مقاله‌نويس و گذران زندگي

خب شكر خدا يكي پيدا شده كه از راه نشر كتاب و مقاله گذران زندگي نمايد! و آن فرد گوينده جناب مهاجراني وزير ارشاد دولت خاتمي است كه توجه به نشر و مطبوعات در دوره‌شان زياد بود و تاوانش را هم پرداخت كرده‌اند. ابتداي نوشته تاكيد كنم به شخصه علاقه‌مند يادداشت‌ها و كتاب‌هاي ايشان هستم و همواره و در همين ستون يكي، دو بار ذكر جلسه استيضاح ايشان شد كه نفس مجلسيان شنيده نمي‌شد يا در گرفتن راي اعتمادشان. پس اگر در نوشته به تعريض هم گوشه چشمي به اين سخن ايشان مي‌شود؛ هيچ‌گونه برداشت خاصي از آن مستفاد نشود لطفا! و جالب است كه ايشان حق‌التاليف كتاب «استيضاح»شان را بيشتر از درآمد و حقوق دوران وزارت اعلام كرده‌اند كه باز هم 
علي بركت‌الله به قول رييس‌جمهور ديگرمان! آري از بحث دور نشويم كه نگره جالبي مطرح شد؛ درآمد و گذران امور از راه فروش كتاب و نوشتن مقاله. وضع نشر را كه كم و بيش آگاهيم كه به چه صورت است. و اگر انتشاراتي مدنظر ايشان (اميد ايرانيان) تا اين اندازه سودده است كه مخارج لندن‌‌نشيني را تامين كند كه باز هم خدا بركت و سودشان افزون! اما نوشتن مقاله و درآمد از آن كمي هضمش براي هاضمه ما سخت است! البته قياس درستي نيست ما بين ايشان و ديگران در نوشتن. به حتم صاحب همين جريده محترم؛ مابين يادداشتي از نظريه‌پرداز «شريعت سهله و سمحه» و كمتريني چون من؛ به حتم ستون و صفحه را به ايشان خواهند داد كه به طريق اولي، كردار ناصواب و ناثوابي هم نيست. ولي به واقع مي‌توان انگاره مطرح شده و گذران زندگي يوميه از راه روزنامه‌نگاري آن هم مقاله‌نويسي را باور نمود؟! روزنامه‌نگاران كه هماره از دخل و خرج ناليده‌اند. همين چندي پيش دكتر بهزادي، 
پير مطبوعات، پس از نيم قرن قلم زدن و آن حكم ناصواب نوشته بودند در منزلي استيجاري به‌سر مي‌برند! شايد جناب مهاجراني عزيز؛ خواستند غيرمستقيم شأني به مقاله‌نويسان و يادداشت‌نويسان بدهند و از دور حلوا حلوا نمايند. هر چند در جهان روزنامه‌نگاري مدرن و در ينگه دنيا؛ هستند ستون‌نويساني كه به مدد نام و طرفداران‌شان پول درخوري به جيب مي‌زنند؛ ولي آيا همين نگره در ايران‌مان نمود دارد؟ به راستي چند تن از روزنامه‌نگاران قديم و جديدمان با نوشتن يادداشت هفتگي امورات‌شان مي‌گذرد؟ سال‌ها پيش يكي از روزنامه‌نويسان صاحب قلم و پيش رو در مطبوعات مي‌گفتند كه گران‌ترين مترجم ايران هستند و درآمدشان به هيچ وجه از راه روزنامه‌نگاري نيست. آن هم فردي در حد ايشان كه روزنامه‌هاي زيادي در بهار مطبوعات در آورده بودند! قصه غريبي است وضع معيشتي روزنامه‌نگاري در ايران؛ جدا از همه پيشا و پسامدهاي اين كار. ‌اي كاش‌هاي زيادي است در اين گفته وزير دوست داشتني دوره اصلاحات. ‌اي كاش چنين مي‌بود و ‌اي كاش چنين شود‌. ‌اي كاش روزي فرارسد كه همه روزنامه‌نويسان از درآمدشان راضي باشند و در اين موطن قلم زنند. بزرگان اين رشته قدر بينند. جاي‌شان بر بلنداي اين سرزمين. حساب بانكي‌شان افزون. واقعا چه ايراد دارد اين‌گونه باشد؟ عمر جناب «اكبر گلپا»، دراز كه مي‌گفتند بهترين‌ها بايد براي هنرمند باشد. بهترين ماشين، بهترين خانه و بهترين امكانات رفاهي؛ چه كه لحظات معنوي و شادي را در لحظه براي مخاطب به ارمغان مي‌آورد. از خوانندگان بگذريم كه نمي‌دانيم در چه وضعي هستند. ولي نگريسته شود كه كدام روزنامه‌نگار ما اين بهترين‌ها را دارد؟ شايد تعداد زيادي از آنان در حداقل‌هاي‌شان هم مانده باشند. بسياري چند جا قلم مي‌زنند. هم‌راستا و بي‌راستا. درصد زيادي هم اصولا مرامي كار مي‌كنند براي دوست و رفيقي كه در مطبوعه ديگري است! و اصولا نه روي‌شان مي‌شود تقاضاي حق‌التحرير داشته باشند و اگر هم بگويند با يك متاسفم و شرمنده‌ام، سر و ته قضيه هم مي‌آيد! هرچه فكر كردم پايان نوشته را با چه حكايتي به سرانجام برسانم، عقلم جايي قد نداد جز اينكه اين گفته ابن شاذان عميد بلخ را كه موتيف نوشته‌هايم در مورد روزنامه‌نگاران شده است را بازخواني نمايم كه در جواب خواجه نظام‌الملك گفت: تو كاتبي قلمي تو  را  بس باشد...!