دالان تنگ آزادي از ميان دولت و جامعه مي‌گذرد

​محسن آزموده
«كنشگران مرزي» مفهومي است كه مقصود فراستخواه، پژوهشگر شناخته شده دين و جامعه در ايران ساخته، براي توضيح كنش و عمل آن دسته از انديشمندان و كنشگران دغدغه‌مند ايراني كه در طول تاريخ پر نشيب و فراز ايران، كوشيده‌اند از كوچك‌ترين فضاهاي گشوده شده ميان دولت و جامعه براي پيشبرد اهداف مترقي خود بهره بگيرند. فراستخواه، اين مفهوم را در كتاب «كنشگران مرزي» (نشر گام نو) به تفصيل معرفي كرده است. اين مفهوم و اين كتاب در جامعه فكري و فرهنگي ايران با استقبال قابل توجهي مواجه شده و تاكنون نقدهاي زيادي به آن منتشر شده است. اتاق فكر مسائل اجتماعي معاونت پژوهشي فرهنگستان علوم نيز در اولين نشست خود در كارگروه شيوه حكمراني به نقد و بررسي اين كتاب پرداخت. در اين جلسه غير از مولف، دكتر حسين ميرزايي، دكتر احمد ميدري، دكتر محمد فاضلي و دكتر داريوش رحمانيان حضور داشتند و هر يك ديدگاه‌هاي خود را راجع به آن بيان كردند.
در ميانه «ايوان جامعه و ديوان دولت »
حسين ميرزايي:برخي مورخان و فيلسوفان، علم را چيزي جز مفاهيم علمي نمي‌دانند. از اين حيث تفاوت علوم، تفاوت ميان مفاهيم است. از اين منظر رشد علم، رشد اين مفاهيم است و در نتيجه وقتي مفاهيمي تازه‌اي پديد مي‌آيد، افق گشايي‌هايي صورت مي‌گيرد. مثلا مفهوم كاپيتال (سرمايه) عمدتا يك مفهوم اقتصادي بود، اما بعدا با طرح مفهومي چون سرمايه فرهنگي و سپس سرمايه اجتماعي گشايش‌هاي زيادي در حوزه علوم انساني و مطالعات فرهنگي ايجاد كرد. از اين حيث ويژگي مهم كتاب دكتر فراستخواه آن است كه يك مفهوم مهم و بديع، يعني «كنشگران مرزي» را مطرح مي‌كند و نگاه تازه‌اي را به جامعه و تاريخ ايران ممكن مي‌سازد كه شواهدي در تاريخ معاصر ايران دارد .خوشبختانه طي 10 سال گذشته به تاسي از دكتر فراستخواه و درباره اين مفهوم مقالات و پايان‌نامه‌هايي نگاشته شده است. مفهوم مهم و بديع ديگري كه دكتر فراستخواه طرح كرده، «تاريخ ميان» در كنار «تاريخ كلان» و «تاريخ خرد» است.


