حریم قاسم

شروین طاهری، روزنامه‌نگار: مسافر دیار کریمان هر جای مرکز استان که رحل اقامت بیفکند، ستیغ کوه صاحب‌الزمان را می‌بیند. حتی ابهت رشته‌کوه‌های برف‌پوش جوپار ماهان در افق جنوبی شهر هم نمی‌تواند از ابهت صخره‌های سر به فلک کشیده شرق شهر بکاهد. اخیرا راهنمایان گردشگری آن را «بام کرمان» لقب داده‌اند، غافل از اینکه این کوه با گنجینه‌های تاریخی‌ای که در دل خود جای داده است، دست‌کم از ۳ هزاره پیش معادل خود نام کرمان، این دیار کوهستانی بوده است. دستکندهای 12 هزار ساله، قلعه زرتشتیان شیوشگان، طاق یا علی، قدمگاه حضرت مهدی موعود(عج) و حالا گلزار 1033 شهید انقلاب اسلامی که با گل سرسبدشان، سردار بزرگ ایران و اسلام حاج‌قاسم سلیمانی، همه آن میراث کهن را به روزگار ما پیوند می‌زنند. در راه که می‌آمدم از یک همراه محلی شنیده بودم که مجاور شدن همیشگی حاج‌قاسم در کرمان، روحی دوباره در کالبد شهر دمیده است. جنب‌وجوش خیابان‌های شهر در نخستین روزهای اسفندماه حکایت از آن دارد که کرمانی‌های مشهور به میهمان‌نوازی، هنوز عید نوروز نشده حسابی سرشان شلوغ است. در مراکز تاریخی مرکز شهر مثل اطراف و اکناف بازار گنجعلی‌خان، داربست‌های مرمت‌گران میراث برپاست که نشان از بازگشت رونق به گردشگری استان بعد از ۳ سال سخت کرونایی می‌دهد. خلاصه همه شواهد حاکی از آن است که امسال سکه نوروز به نام کرمان‌ زده خواهد شد. فریدون فعالی، مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان کرمان هم از تلاش برای تبدیل کردن شهرهای استان به مقاصد گردشگری اصلی در تعطیلات آغاز سال 1402 خبر می‌دهد، بویژه که حالا کرمان علاوه بر یک قطب گردشگری، یک قطب زیارتی هم شده است. در نخستین روز ورود و در همان نخستین ساعات گشت‌وگذار، وقتی در بازار گنجعلی‌خان از یک راهنمای پا به سن گذاشته رسمی میراث فرهنگی درباره مزار حاج‌قاسم پرس‌وجو می‌کردم، جمله‌ای عجیب از دهان او شنیدم که به قول معروف از آن جوان‌های اتو کشیده قدیم و تحصیلکرده رشته باستان‌شناسی در فرنگ بود. پیرمرد تاریخ را استادانه برش می‌زند و می‌گوید: «قاسم سلیمانی دلاوری از تبار ایل زند است. این برای ما مردم کرمان که اواخر سلسله زندیه پایتخت کشور بودیم و در کنار دلاور زند (لطفعلی‌خان) مقابل آغا محمدخان خواجه ایستادیم و ماه‌ها قحطی را تحمل کردیم و هزاران شهید دادیم و دست آخر آن خواجه جنایتکار از 20 هزار جفت چشم مردان ما کوه ساخت، یک موهبت است». یاد گردهمایی اخیر ایل سلیمانی به مناسبت سومین سالگرد شهادت ایشان می‌افتم که با حضور «زینب سلیمانی» در روستای قنات‌ملک رابر برگزار شد. این مشتی از خروار است که نشان می‌دهد دیار کریمان چقدر به خود می‌بالد که فرزندش قاسم، این قهرمان ایران‌زمین در جنگ با بعثی‌ها و پس از آن نگاهبان مردم خاورمیانه در مقابل بلای داعشی و تکفیری و اشغالگری آمریکایی، پرچم دیارشان را برافراشته است. مثل سال‌هایی که فرمانده سپاه کرمان بود و خانه‌اش نرسیده به پل باغ ملی، چشم و چراغ خیلی از