«رفراندوم» چگونه بامبول می‌شود

«رفراندوم» در نظام‌های مردم‌سالار و پارلمانی تعریف و کاربرد خاص خود را دارد، اما همیشه در ترفند‌های سیاسی یک نواله و طعمه اساسی است که خارج از تعریف و سازوکار پذیرفته‌شده آن در دست بازیگران سیاسی قرار می‌گیرد، زیرا ظرفیت آن را دارد که مزه‌ها و طعم‌های متنوعی از آن بروز داده شود. با آنکه بسیاری از شاخص‌های دموکراسی از جمله همین رفراندوم فراوان نقد شده و نقاط ضعفش مشخص شده است، اما چون مردم‌سالاری و رأی مردم در این نظام‌ها مسئله‌ای قطعی و پذیرفته شده است، همواره این امید و ادعا وجود دارد که نظام‌های مردم‌سالار و دموکراتیک سرانجام در داخل خود نقاط ضعف را برطرف کنند و بنابراین پذیرفته شده است در هر شرایط نظام‌های مردم سالار از نظام‌های غیرمردم‌سالار بهتر خواهند بود. اما به‌هرحال در همین نظام‌ها گاهی رفراندوم به‌عنوان بامبول و ترفندی کاملاً تبلیغاتی در دست کسانی قرار می‌گیرد که در حاکمیت نیستند و می‌خواهند مشروعیت حاکمیت را زیرسؤ‌ال ببرند یا در اقلیت حاکم هستند و برای بی‌اعتبارکردن یا تضعیف اکثریت حاکم تلاش می‌کنند. در ایران، اصلاح‌طلبان هرگاه در قدرت نیستند علیه کل دولت و حاکمیت، رفراندوم را پیش می‌کشند و هرگاه دولت و مجلس را به‌دست گرفته‌اند فقط علیه آن بخش از حاکمیت که در دست‌شان نیست یا در فقره‌هایی می‌تواند قدرتمندتر از دولت و مجلس عمل کند، یعنی نهاد رهبری و دستگاه قضا، طالب رفراندوم می‌شوند. رؤسای جمهور سابق و اسبق نیز در وضعیت «خارج‌ازقدرت‌بودن» به قدرت «بامبول رفراندوم» در تحریض و اغوای افکارعمومی متوسل می‌شوند که بیش‌از هرچیز نشانه ضعف آنان در برانگیختگی عقلانی و ملی مردم است.
به دلایل فراوان رفراندوم نباید لقلقه زبان فعالان سیاسی و دانشجویان باشد.
مدعای اصلی پیشنهاددهندگان رفراندوم آن است که می‌گویند «فلان موضوع (حجاب، رابطه دوستانه با امریکا، تغییرات گسترده در قانون‌اساسی و مانند آن) آن‌قدر فراگیر شده و از پشتوانه گسترده افکارعمومی برخوردار است که به رفراندوم گذاشتن آن منطقی و دموکراتیک است.»، اما این خود مغالطه‌ای آشکار است، زیرا ادعای فراگیربودن آن به حرف این و آن نیست، بلکه خود نیاز به یک رفراندوم دیگر دارد و این «رفراندوم برای رفراندوم» یک دورباطل و تسلسل بی‌پایان ایجاد می‌کند. فی‌المثل اگر گفته شود، چون بی‌حجاب‌ها نسبت به گذشته زیادتر شده‌اند یا مردم انتظار گشایش اقتصادی از رفع تحریم‌ها را دارند، پس حجاب و رابطه با امریکا باید به رفراندوم گذاشته شود، به دو دلیل این ادعا مغالطه و سخنی تبلیغاتی است؛ اول آنکه مثلاً انتظار گشایش اقتصادی، خود‌به‌خود به معنی آن نیست که مردم انتظار دوستی با امریکا را داشته باشند. فهم این مسئله بسیار ساده است و هیچ برهان عقلی نمی‌تواند بگوید بین این‌دو، رابطه علت و معلولی وجود دارد. دیگر آنکه اگر امروز پذیرفته شود و رابطه با امریکا به رفراندوم گذاشته شود و فردای آن روز دوباره فعالان سیاسی مخالف رابطه با امریکا و گروه‌های دانشجویی و روزنامه‌ها خواهان رفراندوم دیگری برای قطع رابطه با امریکا شدند، چه کسی یا چه سازوکاری می‌تواند مانع آنان شود، جز آنکه دوباره جمعه هفته بعد رفراندومی برگزار شود تا معلوم گردد که بالاخره رابطه یا قطع رابطه!