از ديگر ويژگي‌هاي اين اثر نقد «سرمشق فقدان » است كه در رويكرد نظري به جامعه ايران به كرات وجود دارد، خواه كساني كه راجع به استبداد سخن گفته‌اند يا آنها كه درباره جامعه كوتاه‌مدت حرف زده‌اند يا نظريه پردازاني كه از عقب ماندگي بحث كرده‌اند يا بحث خلقيات ايراني و ... اين سرمشق فقدان بيش از آنكه انگيزه بخش باشد، تلخ و رمق‌گيرنده است. در مقابل ويژگي كار دكتر فراستخواه اميد و تاكيد بر سازوكارهايي است كه در جامعه ايران وجود داشته و هست و از آن مي‌توان با استفاده از تعبير سفرنامه‌نويسان خارجي درباره جامعه ايران به عنوان « نبوغ بقا » ياد كرد. فراستخواه درباره اين كتاب مي‌نويسد «مفهوم كنشگران مرزي در يك زايمان پردرد ذهني مولف در نوعي درماندگي نيمه دوم دهه هشتاد متولد شده است. » جامعه ما براي نقد آن درماندگي به اين نگاه به‌شدت نيازمند است. باورم اين است كه آنچه در جامعه‌شناسي ايران مي‌تواند به ما كمك كند، جامعه‌شناسي تاريخي است و اين اثر از اين جهت ارزشمند است. اتفاقا مباحث سرمشق فقدان هم از دل جامعه‌شناسي تاريخي در‌آمده است. به عبارت ديگر حوزه و روش‌هاي كمي در زايش نظريه سترون است. البته نمي‌توان نقش جامعه‌شناسي پوزيتويستي را به كلي انكار كرد، اما آنچه در توليد نظريه اجتماعي در هر جامعه‌اي مي‌تواند كمك كند، رجوع به تاريخ است و تجربه جامعه‌شناسي كلاسيك هم اين موضوع را نشان داده است. متاسفانه به رغم تلاش‌هاي ارزشمندي كه صورت مي‌گيرد، از اين مهم غفلت داريم. اگر قرار است نظريه‌اي درباب فهم جامعه ايراني و سازوكارها و مسائل و برون رفت‌ها پديدآيد، چاره‌اي جز رجوع به اين منظر نيست. نظريه كنشگران مرزي دكتر فراستخواه هم از اين جنس است، يعني از يك تبار تاريخي بهره گرفته و از ظرفيت‌هاي تاريخي استفاده كرده است.
من در مواجهه با اين كتاب غير از آنچه گفته شده، به گوينده و شخصي هم كه آن را گفته توجه مي‌كنم. دكتر فراستخواه به عنوان روشنفكرو انديشمند منتقد و نوانديش معاصر ديني و منتقد قدرت شناخته شده است. اينكه كسي كه كارش نقد قدرت بوده، وقتي به نظريه كنشگران مرزي مي‌پردازد، ارزشي دو چندان دارد و گره گشايي و احترام به كساني است كه در ميانه «ايوان جامعه و ديوان دولت » براي كمك به كشور و خروج از بن‌بست‌ها تلاش مي‌كنند.
جامعه شناس
 
توازن دولت و جامعه: دالان تنگ آزادي
احمد ميدري:دكتر فراستخواه در اين كتاب به يك مساله در ايران در حوزه انديشه پرداخته و به دنبال جايگزيني براي نظريه‌هاي مرسوم و غالب در ايران در حوزه‌هاي جامعه‌شناسي، اقتصاد، ارتباطات و ... است. ايشان معتقدند ما در چارچوب سرمشق فقدان اسير نظريه‌هاي ستبر سترون هستيم، نظريه‌هاي بزرگ و با شكوه، اما نازا و عقيم و فلج‌كننده كنشگران ايراني در حوزه دانشگاه و سياست. اين كتاب به دنبال آن است كه كنشگري را به جامعه بازگرداند و بنابراين به جاي توصيه‌هاي مرسوم به دولت‌ها و مسوولان، خطابش به جامعه و مردم و دانشگاهيان و تك‌تك ايرانيان است. در كتاب لااقل به 6 نظريه بزرگ اما نازا و عقيم اشاره مي‌شود كه به خصوص بعد از انقلاب در دانشگاه‌ها حاكم بوده و در سطح كنشگري هم بازتاب‌هاي عميق داشته است: 1. نظريه استبداد ايراني و استبداد شرقي، 2. نظريه عقب ماندگي، 3. ايران جامعه كوتاه‌مدت، 4. امتناع جامعه ايران از عقلانيت، 5. امتناع برنامه‌ريزي در ايران، 6. خلقيات ايراني مانع توسعه. اصل كتاب ربط تئوري كنشگران مرزي با 16 نظريه مطرح شده در آن است. دكتر فراستخواه مي‌كوشد ديدگاهي متفاوت از رابطه دولت و جامعه ارايه بدهد. اگر بتوانيم اين 16 نظريه را در يك كليت