در شور و نشور عاشورایی که گذشت

برخی وقایع به‌رغم تعیین‌کننده بودنشان آرام و بی‌تظاهر از کنار ما و تاریخ می‌گذرند، هر چند که اندکی بعد تأثیرشان همه چیز و همه کس را درمی‌نوردد! محرم امسال را باید چنین موسمی دانست. چه‌اینکه همه آن را نوعی محک و میزان‌الحراره می‌دانستند. هیچ‌کس بی‌خبر نمانده بود که دوگانه سیاه‌پوش و سفیدپوش وجود دارد! جمله خلق‌الله دریافته بودند که قرار است شرکت یا عدم شرکت در عزای حسینی (ع)، به یک سنجه مبدل شود! حتی همه می‌دانستند که فعل یا ترک فعل نذری دادن یا گرفتن نیز به مهم‌ترین سوژه سیاست مبدل شده است! همه چیز برای کلید زدن یک شلتاق و اشتلم جدید تبلیغی به تمامی آماده بود.  محرم، مظلوم و نجیب که از راه رسید، هر چه پیش‌تر آمد، محاسبات معوج و توهم‌گون عده‌ای را بیشتر به‌هم‌ریخت! از جایی به بعد، دیگر معلوم بود که خواب آشفته پیش‌گفته بی تعبیر است. همه متفق بودند که محرم امسال بس پرحرارت‌تر و باشکوه‌تر از گذشته آغازیدن گرفته است. هم سیاه‌پوشان، هم محافل عزاداری و هم احسان و اطعام‌کنندگان، آماری غیرمنتظره آفریده بودند. این بود که فاز دوم توطئه، مضحک‌تر و نشدنی‌تر در دستور کار قرار گرفت: مکشوفه به هیئات بروید، قرمز بپوشید، وسط محفل عزا برقصید و الخ. این یکی هم نگرفت. در وهله بعد قرار شد مجالس حسینی (ع) به رسمیت شناخته شود، اما برای مثال در هیئت‌ها، لنگ شعر عارف قزوینی به میان کشیده شود! معلوم بود که نمی‌ماسد! امروز بر جبین نابغه‌هایی که چنین تراوشات ذهنی مشعشعی داشتند، جز عصبانیت و غبن نمی‌شود خواند. پرواضح است که آنان خود را به ندیدن و نشنیدن زده‌اند، اما مهم آن است که نتیجه پمپاژ یک سال دین‌ستیزی و مصاف با مقدسات را، چون خاری به چشم کشیدند! امری که نمی‌توانند آن را در محاسبات آینده، به چیزی نگیرند! تنها می‌ماند یک پرسش، چرا این حجم از دین‌ستیزی، نتیجه‌ای معکوس داد؟ اگر عده‌ای بتوانند به این پرسش پاسخ درخور دهند، متوجه واقعیت‌هایی بس مهم‌تر نیز خواهند شد. به قول جناب مولانا:  از قضا سرکنگبین صفرا فزود / روغن بادام خشکی می‌نمود از هلیله قبض شد اطلاق رفت/ آب آتش را مدد شد  همچو نفت