دلیل دیگر همان است که رهبر انقلاب به آن اشاره کردند: «مسائل گوناگون کشور مگر قابل رفراندوم است؟ کجای دنیا این کار را می‌کنند؟ مگر همه مردم که باید در رفراندوم شرکت کنند امکان تحلیل آن مسئله را دارند؟ این چه حرفی است؟!»


یک‌بار در یک جمع دانشگاهی که بسیار از رفراندوم سخن می‌گفتند، پرسیدم کدام‌شما در همه‌پرسی (رفراندوم) بازنگری قانون‌اساسی در سال ۶۸ شرکت کردید؟ بیشتر آنان که سن‌شان اجازه می‌داد شرکت کرده بودند. مجدداً پرسیدم دقیقاً به‌چه تغییراتی در قانون‌اساسی رأی دادید؟! به‌جز یکی آن هم ناقص بقیه چیزی به یاد نیاوردند! این تازه یک جمع دانشگاهی بود. تصور کنید الان یک رئیس‌جمهور سابق بامبول‌باز حرف از رفراندوم تغییرات گسترده در قانون‌اساسی یا مسئله پیچیده روابط بین‌الملل بزند و نظام بخواهد برای رضایت آن شخص یا دسته و گروه سیاسی او رفراندوم برگزار کند. چه ظرفیتی لازم است که فقط بخش نخبگانی جمعیت در ماه‌های طولانی با آنچه قرار است در عبارات پیچیده و سنجیده و حقوقی قانون‌اساسی تغییر کند، آشنا شود تا بفهمد به تغییر چه چیز رأی می‌دهند.
این تازه با فرض مثبت‌اندیشانه‌ای است که بعد از این آشنایی، همگان تحلیل منطقی و درستی از رأی‌دادن یا ندادن به این تغییرات داشته باشند. بقیه مردم که در روستا‌ها و نقاط دور و نزدیک کشور زیست غیرسیاسی دارند و از سیاست و تحلیل مسائل دشوار حقوقی فاصله دارند، چه؟! با پوپولیسم و پروپاگاندای وسیع رسانه‌ای یک دسته یا گروه خاص چه باید کرد؟! اینجاست که همان نظام دموکراتیک و مردم‌سالارانه به شما می‌گوید تعیین نمایندگان پارلمانی و مجالس سنا و منتخبان مردم در دولت‌ها برای همین تصمیم‌گیری‌هاست تا نمایندگان به جای عموم مردم تصمیمات کلی و اساسی را بگیرند و نه اینکه هربار اختلافی در سلیقه حکمرانی یا الگوی حکمرانی پیش آمد، صدای بلندگوی رفراندوم را بالا ببریم.
نشانه اینکه رفراندوم برای هر فرصت و هر زمینه‌ای نیست، همان است که چنین امکانی در نظام‌های دموکراتیک معروف جهان، بسیار نادر است و نه در فرانسه و نه در امریکا هر صبح و شام حرف از رفراندوم نیست با آنکه مردم برای بسیاری از تغییرات ملی کف خیابان هستند و هرگاه نیز حرفی بوده حساب‌شده و برای مقاصدی بوده است که اجماع کلی درباره آن میان نمایندگان مردم و اقبال با‌لکل میان خود مردم وجود داشته است، مانند استقلال از قدرت‌ها یا خروج از پیمان‌های استعماری. با همه این حرف‌ها حتی اصل رفراندوم با همه ملاحظات آن مورد نقد است و ایرادات حقوقی و مردم‌سالارانه زیادی به آن می‌توان گرفت و گرفته شده است که از حوصله این نوشته خارج است.