با هم مرتبط كنيم، آن زمان كنشگري ما در همه حوزه‌ها عوض مي‌شود. نمونه‌هايي كه ايشان از تاريخ ايران ذكر كرده‌اند، مصاديقي از قله‌هاي كنشگري مرزي هستند، در حالي كه كنشگران مرزي محدود به اين افراد نيستند. در كتاب به صراحت گفته مي‌شود همه كارمندان دولت و افراد جامعه اين قابليت را دارند كه كنشگر مرزي باشند، به شرط آنكه نگاه ما به رابطه دولت و جامعه تغيير كند. به تعبير اقتصاد ما درگير جامعه منفعل و دولت فعال هستيم و كتاب مي‌كوشد اين عدم توازن را به جامعه فعال و دولت فعال تبديل كند. اين تحولي بزرگ در انديشه توسعه اقتصادي است. در انديشه‌هاي رايج اقتصاد سياسي دولت را نهادي مي‌دانند كه بايد از شر آن اجتناب كرد و مساله اصلي مهار قدرت است. يكي از فرض‌هاي كتاب آن است كه ما دولت فعال را مي‌خواهيم، اما مساله اصلي آن است كه چگونه مي‌توانيم جامعه را تقويت كنيم. به تعبيري دالان تنگ آزادي از توازن دولت و جامعه قدرتمند ساخته مي‌شود. دولت ضعيف در زمان جامعه قوي به هرج و مرج بدل مي‌شود و دولت قوي، وقتي جامعه ضعيف است، به استبداد و خودكامگي منجر مي‌شود. اما اين هدف چگونه حاصل مي‌شود؟ بايد به جاي نگاه هرمي به قدرت، آن را شبكه‌اي در نظر گرفت يعني همه ما صاحب قدرت هستيم و هيچ قدرت لايتناهي وجود ندارد. همچنين بخش‌هايي از دولت كه هدف‌شان مشروعيت دادن به آن و ارتباط با جامعه است، بايد تقويت شوند، ديگر اينكه به جاي توجه به ساختارها، بايد به ميدان‌ها توجه كنيم، فضاهايي كه در آنها نيروهاي متكثري وجود دارند كه از منابع قدرت استفاده كنند. ما بايد به جاي خودتاييدگري و مظلوم نمايي، به خوددلالت‌گري و مسووليت‌پذيري بپردازيم. در حالي كه كتاب نشان مي‌دهد ايرانيان از ميدان‌هاي قدرت استفاده كرده‌اند تا بتوانند آن چيزي را كه براي حفظ نظام اجتماعي ايران لازم بوده، بر كساني كه بر ايران حكومت مي‌كردند، تحميل كنند و منافع جامعه را با منافع حاكمان پيوند بزنند. بر اساس اين سياست‌ورزي ما به سمت رئاليسم عاملانه مي‌رويم، يعني در عين واقع‌گرايي از خود سلب مسووليت نمي‌كنيم. آنچه ما را به سرمشق فقدان سوق داده، گونه‌اي از رمانتيسم است، در حالي كه بايد با نگاهي واقع‌گرايانه به سمت جامعه و دولتي فعال حركت كنيم، تا هم نظم و ثبات را داشته باشيم، هم بتوانيم به آرمان‌هاي مقدس خود دست پيدا كنيم.
اقتصاددان
 
كنشگران مرزي، كتاب اميد
محمد فاضلي: به نظر من سخن مركزي اين كتاب اين است كه جامعه ايران در طول تاريخ كمابيش با قواره‌اي نهادي وجود داشته و در برابر دولت به كلي مسلوب‌الاختيار نبوده است. نيروهايي در آن فعال بودند و جامعه فقط در شكل يك نظم تخت استبدادي ديده نمي‌شود. سطوح مياني قدرت را در ايران نبايد ناديده بگذاريم، قدرت‌هاي ريزتر در اين سطوح مياني به صورت موروثي نسل به نسل منتقل مي‌شد. سه نگاه به تاريخ مي‌توان داشت: 1. مايكروهيستوري يا تاريخ جزئي نگر، 2. تاريخ كلان يا ماكرو هيستوري كه به روايت كلان تاريخ مي‌پردازد و قدرت‌ها و ساختارهاي بزرگ سياسي و اقتصادي را مد نظر قرار مي‌دهد، 3. تاريخ مياني كه به جايي ميان خرده كنش‌هاي آدم‌ها و ساختارهاي كلان توجه مي‌كند. كتاب كنشگران مرزي، در اين دسته قرار مي‌گيرد. به تاريخ ايران هم دو‌گونه مي‌توان نگريست: 1. تاريخ سياه ايران كه سراسر استبداد و بلاهت سياسي است و در آن قدرتي حاضر است كه به كسي قدرت نفس كشيدن نمي‌دهد، 2. تاريخ خاكستري كه در آن نه سياهي مطلق استبداد هست، نه سفيدي توهم و خوش‌بيني. كتاب كنشگران مرزي در اين دسته دوم قرار مي‌گيرد. به همين دليل آن را مي‌توان كتاب اميد خواند.
