انقلاب هویت

سیدمحمدحسین هاشمیان*: حضرت امام خمینی(ره) چه به عنوان محقق و نویسنده در سال‌های جوانی، چه به مثابه رهبر یک نهضت فراگیر سیاسی- اجتماعی در خلال سال‌های ۴۲ تا ۵۷ و چه در هیات رهبر یک نظام سیاسی در سال‌های پس از آن، همواره بر مقوله فرهنگ تأکید دارند. در سال‌های پیش از آغاز نهضت، اغلب در زمینه ارزش‌های اخلاقی و معارف اسلامی آثار مهمی همچون سرالصلاه، اربعین حدیث و کشف اسرار را می‌نویسند و به عنوان یک مدرس برجسته در حوزه علمیه قم به تدریس علوم اسلامی می‌پردازند. در دوران قیام‌شان‌ نیز آنچنان بر ماهیت فرهنگی نهضت تأکید دارند که برخی تحلیلگران غیرایرانی با اشاره به همین مساله، انقلاب اسلامی ایران را «انقلاب نوار کاست» یا برخی آن را «انقلاب کاغذ A4» دانسته‌اند. دوران پس از انقلاب برای امام خمینی دوران بازسازی یک نظام اجتماعی براساس تمام ایده‌های فرهنگی است که در تمام این سال‌ها بازتولید می‌کرده‌اند. ایشان در این دوران تلاش می‌کنند فرهنگ را به مثابه زیربنای این بازسازی در تمام حوزه‌ها قرار دهند. به تعبیر امام خمینی(ره) بی‌شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می‌دهد و با انحراف فرهنگ هر چند جامعه در بعدهای اقتصادی، سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی باشد ولی پوچ و پوک و میان‌تهی است. بنابراین در بازخوانی دیدگاه‌های فرهنگی امام خمینی با طیف متنوعی از مفاهیم مواجه می‌شویم که حضرت معظم‌له در سال‌های آموزش و پژوهش در سال‌های نهضت و در سال‌های نظام در چارچوب‌های مختلف از کتاب و کلاس تا نوار و بیانیه و از نطق و نامه تا پیام و سیاست‌گذاری‌های کلان- هر چند به اقتضای شرایط و به لحاظ تاریخی و اجتماعی پراکنده اما از منظر مفهومی و نظری در وجهی کاملا منسجم- دیدگاه‌هایی در باب فرهنگ مطرح کرده‌اند. تفکر اجتماعی امام خمینی را می‌توان در چارچوب یک «مصلح اجتماعی» بخوبی درک کرد. واضح است هنگامی که از اصلاح‌گرایی حضرت امام سخن به میان می‌آید، مراد مفهوم مدرن اصلاح به معنای رفرم اجتماعی در برابر انقلاب نیست همچنان که درک نظریاتی که ایشان از مقوله انقلاب دست می‌دهند و تحقق خارجی انقلاب، همان معنای مدرن انقلاب نیست. انقلاب و اصلاح از منظری که امام خمینی(ره) پیش می‌کشند هیچ دوگانگی‌ای را شکل نمی‌دهد، از این رو امام خمینی(ره) با انقلاب در پی اصلاح اجتماعی هستند و اصلاح اجتماعی را در پی و تداوم انقلاب دنبال می‌کنند. ایشان روند انقلاب و اصلاح اولویت را به فرهنگ می‌دهند و می‌فرمایند: «راه اصلاح یک مملکت فرهنگ آن مملکت است؛ اصلاح باید از فرهنگ شروع شود».  در نظریه فرهنگی امام خمینی نیز این اولویت از آن جهت به فرهنگ و تحول فرهنگی معطوف می‌شود که از نظر ایشان فرهنگ به مثابه زیربنای همه روابط اجتماعی در نظر گرفته می‌شود و دقیقاً از این منظر است که تحول فرهنگی - فکری در اولویت تحولات اجتماعی قرار دارد. مساله دیگری که در اینجا مطرح است این است که در فرآیند تحول فرهنگی اولویت با چیست؟ کدام یک از بخش‌های نظام فرهنگی جامعه باید تحول پیدا کند؟ در نظریه فرهنگی امام خمینی پس از بحث از اولویت تحول فرهنگی در تحولات اجتماعی، این استدلال پرورانده می‌شود که تحول فرهنگی باید از تحول در نظام آموزشی جامعه شروع شود: «بزرگ‌ترین تحولی که باید بشود در فرهنگ باید بشود برای اینکه بزرگ‌ترین موسسه‌ای است که ملت را یا به تباهی می‌کشد یا به اوج عظمت و قدرت می‌کشد». امام خمینی(ره) نظام آموزشی را زیربنای تحولات فرهنگی دانسته و حرکت قهقرایی آن را سبب انحطاط اجتماعی می‌دانند. از نظر امام خمینی جامعه‌ای با یک نظام آموزشی منحط و دیگر ساختارهای سالم در معرض انحراف و انحطاط فرهنگی قرار دارد. در منظری که نظریه فرهنگی امام خمینی‌ می‌پروراند، نه‌تنها فرهنگ و نظام آموزشی در تحول رو به تعالی «فرهنگ‌مبنا» و پایه است بلکه در تحول ارتجاعی و قهقرایی نیز کارکرد آموزشی نظام فرهنگی نقشی مبنایی دارد و کژکارکرد نظام آموزشی دیگر نظام‌های اجتماعی را نیز مختل خواهد کرد: «درباره فرهنگ هر چه گفته شود کم است و می‌دانید و می‌دانیم اگر انحرافی در فرهنگ یک رژیم پیدا شود و همه ارگان‌ها و مقامات آن رژیم به صراط مستقیم انسانی و الهی پایبند باشند باز هم دیری نخواهد گذشت که انحراف فرهنگی بر همه غلبه کند».  مساله دیگری که مدخل مهمی به محتوای نظریه فرهنگی امام خمینی خواهد بود، پرسش از دفعی یا تدریجی بودن تحول فرهنگی است. از نظر ایشان فرآیند تغییر فرهنگی یک فرآیند کاملا تدریجی است: «خروج از فرهنگ بدآموز غرب و نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ آموزنده اسلامی- ملی و انقلاب فرهنگی در تمام زمینه‌ها در سطح کشور آنچنان محتاج تلاش و کوشش است که برای تحقق آن سالیان دراز باید زحمت کشید و با نفوذ عمیق ریشه‌دار غرب مبارزه کرد». یکی از رهیافت‌های مهم به یک نظریه، بازشناسی مبانی آن اندیشه است. هر نظریه از بنیان‌های فلسفی خاصی سرچشمه می‌گیرد. تدریجی بودن تحول فرهنگی از منظر امام خمینی بر اساس مبادی انسان‌شناختی این نظریه، بهتر قابل درک است. در نگاه امام خمینی فطرت انسان نقش بنیادینی دارد. ما در نظریه فرهنگی امام خمینی(ره) به نوعی با دلالت‌های اجتماعی نظریه فطرت مواجه می‌شویم. یکی از این دلالت‌ها خود را در مفهوم بازگشت به خویشتن نشان می‌دهد؛ جایی که امام خمینی این مفهوم را براساس بازگشت به «فطرت نخستین» تفسیر می‌کنند. در اینجا بستر مفهوم دیگری فراهم می‌شود که حضرت امام به این مفهوم تصریح هم دارند: «فطرت ثانی». از نظر امام خمینی انسان‌ها بر اثر تبلیغات و نظام آموزشی - فرهنگی منحط واجد یک فطرت ثانی می‌شوند. بازگشت از این فطرت ثانی به فطرت اولیه با توجه به نقش پایدار فطرت در برساخت انسان‌ها امری دشوار، تدریجی و زمانبر خواهد بود: «ما باید سال‌های طولانی زحمت و مشقت بکشیم تا از فطرت ثانی خود متحول شویم... باید از همان بچه‌ها شروع کنیم و تنها مقصدمان تحول انسان غربی به انسان اسلامی باشد». اما سوال دیگری که مطرح است این است: نیروی موثر در تحول فرهنگی کدام است؟ یکی دیگر از مباحث نظریه فرهنگی امام خمینی درکی است که عاملیت تحول فرهنگی دست می‌دهد. در این زمینه دست‌کم یک دوگانه محوری قابل تمییز است: نخبه/ توده. امام خمینی عاملیت تحول فرهنگی را در سمت توده مردم پررنگ‌تر می‌بینند یا در سمت نخبگان و گروه‌های مرجع؟ تبیینی که نظریه فرهنگی امام خمینی از تحول فرهنگی دست می‌دهد توده‌گراست یا نخبه‌گرا؟ در این زمینه امام خمینی هم بر نقش نخبگان در تحول فرهنگی تأکید دارند  و هم بر نقش توده مردم در تحول و انقلاب فرهنگی تأکید داشته و اساساً انقلاب فرهنگی را منوط به یک انقلاب فرهنگی عمومی و باطنی می‌دانند و در این زمینه استدلالی فلسفی - کلامی دارند: «برادران باید متوجه باشند هر صفت کمالی که در دنیا بخواهد باشد، هر شخص باید از خودش شروع کند. شما اگر بخواهید انقلاب اسلامی فرهنگی در ایران پیاده کنید باید این انقلاب اول از باطن خودتان باشد؛ روح شما منقلب بشود». بنابراین در تحول فرهنگی و بازگشت به فرهنگ خود، هم عموم مردم و به تعبیر امام «همه مسلمانان» نقش دارند و هم دانشمندان، نویسندگان، گویندگان و نخبگان: «در هر صورت آن چیزی که وظیفه همه ما مسلمین است؛ وظیفه علمای اسلام است، این است که یک هشدار بدهند به این ممالک اسلامی که ما خودمان فرهنگ داریم، ما خودمان فرهنگ غنی داریم... ما باید این را بفهمیم که همه چیز هستیم و از هیچ کس کم نداریم. ما که خودمان را گم کرده بودیم باید «خود» گم‌کرده را پیدا کنیم. امیدوارم همه آقایان کمک کنند تا فرهنگ‌مان و فرهنگ اسلامی‌مان، فرهنگی که شیخ‌الرئیس را درست کرده است را بازیابیم. تکرار می‌کنم: ما باید باورمان شود که چیزی هستیم. اگر اعتقاد پیدا کردیم می‌توانیم هر کاری را انجام دهیم، توانا می‌شویم. شما هم اعتقاد پیدا کنید که می‌توانید. مغزها باید شست‌وشو شود و مغزهایی که به خود متکی است، جای آن را بگیرد». این نوشتار موجز صرفا یک طرح بحث در نظریه فرهنگی امام خمینی و تاثیرات و بروزات آن در انقلاب اسلامی ایران بود که نیاز به کنکاش و موشکافی بیشتر در حوزه‌های مختلف دارد.  عضو هیأت علمی پژوهشکده باقرالعلوم علیه‌السلام * ****** از شکل‌دهی به نهضت تا رهبری جمهوری اسلامی امام قیام، امام نظام محمد سلحشور: انقلاب شکوهمند اسلامی مردم ایران در سال 57 را با گذشت 44 سال کماکان می‌توان زنده‌ترین انقلاب جهان دانست؛ انقلابی که منبع معرفتی جدیدی برای مسلمانان و آزادگان جهان شد و کماکان به رغم گذر زمان و فراز و نشیب‌های مختلف خصلت الهامبخشی خود را حفظ کرده است. امروز انقلاب اسلامی ایران و ارزش‌های آن نه تنها موضوعیت خود را از دست نداده که گستره آن به فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران نیز رسیده است. در این میان اما جلوه کانونی انقلاب اسلامی را جز در مکتب و شخصیت بنیانگذار آن؛ حضرت امام خمینی(ره) نمی‌توان