همشهری‌ها. در همان راسته بازار شلوغ عصرگاهی، پیرزنی که برای خرید آمده بود را متوجه برچسب عکس حاج‌قاسم پشت شیشه یک خرده‌فروشی می‌کنم که متعلق به یک جوان کم‌‌سن و سال است. او با لهجه شیرین و لبخندی از ته دل می‌گوید:«درد و بلاش ور تو سرم!» اوج قصه اما چند دهانه آن طرف‌تر در مقابل دکان یک همچراغی دیگر بازار رقم می‌خورد که خنده رهگذران را هم در پی دارد. یک هموطن جوان و رشید که از سر و وضعش معلوم است کارگر و کم‌بضاعت است، وسط چانه زدن با یک پتوفروش، خود را لر بختیاری و همشهری حاج‌قاسم معرفی می‌کند و ساده‌دلانه از کاسب کرمانی انتظار تخفیف دارد. برای آنکه دریابید اسطوره قاسم چقدر در دل و جان کرمانی‌ها ریشه کرده، به جای نگاه کردن به ظواهر امر و تبلیغات رسمی، باید مستقیما سراغ دل‌شان رفت. اینکه تصاویر متعدد شهید در کنار گذرها یا وسط بلوارها تکرار می‌شود، یا آن تندیس فاخر میدان آزادی جایگزین نسخه نه‌چندان شایسته قبلی شده و ۲ خیابان - از جمله بلوار اصلی آیت‌الله صدوقی - به نام سردار شهید ما شده به جای خود اما همه می‌دانیم که این گذرها قبلا تصاویر و اسامی دیگری داشته‌اند که نمانده‌اند اما آنچه ماندگار خواهد شد، همان است که در دل این مردم خانه کرده است. * بازگشت کرمان به آغاز صبح نخستین روز ماه شعبان از منتهی‌الیه غرب کرمان رهسپار بلندی‌های شرق شهر می‌شوم. نخستین زیارتم از مزار رستم دستان عالم واقع و نه جهان اساطیر است و راننده تاکسی  اینترنتی هم متوجه شوق خاص نخستین دیدار مسافرش شده است. زیرچشمی  از آینه راننده قیافه‌ام را برانداز می‌کند و با اینکه مقصد نهایی را در اپلیکیشن مشخص کرده‌ام، می‌پرسد: «می‌خواهید خود گلزار شهدا پیاده شوید؟» وقتی سر تکان دادنم  به جلو را می‌بیند، کمی خودش را جمع‌وجور می‌کند تا حرف دلش را بزند: «راستش به قیافه‌تان نمی‌خورد که آن طرف‌ها بروید، برای همین پرسیدم». برای رسیدن به کوه صاحب‌الزمان که گلزار شهدا را مثل صدف مروارید در بر گرفته، باید در مسیر بزرگراه امام خمینی(ره) ادامه دهیم و بعد در ورودی محله سرآسیاب به جای مسیر جنوبی که به «صفر پنج» معروف کرمان می‌رود، به سمت شمال وارد بزرگراه قائم شویم تا از کنار باغ بیرم‌آباد و تخته درگاه قلی‌بیگ، کوه شیوشگان را که نام باستانی زرتشتی همان بلندی موعود ما به معنای «شیون‌گاه» است دور بزنیم. اینجاست که راننده محترم، در نقش یک راهنمای گردشگری مسلط به تاریخ شهر ظاهر می‌شود. قبل از اینکه از خروجی ظهور در سمت راست وارد پارک جنگلی قائم و کوهپایه‌ها شویم، به سمت چپ اشاره می‌کند و تپه‌ای را به سمت شمال نشان می‌دهد و می‌گوید: «بالای اون تپه رو می‌بینی، قلعه اردشیره. اساس کرمون اولش اونجا بوده بعدا کشیده شده تا میدون مشتاق و بازار که الانه شده مرکز شهر کرمون». این دومین روز از بار دومی است که در کرمان بوده‌ام و این اطلاعات بکر راننده محترم شرمنده‌ام می‌کند که چرا تا به حال اینها را نمی‌دانستم. پس سعی می‌کنم جمله دقایقی قبل او را تلافی کنم: «به شما هم