آزادي محصول به توازن رسيدن قدرت جامعه و حكومت است. اين به توازن رسيدن در ميدان‌هاي قدرت متفاوتي امكان پذير است و حكومت اگرچه مي‌كوشد بر همه عرصه‌ها و كنش‌ها سيطره پيدا كند، اما نمي‌تواند. به اين معنا كتاب كنشگران مرزي، تاريخ نتوانستن حكومت هم هست. در كنار آن تاريخ توانستن سطح مياني هم هست. اين سطح مياني همان كنشگران مرزي هستند كه فراستخواه برخي از آنها را متمايز مي‌كند، مثل تجار، بازرگانان، روحانيت، عالمان و دانشگاهيان. حرف كتاب آن است كه جامعه ايراني در اين ميدان‌ها قدرت پيدا كرده است. اين نكته را علي جنادله هم در رساله دكترايش نشان داده كه تاريخ ايران سياه نيست و قدرت، قدرت مطلقه و خودسر هست، اما توتاليتر نيست و هيچگاه قادر نبوده همه‌چيز را تحت كنترل بگيرد. از اين حيث كتاب كنشگران مرزي، كتاب راهنماي توليد قدرت در سطح مياني است.
در ميدان‌هاي قدرتي كه كتاب تشريح مي‌كند، كنشگران مرزي با قدرت اين كارها را كردند: 1. تحديد قدرت، 2. تلطيف قدرت، 3. تهديد قدرت، 4. مولدسازي قدرت. البته در برخي جاها هم زورشان به قدرت نرسيده و كتاب هم به شكست‌هاي كنشگران مرزي پرداخته است.
ما در تاريخ معاصر ايران دو كنش و يك نيرو داشتيم: 1. كنش انقلابي مثل مشروطه و نهضت ملي شدن صنعت نفت و انقلاب 57 و 2. كنش براي اصلاحات در قالب‌هاي مختلف مشابه كاري كه كنشگران مرزي انجام دادند كه اگرچه در بسياري موارد سرنوشت‌هاي تلخي داشتند، اما دستاوردهايي هم داشتند. اينها سازندگي‌هاي اين تاريخ هستند كه اين آدم‌هاي تلخكام با حسرت به گور رفته انجام دادند. در كنار اين دو كنش، يك نيرو هم بوده كه مردم در آن نقشي نداشتند، يعني منازعات و مناقشات ژئوپليتيك و ژئواكونوميك يا تاريخ نامقدر به قول عجم اوغلو.
ساختن از طريق كنش‌هاي مرزي خوانش خاكستري‌اي است كه فراستخواه از آن ارايه مي‌كند. همچنين براي اولين‌بار است كه مي‌بينم مورخي در ايران تركيب شبكه آدم-اشيا را از نظريه لاتور مي‌گيرد و در ايران توسعه مي‌دهد. از نظر فراستخواه، كنشگر مرزي كسي است كه همواره صلح تا حد امكان برايش بهتر از جنگ است. كنشگر مرزي مي‌كوشد دليري‌اش غيرعصبي باشد نه آنتاگونيستي، ستيزش متخاصمانه نباشد، بلكه با هماوردي آزادمنشانه و مجادله جدي اما صلح‌آميز و نقد مسالمت‌آميزي همراه باشد. هدفش دست يافتن به راه‌حلي دو جانبه و چند جانبه است. وبر به جوانان آلمان زمان خود توصيه مي‌كرد، در عرصه انديشه هر قدر مي‌توانيد نقاد باشيد، اما در عرصه سياست عملي بدانيد كه بايد صبور بود و در واقعيت‌هاي زمخت سياست اندك اندك چكه كرد، نه با دست‌پاچگي و بلند‌پروازي و شعار.
