افسوس‌كه زود رفت!

تينا جلالي 
جامعه بازيگري يكي از مهم‌ترين ستون‌هاي خود را از دست داد، آرتيستي توانمند، متشخص و بي‌حاشيه. درگذشت آتيلا پسياني اگر چه دور از ذهن نبود، اما غم‌انگيز و تلخ بود و عصر جمعه‌اي با روح و روان‌مان بازي كرد. هنرمند كم نظيري كه ما را با كوله‌باري از خاطرات دوست داشتني تنها گذاشت . از محله بروبيا، آپارتمان، اولين شب آرامش و راه بي‌پايان و زير تيغ كه همچنان بعد از سال‌ها با يادي خوش در ذهن تداعي مي‌شود تا فيلم‌هاي مسافران و خاكستر سبز، نيمه پنهان و... ورق زدن اين كارنامه پر و پيمان و سنگين، اگرچه صلابت و قدرت بازيگري پسياني را نمايش مي‌دهد، اما حقيقتا دل را به درد مي‌آورد و اين پرسش را در ذهن به وجود مي‌آورد كه چرا به اين زودي؟ او فقط 66 سال داشت و همچنان حالا حالا‌ها مي‌توانست در دنياي بازيگري بیشتر بدرخشد . چرا در اين سن و سال؟ فرزند جميله شيخي اگرچه درس بازيگري را به خوبي از مادر ياد گرفت و در تمام اين سال‌ها به دور از حواشي در دنياي هنر ماندگار شد انگار براي رفتن به ديار باقي عجله داشت. اما در اين دوره و زمانه كه اغلب هنرمندان و نويسندگان حال خوبي ندارند و براي گفت‌وگو بي‌حوصله هستند غم فراغ آتيلا پسياني سختي كار را بر ما بيشتر مي‌كرد، ولي ما تلاش كرديم تا با گفت‌وگويي با آنها مروري بر فعاليت‌ها و وجوه شخصيتي اين هنرمند داشته باشيم كه پيش روي شماست.
 
محمدرضا هنرمند


آه! چه روزگار تلخي!
آه! چه روزگار تلخي! كه با خبرهاي ناگوارش هر روز تلخ‌تر مي‌شود.
آه!
از غم به خود مي‌پيچم، بد روزگاري است، از هم دور افتاده‌ايم، از هم غافل هستيم، از هم بي‌خبريم، در غار تنهايي فرو رفته‌ايم و هر روز اخبار بيهوده را دنبال مي‌كنيم. چرا ما را به اين روز انداخته‌اند؟ به چه جرمي؟ به چه گناهي؟ در سال‌هاي اخير چند هنرمند ارزشمند از بين ما رفتند؟ چه كساني را باز قرار است از دست بدهيم؟
هيچ حرفي كه در شأن آتيلاي عزيز باشد ندارم، جز افسوس و ناراحتي... جز درد و درد... چطور مي‌توان جايگزيني براي همچون اويي پيدا كرد؟
 