نمی‌آید که این همه اطلاعات تاریخی داشته باشید». تنها واکنشش یک «ها» ساده و متواضعانه با لهجه شیرین کرمونی است ولی تکلیف ما معلوم نمی‌شود که آخر به او نمی‌آید که این همه بداند یا به من نمی‌آید که اینقدر نمی‌دانم! روایات معتبر تاریخی و یافته‌های باستان‌شناسی هم  تاییدی بر این موضوع است که شهر باستانی کرمان در همین منطقه کوه شیوشگان قرار داشته و پس از پراکنده شدن مردمش در دوران پس از اسلام، شهر جدید از همین حوالی گسترش یافته است. کرمان از هزاره پیشین یکی از خاستگاه‌های مهم از اولیای خدا بوده و باور گذشتگان بر این بوده که مزار برخی از آنها  در دامنه همین کوه قرار داشته است. عنوان صاحب‌الزمان اما به شهودی از جانب یکی از بزرگان شیعه محلی، مربوط به حدود 400 سال قبل در عصر صفوی مربوط می‌شود که محضر مبارک امام غایب(عج) را درست در محل امروزی مهدیه درک کرده بود. در آن زمان که کرمان دوباره رونق می‌گرفته است، این رخداد با هویت جدید شهر گره خورده و عنوان صاحب‌الزمان بر بلندترین ارتفاعات مشرف به کرمان تنیده می‌شود. برای رسیدن به ورودی گلزار شهدای کرمان که در واقع همان صحن مهدیه مسجد مقدس حضرت صاحب‌الزمان(عج) است، باید مسیر سربالایی نسبتا طولانی را برویم و بعد از پشت سر گذاشتن تفرجگاه‌های معروف این کوهستان مثل غار کفتار، آبشار شیوشگان و طاق علی، تازه به خیابان شهدا می‌رسیم که دروازه جنوبی گلزار شهدا با پلکانی به سمت پایین صحن آن به روی زوار گشوده می‌شود. با آنکه دامنه جنوبی کوه صاحب‌الزمان سال‌هاست تفرجگاه عمومی اهالی شهر محسوب می‌شود اما در همان نگاه اول فقدان زیرساخت‌های ترابری مشخص است. معلوم است که بسیاری از مردم از جمله اهالی خود کرمان برای رسیدن به این نقطه باید از وسیله شخصی یا تاکسی‌های دربستی استفاده کنند. کمی بعد متوجه می‌شوم که این یکی از دغدغه‌های سردار محمدرضا حسنی‌سعدی، مدیر گلزار نیز است. همراه من یک پیرمرد خوش‌سیما و شیک‌پوش با همراهانش از ره سفر به پاگرد بالای گلزار می‌رسند و چمدان‌های‌شان را همان جا زمین می‌گذارند تا به سرعت وضو بگیرند. شوق عجیبی در چهره‌اش نمایان است. با عشق به در و دیوار نگاه می‌کند. جلو می‌روم و می‌پرسم: بار اول‌تان است که به اینجا می‌آیید؟ هیچ نمی‌گوید و فقط با تبسم نگاهم می‌کند. دوباره می‌پرسم: همرزم حاج‌قاسم بوده‌اید؟ نگاهش را برمی‌دارد و به ازدحام زائران آن پایین زل می‌زند. ۳ باره می‌پرسم: حاج‌قاسم را می‌شناختید؟ بالاخره مهر سکوت را از لبش برمی‌دارد و با نگاهی استفهامی می‌گوید: «کی حاج‌قاسم را نمی‌شناخت؟» تمام شنیده‌های قبلی از این میعادگاه را به فراموشی می‌سپارم و خودم را به حال و هوای گرم و پذیرای آن می‌سپارم.   