جامعه شناس
 
خلاص شدن از شر كلان روايت ها
داريوش رحمانيان:كتاب كنشگران مرزي بسيار پر مساله است و نويسنده با ژرف‌نگري و احاطه و اشراف مثال زدني تاريخ ما را كاويده است. پاره‌اي از مباحث كتاب خود مي‌توانند موضوع چند كتاب مستقل باشند، مثل بحث راجع با عكاسي و تاثيرش در گشودن فضاهاي مرزي. ما مشكلي عميق در نگاه‌مان به تاريخ داريم و بايد با آن درگير شويم. زيرا روايت و فهم و حافظه تاريخي، نه فقط كيستي و هويت بلكه كل وجود ما را مي‌سازد. كنش ما متاثر از فهم ما از تاريخ گذشته است. فهم هر ملتي از گذشته خودش در وضعيت كنوني او تاثير قطعي دارد. در مورد فرد همچنين است. حافظه امري ثابت نيست، بلكه ما نسخه‌هاي گوناگوني از حافظه داريم.
اهالي تاريخ را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد: 1. آنها كه تخصص و حرفه‌شان تاريخ است، 2. متخصصان بيروني كه به صورت تخصصي تاريخ نخوانده‌اند، اما نگاه و روش و درگيري‌شان تاريخي است. مورخ را مي‌توان به مثابه صفت هم به كار گرفت، يعني مي‌توان نوعي مورخيت در شان وجودي آدم‌ها لحاظ كرد. مورخيت درجه و مراتب دارد و دكتر فراستخواه به مراتب از بسياري از متخصصان تاريخ، مورخ‌تر است. براي نقد تاريخ نگاري ايران معاصر ناچاريم كه به مباحث نظري و مفهومي بپردازیم. با كمال تاسف هنوز در درون رشته، گفتمان سنتي غلبه دارد. در گفتمان سنتي نوعي نظريه هراسي و نظريه‌گريزي و نظريه ستيزي هست و آن را لغزشگاه مي‌داند و مي‌گويد نظريه خود را بر روايت ما از تاريخ تحميل مي‌كند.
اما ما مدافعان تاريخ انتقادي معتقديم كه براي مخالفت با نظريه، بايد آن را آموخت و دانست، چنان كه سقراط مي‌گفت براي مخالفت با فلسفه، بايد فلسفه دانست. ما در مورد تاريخ نظري دچار سوءتفاهم‌هاي عجيب و غريب هستيم. آثاري چون كتاب كنشگران مرزي غنيمت محسوب مي‌شود و انتشار چنين آثاري يك جور حادثه در تاريخ تاريخ‌نگاري ما است.
ما ايرانيان در تاريخ‌نگاري‌مان آفت‌هايي داريم كه روايت امثال دكتر فراستخواه، روياروي اين آفت‌ها قرار مي‌گيرد، يعني به ما كمك مي‌كند از اين آفت‌ها بتوانيم گذر كنيم. ايدئولوژي‌زدگي، قدرت‌‌زدگي، حكومت‌زدگي، سياست‌زدگي، عوام‌زدگي و ... برخي از اين بيماري‌ها هستند. يكي از اين بيماري‌ها نظريه زدگي است، يعني ساختن و كاربستن نظريه به مهارت و باريك‌بيني علمي نياز دارد. نظريه‌زدگي حالتي است كه مفاهيم را از ابزارگونگي آنها خارج مي‌كند و به جاي واقعيت مي‌نشيند.
هر چه به زبان مي‌آيد، به زيان مي‌آيد. بسياري از روايت‌هاي تاريخي ما كليشه‌اي است. يك مساله بسيار پر اهميت اين است كه ما با حقيقت به تعبير دكتر فراستخواه به عنوان امر ميان سر و كار داريم. يعني حقيقت اين است كه حقيقتي كه به‌طور كامل قابل دسترسي باشد و ثابت تفسير شود، وجود تاريخي ندارد. تاريخ، قلمرو بي‌نهايت گسترده‌اي است كه تن به هيچ‌گونه فهم قطعي نخواهد داد. بحري است كه در كوزه ذهن و زبان ما گنجايي ندارد. كنشگران مرزي به عنوان يك مفهوم-‌ نظريه در آغاز راه است و بايد چكش كاري شود.
