بلای «خودت بیا تو میدون» بر سر لندن‌نشینان

روز‌های آغازین آشوب‌های پاییز ۱۴۰۱ بود که یک مجموعه استوری اینستاگرامی از یک کاربر تهرانی توجهات را جلب کرد. او با ادبیات سراسر فحاشانه، لیدر‌های برانداز را خطاب قرار می‌داد که خودشان کجا هستند، وقتی فراخوان حضور در خیابان و مقابله با مأموران حافظ امنیت در ایران را می‌دهند! کجا هستند وقتی امثال او و همسرش برای مبارزه! به خیابان‌ها رفته‌اند و به قول او باتوم و اشک‌آور و بازداشت در انتظارشان است. او تأکید می‌کرد که دیگر حاضر نیست خودش و خانواده‌اش در این مسیر هزینه بدهند. بسیاری از پیاده‌نظام برانداز، شاید قدر او باهوش نبودند که درک کنند ابزار دست منافع دیگرانی شده‌اند که اوج مبارزه‌شان از توئیت و استوری و اجرای تلویزیونی فراتر نمی‌رود. کم‌کم که زمان جلوتر می‌رفت، افراد بیشتری متوجه این تناقض می‌شدند. اینجا مجیدرضا رهنورد- قاتل دو همشهری خود به وسیله چاقو و قمه- با تحریک‌های امثال مصی علینژاد و علی کریمی و مجری تروریست‌های من‌وتو و اینترنشنال، یک قاتل شد و سرش بالای دار رفت، آنجا علی کریمی پناهندگی گرفت!
اینجا محمد قبادلو با کینه‌ای که همین
لیدرهای‌-صرفاً- مجازی در دلش ایجاد کرده بودند، با ماشین نیرو‌های فراجا را زیر گرفت و از خودش یک قاتل منتظر اعدام ساخت، آنجا نازنین بنیادی هویت سیاسی خود را ساخت تا به جای یک بازیگر موزیک‌ویدئو‌های مبتذل و دوست‌دختر دستوری تام کروز، نقاب یک شخصیت سیاسی و مبارز را بر چهره بزند.
ده‌ها مورد از این مقایسه‌ها می‌توان نوشت که از مجال این گزارش بسیار فراتر است. ناگزیر از بیان مصداق‌ها باید گذشت، اما همین مصداق‌ها کم‌کم این مفهوم را در ذهن آشوب‌طلبان داخلی پررنگ کرد که چرا فقط ما هزینه می‌دهیم، در حالی که همان‌هایی که ما را به کف خیابان می‌فرستند و آموزش درست کردن کوکتل مولوتف و حمله به مأموران انتظامی و مراکز عمومی را می‌دهند، شب راحت به منزل می‌روند و در کنار خانواده‌شان هستند و این تازه در صورتی است که مبارزه سیاسی با جمهوری اسلامی برای‌شان آورده‌های مالی و غیرمالی نداشته باشد که اغلب هم دارد. شما آشوب کنید، من مطالعه!


در روز‌های اخیر انتقاد پیاده‌نظام داخلی براندازان به مجری‌های من‌وتو افزایش یافت که چرا خود به ایران نمی‌آیند و در مبارزه علیه جمهوری اسلامی حضور نمی‌یابند. سالگرد آغاز اغتشاشات گذشت و اتفاقی جدی در کف خیابان‌های ایران نیفتاد، به‌رغم اینکه براندازان حداقل از دو ماه قبل تبلیغات فراخوان‌ها و تحریک‌ها را آغاز کرده بودند.
این سکوت و بی‌عملی موجب بالا گرفتن زمزمه‌های انتقادات در خارج کشور شد که چرا داخل ایران کسی کاری نمی‌کند، اگر از توهم این جماعت پیرامون در اکثریت‌بودن بگذریم، پاسخ پیاده‌نظام برانداز داخلی این بود که چرا ما تنهایی هزینه بدهیم و شما خارج در آرامش نشسته باشید؟!
جملات یکی از این مجری‌ها- امید خلیلی- به این انتقادات جالب توجه است. او به این انتقادات پاسخی می‌دهد که جالب توجه است: «ایران و ملت ایران نیروی انسانی کم ندارند که من هم پاشم بیام! باز حداقل اینجا در یک فضای آزاد ما می‌توانیم چهارتا مطالعه و پژوهش در اختیار بچه‌ها بذاریم. اون دوستانی که می‌گویند اونجا نشسته‌اید، اگر ضمانت می‌کنند که من از فرودگاه پایم به خیابان برسد، من صبح میام»!