بر دروازه گلزار در بالای پلکان ورودی که قرار بگیرید کاملا رخ به سمت شمال دارید. محلی‌ها اما می‌گویند رو به مشهد امام رضا(ع). حسینیه شهدا در سمت راست ورودی و مهدیه صاحب‌الزمان در سمت چپ و خیمه مصلی در مقابل قرار دارد. روز اول ماه شعبان است و جمعیتی بالغ بر 500 نفر که عمدتا از یک کاروان بانوان زائر هستند بیشتر فضای صحنی نه‌چندان وسیع را پر کرده‌اند. در همان نگاه اول، حتی برای کسی که با این مکان ناآشنا باشد، اهمیت بخش غربی صحن مشخص است. روی دیوار ساختمان ۲ طبقه مهدیه صاحب‌الزمان زیر گنبد کوچک و ۲ گلدسته‌اش، یک طاقی بزرگ سرخ‌رنگ مزین به تصویر بزرگ شهید سلیمانی بر زمینه طرح کاشیکاری آبی تذهیب شده و آیه شریفه  «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ‌الله أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» (آل عمران، آیه ۱۶۹) قرار دارد که حکم محراب کل صحن مزار شهدا را دارد. جلوتر که بروید متوجه می‌شوید تمام فضای این محراب را ضریحی فلزی پوشانده است. تمرکز جمعیت پای این ضریح سرخ که آن نگاه نافذ بر تارکش نشسته، حکایت از آن دارد که اینجا جای حاجت گرفتن است. درست به فاصله یک قبر مانده به محراب سرخ مورد وصف، وسط آن همه زائر چادری، یک خانم  ملبس به مانتو و روسری دستش را روی یک حجله آلومینیومی حائل کرده و سر در گریبان فرو برده است. نزدیک‌تر که می‌شوم، چهره محبوب آشنا از داخل قاب پدیدار می‌شود و عبارت سرخ «ما ملت امام حسینیم» بر بالای سر او پشت قاب یک سنگ سفید ساده زیر آسمان خدا قرار دارد که میان سنگ‌های سیاه اطراف جلوه‌گر است. این مزار خاکی فرمانده بزرگی است که همیشه خود را یک سرباز ساده می‌دانست؛ قبله‌گاه میلیون‌ها عاشق در ایران و جهان. در یک روز عادی وسط هفته، در همان حضور کوتاه‌مدتم در گلزار، دست‌کم حضور پررنگ هموطنان بلوچ و اتباع پاکستانی و افغان کاملا محسوس بود. ظاهرا در نخستین روزهای پس از شهادت و تدفین، یک سنگ مزار مشکی با عبارت «سرباز ولایت» اینجا نصب شده بود اما بنا به وصیت شهید، سنگ قبر ساده‌ای همچون شهدای دفاع‌مقدس در دهه 1360، بر مزار او نصب شد که روی آن زیر آرم جمهوری اسلامی حک‌شده «سرباز قاسم سلیمانی فرزند حسن». این گونه او حتی عنوان شهید را هم وامدار معرفت خود کرده است. متن توضیحی پایین سنگ مزار یک عبارت خبری است که گویی رسالت آگاهی‌بخشی بین‌المللی دارد و به عبارات توصیفی و تعارفی مرسوم بر سنگ مزارهای ایرانی شباهتی ندارد.  «این فرمانده سلحشور نبردهای تروریستی غرب آسیا که به دعوت رسمی دولت عراق به آن کشور سفر کرده بود به دستور مستقیم رئیس‌جمهور آمریکا در بامداد جمعه سوم ژانویه 2020 میلادی در فرودگاه بین‌المللی بغداد توسط یگان تروریستی سنتکام مورد هدف قرار گرفت و به همراه جمعی از همراهان خود به شهادت رسید». متن درباره نحوه، مکان، زمان و عاملان شهادت ایشان و همراهانش اطلاع‌رسانی می‌کند. این منطبق با رسالت تاریخی شهداست که شاهدان تاریخند. از طرف دیگر مشخص است که این کتیبه‌ای است برای خونخواهی. عقب‌تر، پشت به پشت خانه حاج‌قاسم و درست پای ضریح سرخ، همراه همیشگی‌اش شهید حسین‌ پورجعفری آرمیده است. سنگ مزار او هم مثل مرشدش سفید و ساده است و بالای اسم او به جای سرباز، عنوان «یار وفادار حاج‌قاسم» ذکر شده است. * راز مزار لاجرم پرسشی در ذهن شکل می‌گیرد: چرا مرید از مراد به محراب و ضریحی که هم منقش به چهره خود شهید سلیمانی بوده و همچنین بخشی از دیوار مهدیه مقدس صاحب‌الزمان محسوب می‌شود، نزدیک‌تر است؟ معما وقتی عجیب‌تر می‌شود که «رحمت‌الله مداحی» یکی از قدمای هیأت امنای مسجد صاحب‌الزمان در سال‌های پس از انقلاب، از اهمیت نقطه‌ای که این محراب قرار گرفته می‌گوید: «مهدیه یا قدمگاهی که 400 سال پیش پس از درک وجود نازنین امام زمان(عج) در این نقطه برپا شد، مسجدی کوچک با 3-2 حجره بود که روی تپه‌ای قرار داشت. در سال 1360 تصمیم گرفتیم ساختمان فعلی را روی آن بنا کنیم و محوطه پشت آن را به گلزار شهدای دفاع‌مقدس اختصاص دهیم. ایشان در زمان حیاتش همیشه به اینجا می‌آمد و پشت این دیوار درست جایی که امروز مزار  خودش قرار دارد متوسل می‌شد و دعای کمیل می‌خواند». روایت‌های خادمان مهدیه صاحب‌الزمان و گلزار شهدا از اینکه حاج‌قاسم از چه زمان با محل مزار خود آشنا شده متفاوت است. آقای عبدالعلی‌زاده، راوی داستان 1033 شهید گلزار معتقد است شهید سلیمانی از سال‌های جوانی و حتی از پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع‌مقدس، به‌ واسطه خوابی که حضرت آیت‌الله حقیقی برایش تعریف کرده بود، می‌دانست مدفنش در همین صحن خواهد بود و حتی این نوید را داده بود که زیارتگاهی مهم خواهد شد. با این حال آقای مداحی، خادم مهدیه معتقد است که ایشان به طور دقیق از محل امروزی مزار خود نیز باخبر بوده است. در هر حال همه می‌دانند که پای یک شهید عارف بسیجی در میان است که حتی برای شخصیتی مثل قاسم سلیمانی اسوه بود. شهید محمدحسین یوسف‌الهی، یک بسیجی اعزامی از کرمان بود که در دوران دفاع‌مقدس  از فعالیت در واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۴۱ ثارالله به جانشینی فرماندهی این واحد ارتقا یافت. او در طول جنگ تحمیلی ۵ مرتبه بشدت مجروح شد و سرانجام در 27 بهمن‌ماه سال ۱۳۶۴ بر اثر مصدومیت شدید شیمیایی به شهادت رسید. آنچه اما مهم‌تر از سوابق جبهه او است، خاطراتی است که همرزمانی مانند شخص حاج‌قاسم از سیر و سلوک معنوی، انس او با قرآن و نهج‌البلاغه، عبادات خالصانه‌اش و البته کشف و شهود صادقه‌اش بویژه درباره پیش‌بینی  عملیات‌ها و سرنوشت رزمندگان داشتند. مداحی یکی از خاطرات شخصی حاج‌قاسم را زنده می‌کند و می‌گوید: «یک بار سردار او را در جبهه برای انجام ماموریتی صدا می‌کند و شهید یوسف‌الهی بدون معطلی با همان لباس راحتی به دنبال ماموریت می‌رود. وقتی از او دلیل این امر را می‌پرسند، او می‌گوید من با همین لباس نماز می‌خوانم و در محضر خداوند حاضر می‌شوم پس چه ایراد دارد که همین‌طور به محضر بنده خدا برسم؟» گفته می‌شود با نظر حاج‌قاسم بوده که محمدحسین عزیزش در نزدیک‌ترین فاصله نسبت به جایی که امروز محراب سرخ قرار دارد به خاک سپرده شد. بعد از آن حاجی هر وقت اینجا می‌آمد، بر مزار شهید یوسف‌الهی و مزار کناری آن به طور خاص ذکر می‌گفت و مدام یادآوری می‌کرد که مرا همین جا در کنار یوسف دفن کنید».  