دكتر فراستخواه در طرح نظريه-مفهوم كنشگران مرزي و لوازمي كه كنارش مطرح شده، روايتي فروتن را عرضه كرده است. او در امر تاريخ متضلع است و در آن غور كرده و به اين دليل امكان آن رخ داده كه به سراغ نظريه‌هايي بروند كه بر سر ما آوار شده است، مثل نظريه استبداد ايراني، ايران جامعه كلنگي و كوتاه‌مدت، نظريه زوال يا انحطاط، نظريه توطئه و مفهوم-نظريه‌هاي ديگر. خلاص شدن از شر اين كلان روايت‌هاي ذات باور با سنخي از كنشي كه دكتر فراستخواه پيش گرفتند، شدني است.
استاد تاريخ
 
ايران تمدن سنتز است
مقصود فراستخواه:نقد ناقدان بحث كنشگران مرزي باعث مي‌شود كه از عامه‌پسند شدن آن جلوگيري شود. به تجربه زيسته خودم مي‌پردازم. من سال‌ها تحقيقات ميداني كرده‌ام و ده‌ها پژوهش انجام داده‌ام كه در آنها از نظريه شروع كردم. به نظريه‌هاي جهاني و علمي باور دارم و از آنها بسيار استفاده كرده‌ام. اما در بحث كنشگران مرزي از نظريه شروع نكردم. درماندگي داشتم و نمي‌توانستم با نظريه‌ها مسائلم را صورت‌بندي كنم. من از ميدان و داده‌ها و شواهد به يك چارچوب و صورت‌بندي توضيح امر رسيده‌ام. سعي كردم چگونگي و چرايي و چيستي كنشگر مرزي را توضيح دهم. ايران هست چون كنشگري مرزي وجود داشته است. در جامعه ايران مياني هست كه آن را حفظ كرده. سعي كرده‌ام نشان دهم كه چرا و چگونه كنشگر و عملكرد و فضاهاي مرزي شكل گرفته.
مثلا به ويژگي‌هاي دولت در ايران پرداخته‌ام و نشان داده‌ام كه فلسفه وجودي، منابع و نقش دولت در ايران متفاوت بوده است. فلسفه وجودي دولت در ايران در چارچوبه دوگانه خدمت-حقيقت قابل توضيح است. دولت در ايران فقط براي ارايه خدمت نبوده، بلكه خود را نماينده يك حقيقت مي‌دانسته و براي خود يك رسالت الهي قائل بوده. در نتيجه در ايران دولت بزرگ و تعيين‌كننده و فعال مايشاء مي‌شود. دو‌گانه ديگر به منابع مربوط است، منابع در اختيار دولت در ايران خيلي زياد بوده است. همچنين نقش اجتماعي دولت در ايران مرجعيت بوده نه عامليت. الان دولت در ايران خود را عامل و كارگزار نمي‌داند بلكه براي خود آتوريته قائل است. وضعيت ژئوپليتيك در ايران، افسانه دولت مي‌سازد، يعني مي‌گويد اگر دولتي نباشد، ايران ويران مي‌شود. در نتيجه دولت نقش امنيتي و رستگاري و جهاني مي‌يابد. خلاصه دولت مكاني براي بازيگران نيست و خود يك بازيگر جدي است.
در چنين جامعه‌اي عرصه‌هاي دولت بزرگ و عرصه‌هاي بيرون دولت نحيف و كوچك مي‌شوند، مثل عرصه‌هاي مدني، صنفي، علمي، آكادميك، حرفه‌اي، سمني و ...اين محدوديت‌ها سبب مي‌شود كنشگري مرزي در ايران به وجود بيايد. يعني كنشگران مي‌كوشند ميان درون و حاشيه دولت فضاهايي پيدا كنند و كنشگري كنند. در نتيجه بيشتر كنشگران در ايران در فضاهاي مياني كار كرده‌اند.