همین جملات کوتاه نشان می‌دهد نگاه امثال این مجری من‌وتو به مبارزه! با جمهوری اسلامی چقدر عافیت‌طلبانه است. او برای آمدن به میدان مبارزه خیابانی، ضمانت عدم‌بازداشت می‌خواهد! اما نسخه‌ای که برای بچه‌های مردم در ایران می‌پیچند، در انتهای خود به کشتن نیرو‌های امنیتی و آتش‌زدن اموال عمومی و کشته‌شدن می‌رسد، اما خود حاضر نیستند حتی بازداشت شوند! آیا او به مخاطبان خود که آن‌ها را دعوت به حضور در کف خیابان می‌کند، ضمانت عدم‌بازداشت داده است که حالا از مخاطبان خود چنین انتظاری دارد؟! شما بروید مبارزه مسلحانه کنید، بازداشت شوید، در دادگاه محاکمه شوید و حکم محارب بگیرید و بالای دار بروید، من اینجا پژوهش می‌کنم! یعنی پیاده‌نظامی را که ابزار منافع خود کرده‌اند، حتی در سطح مطالعه و پژوهش هم نمی‌بینند و فقط در حدی می‌بینند که کف خیابان‌ها خون بریزند و عربده بکشند!
نکته جالب دیگر از مقایسه این سخنان او با سخنان یک هفته پیشش درمی‌آید، آنجا مخاطبان خود را تشویق می‌کند که خود را تسلیم پلیس کنند: «همه هزاران معترض بیان خودشون رو تحویل پلیس بدن تا پلیس آچمز بشه و زندان‌هاش پر بشه، اینجوری ترس‌شون هم می‌ریزه.»
البته این راهبرد احمقانه‌ای بود، شاید کسی خود را تحویل پلیس بدهد، اما پلیس قرار نیست او را تحویل بگیرد، زندان که مرکز بهزیستی نیست! و هزاران نفری هم در کار نبود که معلوم شود حرف او را گوش می‌دهند یا خیر، اما اگر راهبرد، پر کردن زندان‌ها با تسلیم شدن به پلیس است، چرا یکی از این تسلیمی‌ها مجریان شبکه‌های لندنی در فرودگاه امام خمینی نباشند؟ و چرا او تضمین عدم‌بازداشت می‌خواهد؟! از دل امریکا می‌جنگند!
همین چند هفته پیش بود که اوباش برانداز در جایی در امریکا جمع شده بودند و شعار می‌دادند: «ما بچه‌های جنگیم، بجنگ تا بجنگیم!» و چنان با حرارت شعار می‌دادند که گویی در حال نبرد تن‌به‌تن با نیرو‌های حافظ امنیت ایران هستند! یا مثلاً علی کریمی از دل امریکا توئیت می‌زند: «گر مرد رهی میان خون باید رفت / از پای فتاده سرنگون باید رفت» در حالی که خودش حتی جرئت نزدیک شدن به کشور‌های هم‌مرز با ایران را هم ندارد.
سال‌ها روال همین است. از آشوب حمایت می‌کنند، چون آسیب آشوب به آن‌ها نمی‌رسد و هزینه‌اش را آن‌ها نمی‌دهند. اموال آن‌ها بیشتر می‌شود که کمتر نمی‌شود و جسم‌شان هم سلامت است و شهادت و اعدام آشوب‌ها سهم دیگران است.
از تحریم ایران دفاع می‌کنند، چون تورم و گرانی و کمبود دارویش مشکل آن‌ها نیست، حتی از حمله نظامی به ایران حمایت می‌کنند، چون قرار نیست بمب و موشک‌هایش روی سر آن‌ها بریزد. آن‌ها اکنون از دور راهبری و تحریک به خشونت می‌کنند و شاید تصور شود بر فرض- محال- براندازی، آن‌ها به ایران خواهند آمد، اما همین هم در صورتی است که فردای براندازی فردای امن و پر از روزی! برای آن‌ها باشد و سر سفره آماده بنشینند، اما اگر بر مبنای سیاست سوریه‌سازی از ایران، اینجا ناامن و پرخشونت باشد، یقیناً در فردای براندازی هم به ایران نخواهند آمد و برای‌شان چه فرقی می‌کند اینجا چه می‌گذرد، وقتی جای خودشان امن است!