تغییر ماهیت «چهارشنبه سور» به «چهارشنبه سوگ»

قرار ما ايرانيان اين بود چهارشنبه آخر سال، يک  «جشن ملي» باشد، اما صداي انفجار از دور و نزديک به گوش مي رسد، به‌شکلي که دستکمي از ميدان نبرد دو کشور ندارد که با بمب و موشک همديگر را هدف قرار مي‌دهند. انگار جنگي بزرگ در شهر جريان دارد و ثمره آن ده‌ها کشته و هزاران زخمي و قطع عضو است. اما چه‌کرديم که يک آيين «سور» و شادي به «سوگ» و شب وحشت تبديل شد؟  چه بر سر فرهنگ ايرانيان آورديم که يک آيين ملي با بيش از 2500 سال قدمت، در مدت 20 سال شهرها را تبديل به ميدان جنگي کرديم که به جاي شعر «زردي من از تو- سرخي تو از من» هزاران خانواده مشغول عزاداري و موسيقي آن آژير آمبولانس‌هاي آتش نشاني و اورژانس است‌ با ريتم انفجار و سوت ترقه‌هاي چيني؟ آمارهاي ترسناک چهارشنبه آخر سال 1401 اين ادعا را تاييد مي‌کند:4368 مصدوم و دستکم 26 فوتي و 200 نفر قطعي عضو برجاي گذاشت! در حالي که اين آمار در مراسم چهارشنبه آخر سال 1400، 2038  زخمي، 111 قطع عضو و 17 فوتي بود. در سال 1399 نيز 1894 مصدوم، 131 قطع عضو و 9 فوتي برجاي گذاشت. در شرايطي که جشن چهارشنبه سوري که فلسفه وجودي آن دورکننده‌ زشتي‌ها و پليدي‌ها، دور کردن ارواح خبيثه و شانس و اتفاقات بد، حالا کاملا برعکس عمل مي کند و در آستانه سال نو به هزاران نفر خسارت مالي و جاني وارد مي کند، نشان مي‌دهد نبردي «خير» و «شر» يا سياهي و سپيدي در خيابان‌هاي شهر، در جريان است و سال به‌سال اين پليدي با قرباني بيشتر پيروز مي‌شود. ظاهرا شيطان و پليدي در اين جشن با غفلت مردم و مسوولان پيروز شده که ايرانيان با اين تعداد از کشته ها و زخمي ها به استقبال سال نو مي روند. جشني که پريدن از آن نماد گذر سياوش از آتش بود که حقانيت و پاکي خود را ثابت کند يا به روايت ديگر به قلم هاشم رضي، ايرانشناس سرشناس در کتاب «جشن‌هاي آتش» از زنده‌ياد ذبيح بهروز نقل مي‌کند: «جشن‌هاي چهارشنبه سوري، يادگار و بازمانده از گذر سياوش از آتش است. آثار و علايم اندکي که از اين جريان تاريخي برجاي مانده نشان مي‌دهند که سياوش در پايان سال ثابت 1013 پيش از ميلاد که برابر با روز چهارشنبه بوده به دستور افراسياب کشته شده و يک روز پس از کشته شدن سياوش، فرزند وي - کيخسرو- در روز پنجشنبه يکم فروردين ماه سال 1012 پيش از ميلاد  تاريخ مبنا در توران متولد مي‌شود و چون در آيين زرتشتي مراسم سوگواري در رثاي مردگان جايز نيست، پارسيان زرتشتي در آخرين شب چهارشنبه پايان سال از آتش مي‌گذشته‌اند.» حال چه برسر فرهنگ ما ايرانيان آمد که مراسم جشن شادي همراه با آيين هاي سنتي همچون پريدن از روي آتش، فال گرفتن، قاشق زني، کوزه شکني، مراسم بخت گشايي دختران و گره گشايي پسران دم بخت و ده‌ها، آيين و سنت زيبا که مفاخر ايراني در جهان به حساب مي‌آمد، جاي خود را به سکته قلبي از صداي ترقه و انفجار بمب و نارنجک دست‌ساز، ترکاندن کپسول گاز، هزاران چشم نابينا و پوست سوخته و... داده است؟ از دو دهه پيش که ترقه‌هاي چيني جاي هيزم‌ها را گرفت و روايت برخي از مسوولان که جشن ايرانيان را نماد کفر، «‌از آنِ احمق‌ها» و در شأن ملت ايران نمي‌دانستند و ماموران نيروي انتظامي از سال‌هاي ابتدايي دهه 80 اقدام به دستگيري گسترده جوانان مي‌کردند، ر آتش چهارشبه سوري افزود و موجب تغيير سنت (تحريف و تضاد) در آيين شد و با اين تقابل، يک آيين ملي را به سوي خشونت سوق داد. چهارشنبه سوري، کاسبي آتش با دست و پا قطع شده، چشم نابينا، مرگ و سوختگي نبود، ايجاد فضايي خشونت‌آميز و تنش‌زا در مرام ايراني و ايرانيان پيشين نبوده و نيست!