ايرانيان به دليل تاريخ ناامن و پيچيده به تعبير مرحوم بازرگان روح سازگار داشته‌اند، در نتيجه صور خيال ايراني متنوع مي‌شود و ايرانيان با آن پس‌زمينه تمدني و حافظه فرهنگي ميل به تركيب دارند. ايران تمدن سنتز است. نكته مهم براي من در اين كتاب آن است كه كنش مرزي تك عاملي پيش نمي‌رفت، بلكه متغيرهاي مداخله‌گر هم بود كه گاه آن را تقويت مي‌كرد و زماني تضعيف. در كتاب انواع متغيرهاي مداخله را توضيح داده‌ام، مثل متغيرهاي شخصيتي. بنابراين كنشگران مرزي ما به دليل موجبات و زمينه‌هايي، تاكتيك‌هايي در پيش گرفته‌اند. مسير حركت آنها خطي پيش نرفته است. خروجي‌اش اين بوده كه ايران مانده است. كنش مرزي اين است كه همچنان دولت باشد، اما بتواند از جامعه مشروعيت و معنا بگيرد و اثر بخش و پايدار باشد و بتواند با جامعه گفت‌وگو كند و جامعه را مستعمره خودش نكند و زندگي را به رسميت بشناسد. زندگي يعني مدرسه، مسجد، پاساژ، ورزشگاه، علم، فرهنگ، هنر و سبك زندگي مردم. اينها قلمروهاي زندگي هستند و سيستم نبايد اين قلمروها را مستعمره خودش كند. اينها با هم در كنش مرزي دوئلي مي‌كنند كه از دل آن يك تداومي براي جامعه ايران ايجاد مي‌شود. احمد اشرف مي‌گويد در ماه‌هاي اول بعد از انقلاب، وقتي مهندس بازرگان دولت تشكيل داده بود، نامه‌اي به همه مديران سازمان برنامه ارسال كرد كه بياييد تا ببينيم چه بايد كرد. احمد اشرف كه در آن جلسه بود. مهندس بازرگان به عنوان نخست‌وزير مي‌گويد من در اين چند‌ماه وقتي كارهاي شكل گرفته در سازمان برنامه را ديدم، تعجب كردم. نمي‌دانستم در كشور اين مقدار كار شده است. شما را دعوت كردم كه چه كنيم تا اينها را ادامه بدهيم. اينكه مهندس بازرگان بعد از انقلاب وارد صحنه مديريت كشور مي‌شود و با كارهايي كه اين جامعه با قابليت‌هايش انجام داده، متعجب مي‌شود. اين ذخيره كنش مرزي است كه در جامعه ما هست و تمام هنر ما مي‌تواند اين باشد كه بتوانيم از اين ذخائر معرفتي و هيجاني كه در اين جامعه وجود دارد، در جهت پايداري و توسعه و دوام و رفع شكاف دولت و ملت استفاده كنيم.
نويسنده كتاب كنشگران مرزي
آنچه در جامعه‌شناسي ايران مي‌تواند به ما كمك كند، جامعه‌شناسي تاريخي است و اين اثر از اين جهت ارزشمند است. اتفاقا مباحث سرمشق فقدان هم از دل جامعه‌شناسي تاريخي در‌آمده است.
كتاب كنشگران مرزي، تاريخ نتوانستن حكومت هم هست. در كنار آن تاريخ توانستن سطح مياني هم هست. اين سطح مياني همان كنشگران مرزي هستند كه فراستخواه برخي از آنها را متمايز مي‌كند.
دالان تنگ آزادي از توازن دولت و جامعه قدرتمند ساخته مي‌شود. دولت ضعيف در زمان جامعه قوي به هرج و مرج بدل مي‌شود و دولت قوي، وقتي جامعه ضعيف است، به استبداد و خودكامگي منجر مي‌شود.
تاريخ، قلمرو بي‌نهايت گسترده‌اي است كه تن به هيچ‌گونه فهم قطعي نخواهد داد. بحري است كه در كوزه ذهن و زبان ما گنجايي ندارد. كنشگران مرزي به عنوان يك مفهوم-‌ نظريه در آغاز راه است و بايد چكش كاري شود.