عبدالعلی‌زاده تعریف می‌کند چندی پیش از  آن سفر آخر به لبنان و شام و عراق، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران از مسؤولان گلزار می‌پرسد چند شهید در آنجا دفن شده‌اند؟ به ایشان پاسخ می‌دهند 1011 تن. او همان جا می‌گوید هزار و دوازدهمی خودم هستم! و الوعده وفا. شاید به همین خاطر است که راویان گلزار مدام به هر بهانه‌ای بر تعداد شهدای حاضر در صحن تاکید می‌کنند. هنگام نخستین نماز ظهر زیر خیمه مصلای صحن، پیش‌نماز ما را به فاتحه برای روح  1033 شهید گلزار فرامی‌خواند. یکی از نکات جالب درباره این گردان طلایی اینکه یکی از نخستین اعضایش که در همان سال‌های نخست دفاع‌مقدس شهید شد، یک مجاهد برجسته عراقی بوده است. دم رفتن سیدمهدی محمودی، همشهری و هم‌رکاب حاج‌قاسم در سوریه که حالا می‌خواهد تا آخر عمر خادم خانه او باشد، با لباس نیرو سر می‌رسد. می‌گوید در این ۳ سال که فرمانده شهیدش میزبان گلزار شده، زائرانی از 70 کشور به اینجا آمده‌اند. بویژه اصرار دارد درباره ارتباط معنوی خاص عراقی‌ها با گلزار شهدای کرمان بنویسم. یک خاطره داغ داغ تعریف می‌کند: «۶ ماه پیش کمی بعد از اربعین بود که مهدی زنگی‌آبادی دنبالم فرستاد و گفت سیدمهدی بلند شو که از عراق و سوریه میهمان داریم. گفتم هیچ موردی به من اعلام نشده. اصرار کرد و گفت مادرم خواب دیده. چند ساعت بعد در کمال تعجب مشاهده کردیم که هیاتی مرکب از بچه‌های حشدالشعبی عراق و حیدریون سوریه وارد گلزار شدند! در رأس هیات ابوجسام، فرمانده شاخص حشد بود که از نیروهای مورد علاقه حاج‌قاسم بود. حالا جانباز شده و با ویلچر آمده بود». * شیرخوارگان حسینی ارمنی و زرتشتی یکی از رویدادهای استثنایی که در سال‌های اخیر در گلزار شهدا و مهدیه صاحب‌الزمان(عج) برپا می‌شود، همایش شیرخوارگان حسینی است که به همت مجمع جهانی حضرت علی‌اصغر(ع) برگزار می‌شود. این رویداد هر سال در روزهای ابتدایی دهه محرم در چند نقطه کشور با حضور کودکان شیرخواره و خردسالی که توسط والدین‌شان به مجلس عزای فرزند خردسال امام حسین(ع) آورده می‌شوند برگزار می‌شود. به گفته مداحی، اما در کرمان تفاوت‌هایی در برگزاری این مراسم وجود دارد: «ما اینجا در همایش شیرخوارگان محرم فقط کودکان شیعه را نداریم، بلکه اهل سنت و زرتشتی‌ها و حتی ارامنه عزیز شهر کرمان و اطراف هم بچه‌های خردسال خود را می‌آورند، چرا که از سال‌ها پیش این اعتقاد وجود دارد که این مهدیه حاجت‌دهنده است. حالا کرامات حاج‌قاسم و همرزمان شهیدش هم بر کرامات معمول افزوده شده و سالی نیست که در میان شیرخوارگان حسینی حتی از غیرشیعه و غیرمسلمان، موارد شفا گرفتن نداشته باشیم». * سوغاتی شیرین‌تر از کلمپه خیلی زود در ساعات بعدازظهر مجبورم میعادگاه صاحب‌الزمان و سربازانش را برای سفری طول و دراز ترک کنم. روبه‌روی پلکان خروجی شمالی گلزار در خیابان شهدا، 3-2 مغازه قرار دارد. حضور یک خانم پرتکاپو با مانتو و روسری پشت دخل یک خواربارفروشی که با انبوهی از زائران گلزار سر