یافت. امام(ره) و مکتب نورانی‌شان شناسنامه انقلاب اسلامی است. امام خمینی(ره) به عنوان عارفی سالک که هدایت جامعه را وظیفه‌ای دینی می‌دانستند و سیاست را نه تنها حجابی بر دیانت نمی‌دانستند، که وجهی جدایی‌ناپذیر از آن می‌پنداشتند، با قدم گذاشتن در مسیر پرمخاطره‌ای که از سال 1341 آغاز شد، رهبری مردمی‌ترین و بزرگ‌ترین انقلاب معاصر را به عهده گرفتند. شناسایی مکتب بنیانگذار انقلاب و نقش ایشان در جلو رفتن مسیر مبارزات انقلابی مردم ایران ضرورتی محتوم برای هر انسان انقلابی است. * رهبر انقلاب یا رهبر نظام؟ یکی از بحث‌های فرعی و اشتباهی که در دهه‌های اخیر بارها تکرار شده است، تقلیل دادن جایگاه امام خمینی(ره) به رهبری در مسیر تغییرآفرینی یا ثبات‌آفرینی است. شخصیت امام(ره) بخوبی این واقعیت را ثابت می‌کند که ایشان همانقدر که رهبری والامقام برای یک انقلاب دشوار بودند، از تدبیر و دوراندیشی صحیحی برای استقرار نظام نیز برخوردار بودند. امام(ره) در عین حال که عمیقا به آرمان‌های انقلابی و مسیر انقلاب باور داشتند، تشکیل حاکمیت و نظام‌سازی را تکمیل مسیری برای انقلاب می‌دانستند. ایشان به عنوان یک مرجع تقلید ضمن ایجاد اجماع در جامعه متدین ایران، نسخه دین را در عصر جدید و زمانی که بسیاری به دنبال نشان مرگ خدا می‌گشتند، برای جهان تجویز کردند. با چنین نگاهی انقلاب اسلامی ایران در سال 57، همان‌گونه که شوک جهانی را نیز با خود به همراه آورد، به ‌مثابه نخستین حرکت جدیدی شناخته شد که سعی داشت نه با در پیش گرفتن طریقه انزوای دیندارانه و نه رو آوردن به جنگ با مظاهر تکنولوژی، به دنبال احیای یک زیست دینی در عین به رسمیت شناختن امور حادث‌شده در بافت نوین جهان بگردد. گزاره و مفاهیم جدیدی همچون مردم‌سالاری، ملیت، حقوق بشر و... خود را در فضایی عرفی تثبیت کرده بودند و به‌رغم وجود تجربه‌هایی در تاریخ همچون حکومت پیامبر اسلام در مدینه و امیرالمومنین در کوفه، هیچ‌کدام به شکل امروزی آن تعاریف جا‌افتاده‌ای نداشتند.  فقدان بنیاد نظری منسجم و نوپا بودن چنین مباحثی از یک سو و نبود تجربه مشترک برای انجام چنین کار ویژه‌ای، باعث شد ایران پساانقلابی تبدیل به میدان جدیدی برای پیاده‌سازی الگویی شود که مشابه آن حتی در نهضت‌های آزادی‌خواه معاصر نیز پیدا نبود. مرجعیت یافتن امام خمینی(ره) به ‌عنوان رهبر و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی برای پیشبرد این گام تمدنی جدید باعث شد ایشان تبدیل به قطب گفتمانی یک جریان دینی شود. بر همین مبنا برای امام چه انقلاب و چه تاسیس نظام سیاسی، در نسبتی مستقیم با هدف هدایتگری جامعه بود. با این حال امام خمینی(ره) این هدایت را بدون مشارکت مردم ناکام و ناتمام می‌پنداشتند. * مردمی‌سازی مبارزه مبارزه علیه نظام سلطنتی در تاریخ معاصر ایران با 15خرداد 42 آغاز نشد اما همگان این روز را مبدا انقلاب شکوهمند اسلامی می‌دانند؛ نقطه‌ای که یک مرجع تقلید شیعه میدان‌دار