به كجا آمده‌ايم؟

اميدوارم كه مسوولان محترم زحمت بكشند و اين يادداشت را مورد توجه قرار دهند، ‌گرچه فرصت آقايان كم است و درگير مسائل جهاني و منطقه‌اي و رتق و فتق امور كلان هستند و حتي اعلام كرده‌اند كه به دنبال محروميت‌زدايي در تمام كشورهاي اسلامي هستند و فرصت چنداني براي اين امور جزيي ندارند. با اين حال برخي اخبار به ظاهر جزيي و كوچك هم هست كه ارزش پيگيري دارد. به ويژه آنكه ممكن است يك خبر در گوشه‌اي از يك روستاي دورافتاده باشد و از طريق فيلم و شبكه‌هاي اجتماعي به سرعت سراسري شود و آثار خود را بيش از اخبار كلان رسمي و مورد نظر برجا بگذارد. در ميانه انتشار فيلم‌ها و اخبار روابط نامتعارف در گيلان يك فيلم هم از يك روستاي گيلان پخش شده است كه مجادله يك آقاي روحاني و يك خانم به نسبت مسن را نشان مي‌دهد كه آقاي روحاني نيز سن به نسبت بالايي دارد. در واقع هر دو پا به سن گذاشته و ضعيف هستند. مجادله ظاهرا درباره حضور در زمين يكديگر و چند قطعه تخته‌اي است كه به عنوان پرچين گذاشته شده است كه با عصبانيت خانم همراه است. ظاهرا همه آنها همسايه هستند، درنهايت آن پرچين با فشار و اقدام آقاي روحاني خراب مي‌شود. اين خانم نيز حمله مي‌كند و ضربه مي‌زند و متقابلا مضروب شده و روي زمين پرت و پيراهن او پاره مي‌شود و يك جوان ديگر هم به حمايت آن خانم عليه فرد روحاني وارد مي‌شود. خلاصه وضعيت اسفباري را شاهديم و درنهايت آقاي روحاني هم روي زمين مي‌افتد و ناله مي‌كند، خانم هم با لباس پاره و بسيار مستاصل سعي در پوشش خود دارد، جوان هم به جاي خود برمي‌گردد و در اين ميان فيلمبردار ماجرا است كه از جاي خود تكان نمي‌خورد و همچنان مشغول فيلمبرداري است و هيچ كس هم وارد اين مجادله نمي‌شود كه كمكي به حل آن كند. پايان اين فيلم سه دقيقه‌اي يك صحنه تراژيك كامل را شاهديم كه جز تاسف و ناراحتي روحي چيز ديگري از آن حاصل نمي‌شود. حتي مي‌توان گفت نوعي كمدي آزاردهنده نيز در اين صحنه وجود دارد. اطمينان دارم كه حتما تاكنون مقامات وارد ماجرايي شده‌اند كه هيچ كمكي به حل آن نخواهند كرد اگر بدترش نكنند. آنچه من از اين صحنه ديدم، بي‌پناهي و بي‌دولتي است. در واقع شايد فكر كنيم كه اينها امور جزيي است ولي چنين نيست. هنگامي كه خود را به جاي يكي از طرفين آن دعوا يا مجادله مي‌گذاريم احساس مي‌كنيم كه تمام روح و روان ما تحت تاثير همين اتفاقات به ظاهر جزيي خُرد و نابود مي‌شود. گويي هيچ سازوكاري براي حل اختلاف و حكميت وجود ندارد و با كوچك‌ترين مسائل به جان يكديگر مي‌افتيم. هر چند فقر نيز يكي از عوامل بروز اين وضع است ولي مهم‌تر از آن اختلال در قواعد حقوقي و عرفي حاكم بر روابط مردم و نيز غيبت حكومت و دولت است و اگر هم حكومت غايب نباشد به راحتي مي‌توان گفت كه سوگيري و تبعيض در داوري‌ها منع از مواجهه عادلانه خواهد شد. پس از ديدن اين فيلم كه يكي از دوستان برايم فرستاده بود، پاسخ دادم كه به كجا مي‌رويم؟ او بلافاصله پاسخ داد كه پرسش صحيح اين است كه به كجا آمده‌ايم؟ بله؛ اين پرسش بهتري است. شايد اين مورد را استثنا بدانيم و بگوييم كه نبايد تعميم داد. ولي به گمانم چنين نيست، مواردي هستند كه مي‌توان از آنها نتايج مهمي گرفت، در واقع اين حادثه هر روز به شكل‌هاي گوناگوني در حال تكرار است. هنگامي كه حتي در سطح كلان گفت‌وگو وجود ندارد و ادبيات غالب تهديد و درفش و دادگاه و... است، چه انتظاري از رفتارهاي مردم در سطح خرد است؟ آيا در تصور ما مي‌گنجيد كه به روزي برسيم كه در روستايي دورافتاده يك مادر و روحاني بالاي ۵۰ و ۶۰ سال كه در كنار هم زندگي مي‌كنند و هر دو بايد نمادي از مهر و عطوفت باشند كارشان به جايي برسد كه چنين بي‌محابا به جان يكديگر بيفتند؟ ‌گرچه اين وضعيت محصول سياست است، ولي اتفاق رخ داده اصلا سياسي نيست، هر چند درنهايت نيز برداشت سياسي از آن خواهد شد. جزييات بسيار مهم است، مردم روزانه با همين جزييات زندگي مي‌كنند و درگير آنها هستند. از حقوق ساكنان در آپارتمان گرفته تا ريختن زباله در خيابان و عدم رعايت حق تقدم رانندگي و صف‌هاي خريد و بيمارستان و... صدها و صدها جزييات ديگر. ولي ظاهرا دولت كه وظيفه اصلي آن نظم و قاعده دادن به اين جزييات بي‌پايان است درگير قيمت‌گذاري بي‌حاصل خودرو است. مردم در برهوت اختلافات پايان‌ناپذير تنها رها شده‌اند. پس اكنون به اينجا آمده‌ايم. چيزي كه در مخيله كسي در سال ۱۳۵۷ نمي‌گنجيد. به كجا مي‌رويم نيز معلوم است مگر اينكه اقدامي شود.