و کله می‌زند توجهم را جلب می‌کند. بعد از چند دقیقه که سرش خلوت و مغازه کمی خالی می‌شود، انگار که دارد با خودش درددل می‌کند، از شلوغی کسب‌وکار می‌نالد و با لهجه کرمانی می‌گوید: «برای سر و کله زدن با این همه مشتری باید سری از فولاد داشته باشی به خدا!» وقتی از خانم مصدقی، درباره اوضاع کسب‌وکارش می‌پرسم، می‌گوید: «مغازه را از همان زمان باز کردم که حاج‌قاسم به اینجا آمد». منظورش ۳ سال پیش و متعاقب شهادت سردار دل‌هاست. می‌گوید ابتدا به خاطر کرونا اوضاع کساد بود اما حالا خدا را شکر حداقل در روزهای آخر هفته فرصت سر خاراندن ندارم. البته در آن روز وسط هفته هم سرش کم شلوغ نبود. البته این نماینده محترمه طبقه متوسط هم از اوضاع گرانی شاکی است بویژه از این پریشان است که وقتی مردم با افزایش روزبه‌روز قیمت‌ها مواجه می‌شوند، جوابی ندارد به آنها بدهد. میز دخل این خانم درست در موقعیتی قرار دارد که از بالای گلزار به مزار شهید اول کرمان مشرف است. سر که می‌چرخانم یک عکس کوچک زیبای حاج‌قاسم در بالاترین نقطه دیوار روبه‌روی خانم صاحب فروشگاه توجهم را جلب می‌کند که با پیچکی سبز تزیین شده است. این حال و هوای صمیمانه اصلا شباهتی به تابلوها و پوسترهای سفارشی که معمولا کسبه اماکن متبرکه مجبورند در مغازه‌های خود بزنند ندارد. بسته‌ای کلمپه کرمانی به رسم سوغات برمی‌دارم و اجازه می‌گیرم که تصویری از ایشان با تصویر حاج‌قاسم بردارم که برای من سوغاتی‌ای به‌مراتب شیرین‌تر است از این سفر. یک یعید از حاج قاسم. *** ماندگاران روز سپاه فردای دیدار خبرنگار ما از گلزار شهدای کرمان، مراسم روز پاسدار به مناسب سالروز میلاد سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در این محل برگزار شد. به روایت کانال وصل خوبان، در این روز مراسم مختلفی در صحن و مهدیه صاحب‌الزمان(عج) برگزار شد. نخست در ساعات صبح تا نماز ظهر، حدود ۲ هزار تن از سبزپوشان سپاه ثارالله استان کرمان با حضور در همایشی ویژه به مقام فرمانده شهید سردار حاج قاسم سلیمانی ادای احترام کردند.  سپس از ساعت ۱۵ جشن میلاد امام حسین(ع)  از کیک نذری ۱۱۰ متری با حضور خادمان حرم مطهر امام رضا(ع) در حسینیه مهدیه صاحب‌الزمان(عج) رونمایی شد. به گفته یکی از خادمان این خیرات ویژه بین 11 هزار نفر از جمله ۷ هزار زائر روز پنجشنبه چهارم اسفند و همچنین مراکز بهزیستی و خیریه کرمان توزیع شد. پس از نمازهای مغرب و عشا نیز مراسم مولودی‌خوانی با حضور هزاران تن دیگر برگزار شد. مراسم سوم در نخستین ساعات بامداد جمعه سوم شعبان، طبق روال هر هفته گلزار، راس ساعت 1:20 بامداد - به وقت شهادت سپهبد شهید قاسم سلیمانی - با حضور میهمانانی از مازندران برگزار شد. در این روز همچنین وزیر ورزش و هیأت همراه بر مزار حاج قاسم و همرزمان شهیدش حاضر شدند. مرحوم اسماعیل احمدی(تصویر بالا سمت چپ) مشاور حمید سجادی  اما ساعاتی بعد به دنبال شهادت در سانحه سقوط بالگرد در شهرستن تفت به همین میعادگاه بازگشت و محضر فرمانده شهید تشییع شد.