مبارزه شد. رهبر حکیم انقلاب اسلامی در یکی از سخنرانی‌های‌شان، کشاندن مبارزه به میان مردم را راز موفقیت بنیانگذار انقلاب خواندند و خاطرنشان کردند: «مبارزات با رژیم پهلوی، از دیرباز شروع شده بود؛ یعنی از دوره‌ رضاخان و از سال ۱۳۱۴؛ البته قبلا مرحوم مدرس مبارزاتش را شروع کرده بود اما ایشان را به شهادت رساندند. سال ۱۳۱۴، نهضت بزرگ علما از مشهد شروع شد و مرحوم آیت‌الله قمی و عده‌ای از علما که با ایشان همراه بودند، مبارزه خود را شروع کردند. در اواخر دوره‌ رضاخان، گروه‌های غیراسلامی تجمع‌هایی داشتند و مبارزاتی را شروع کردند. بعد در دهه‌ 20 باز مبارزات حزبی و گروهی از یک طرف و نهضت علمایی و مردمی از طرف دیگر آغاز شد. در سال‌های بعد هم همین‌طور بود و مبارزات زیادی شروع شد. البته همه‌ این مبارزات هم تأثیراتی داشت اما هیچ‌کدام از اینها قدرت بسیج توده‌ها را نداشت و نتوانست مبارزه را از جمع‌های کوچک و خواص، به جمع عظیم مردم بکشاند. راز پیروزی امام هم این بود که توانست این هنر بزرگ و این معجزه‌ بزرگ را انجام دهد و مبارزه را به سطح مردم بکشاند. اما علتش چه بود؟ البته برخی از این علل، به خصوصیات شخص امام بزرگوارمان بازمی‌گردد لیکن عمده‌ علت، عبارت بود از اینکه امام در موضع یک روحانی والامقام و مورد اعتماد، از اسلام حرف می‌زدند. اسلام، باور عمومی مردم بود و هست. این، خاصیت حرکت دینی و خاصیت انگیزه‌ دینی است». اعتقاد و اعتماد مردم به امام خمینی(ره) و پذیرش ولایت ایشان در مسیر مبارزات انقلابی علیه نظام شاهنشاهی مهم‌ترین عاملی بود که مبارزات مردم را با تمام دشواری‌هایی که در مسیر وجود داشت، به مقصد مورد نظرش رساند. * رهبری نظام و الگوسازی از اسلام سیاسی با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 57 و تاسیس نظام جمهوری اسلامی پس از رفراندوم 12 فروردین 58، رهبری امام خمینی(ره) با گذار از کارویژه سلبی ساقط کردن طاغوت، به کارویژه ایجابی تشکیل حاکمیت دینی آن هم در عصر جدید رسید. در این مسیر، گفتمان انقلاب اسلامی که متاثر از اندیشه امام خمینی(ره) است، در عرصه عمل امکان ظهور پیدا کرد. وجه نظری این گفتمان انسان را در مسیری توحیدی و در راستای اعتلای روح و معنویت در نظر می‌گیرد و برخلاف اندیشه سکولار، برای انسان تعریفی محدود و لذت‌محور قائل نیست. با این حال جمهوریت به عنوان ابزاری تعیین‌کننده برای رسمیت بخشیدن به مردم و خواست‌های‌شان حضور فعالی دارد. مدیریت امام خمینی(ره) نیز در این مسیر اهمیت قابل توجهی دارد. توطئه‌های متعدد ضدانقلاب، ترورهای سازمان منافقین، تحمیل جنگ 8 ساله به کشورمان و ده‌ها مورد دشوار دیگر در آغاز تاسیس نظام جمهوری اسلامی می‌توانست مسیر آغاز شده با انقلاب را در آغاز راه ناتمام بگذارد اما مدیریت منحصر به فرد امام(ره) که حاصل جمعی از تدبیر، شجاعت، عقلانیت، مردم‌داری، دوراندیشی، قاطعیت و مصلحت‌اندیشی بود، باعث شد مردم بزنگاه‌های دشواری را پشت سر بگذارند.