عباس ياري
قرار ديداري كه به قيامت افتاد...
همان روزي كه كانون كارگردان‌هاي خانه سينما مراسمي براي بزرگداشت زنده‌ياد كيومرث پوراحمد گرفته بود، مراسم ديگري هم به مناسبت تولد رفيق قديمي‌ام، هنرمند شاخص سينما و تئاتر ايران، آتيلا پسياني در خانه هنرمندان برگزار شد، هردو در يك روز. چقدر عجيب، به قولِ آلن دلون روي سنِ جشنواره كن، آتيلا گويا آن روز شاهد مراسم يادبودش در آخرين روزهاي زندگي بود اما پوراحمد در مراسم يادبودش در دل خاك سرد خفته بود.
با آتيلاي نازنين اول بار پشت دوربين، در استوديوهاي شبكه يك و دو و در برنامه تلويزيوني «محله بروبيا» آشنا شدم، در قسمتي از اين مجموعه او موهايش را آلاگارسون كرده بود و شبيه بچه‌هاي مدرسه‌اي، پيراهنِ چهارخانه قرمز و سفيدي پوشيده بود كه آتيلا را با لحن و صدايي بچگانه، شبيه عبدي، جبلي، ايرج طهماسب و محب‌اهري و محمود جعفري مسواك در دست، به بچه‌ها يادآوري مي‌كرد شب‌ها قبل از خواب دندان‌هاي‌شان را بشويند. در آيتم بعدي هم همين چهره‌ها با همان حركات دلنشين كودكانه، پندهاي اخلاقي ديگري به بچه‌ها مي‌دادند. اين مجموعه سال ۱۳۶۲، از آنتن تلويزيون پخش شد و تماشاگرانِ بسياري را پاي صفحه‌هاي كوچك تلويزيون نشاند. هدف برنامه همان‌طور كه اشاره كردم، آشنايي بچه‌ها با واژه «قانون» و زندگي اجتماعي در قالب طنز بود. مثل اتفاق‌هايي كه بچه‌ها ممكن است در خارج از منزل با آن روبه‌رو شوند مثلا آموزش علايم راهنمايي و رانندگي و احترام به بزرگ‌ترها. وقتي ضبط هر آيتم نمايشي تمام مي‌شد، در فواصل استراحت و تمرينِ قسمت بعدي، متوجه مي‌شدي كه آقاي پسياني برخلاف صدا و رفتار بچگانه در اين مجموعه، چه صداي با ابهت و رسا و چه چهره پرابهتي دارد. از آن جمع پرشور و دوست‌داشتني حالا با تاسف بسيار، خيلي‌‌هاي‌شان رفته‌اند: فردوس كاوياني، رضا ژيان، حسين محب‌اهري و جمعي ديگر از جمله مسعود رسام (كارگردان) و چهره‌هاي ديگري كه الان در خاطرم نيستند. اين برنامه كه گل كرد، اولين مخالف‌خواني‌ها و برچسب‌ها شروع شد، با اين بهانه كه دكور و گريم و نمايش‌ها، بچه‌ها و مخاطبان را غرب‌زده مي‌كند! خلاصه سازندگان برنامه با همه نق و نوق‌ها ميدان را خالي نكردند و چندي بعد با «محله بهداشت» آن را ادامه دادند. آنجا هم آتيلا بازيگر نقش يكي از بچه‌هاي شيطان بود كه با طنز و شعر و آهنگ نكات بهداشتي را به بچه‌ها يادآور مي‌شد و من پشت دوربين از بازي‌هاي‌شان كيف مي‌كردم.
به ويژه وقتي اين پسر بچه شيطان و سرتق مجموعه در قسمت‌هايي با حالتي احترام‌برانگيز با پدرش (فردوس كاوياني) روبه‌رو مي‌شد و براي هم نوشابه باز مي‌كردند. بازي‌هاي روزگار عجيب است، پدر بزرگوار رفت و پسرِ عزيزوار چند روز بعد به دنبالش روانه شد... .
آتيلا در طول انتشار مجله فيلم و «فيلم امروز» هميشه يكي از نزديك‌ترين ياران و مشوقان ما بود و يك بار هم به اتفاق هديه تهراني در جمع مشتركان مجله حاضر شد و با آنها به گفت و شنود نشست، فوق‌العاده گرم و صميمي، بعدها ديدارهاي‌مان گاهي در زمان اجراهاي او روي صحنه بود و زمان اكران فيلم‌هايش روي پرده نقره‌اي. بازي‌هاي خاطره‌انگيزي كه او در آثار فيلمسازان بزرگي چون بهرام بيضايي، داريوش فرهنگ، رسول ملاقلي‌پور، ابراهيم حاتمي‌‌كيا، محمد بزرگ‌نيا، فريدون جيراني، كمال تبريزي، ماني حقيقي ارايه داد و ده‌ها تئاتري كه به عنوان بازيگر يا كارگردان حضور داشت، چهره‌اي بود كه در طول فعاليت هنري‌اش لحظه‌اي آرام و قرار نداشت و فقط در هفتادوشش فيلم سينمايي و بسياري سريال‌ها و نمايش‌هاي تلويزيوني ايفاي نقش كرد، نام و يادش هرگز از خاطره‌ها فراموش‌شدني نيست.
چندي پيش تلاش كردم براي پادكستِ «صداي خيال» كه مجله «فيلم امروز» براي مادرش، زنده‌ياد جميله شيخي در حال تدارك بود، چند كلامي حرف بزند كه گفت درگير كار تئاتر و سفر هستم و نمي‌رسم، اگر برگشتم باهم مفصل حرف مي‌زنيم. افسوس كه اين ديدار به قيامت افتاد و او با تمامي عشق و انرژي‌اي كه هميشه براي كار داشت، در آخرين روزهاي زندگي ميزبانِ مهمان خطرناك و ناخوانده‌اي به نام سرطان شد و دوره‌هاي مختلف و سرشار از درد شيمي‌درماني و تغيير چهره را پشت سر گذاشت. او البته در دوره‌اي از بيماري، براي فرار از اين بحران كارش را بيشتر كرده بود تا كمي از كابوس و درد اين بيماري فاصله بگيرد و روحيه‌اش تغيير كند اما افسوس كه اين مقاومت، آخرش به آرميدن در خاك سرد منجر شد. روح بزرگ و هنرمندش در آرامش و يادش هميشه سبز...
 
احمد طالبي‌نژاد
هنرمند چند وجهي
سخن گفتن درباره كارنامه پر وپيمان اما عجيب آتيلا پسياني كار ساده‌اي نيست، ضمن اينكه باور مرگ او هم به عنوان دوست قديمي و همسايه نزديك به سي ساله در شهرك اكباتان هم براي من چندان آسان نيست. اينكه فكر كنيم از فردا ما شخصي به عنوان آتيلا پسياني را ديگر نمي‌بينيم بسيار غمگينانه است، اعتقاد دارم آتيلا به استناد كارها و آثارش، همچنان ساليان سال در ذهن هنردوستان ايراني زنده خواهد ماند. به قول بيضايي در فيلم «مسافران»: «آنها كه رفتند نمرده‌اند، آنها در ذهن و ياد ما تا ابد زنده خواهند بود.» و آتيلا به اعتقاد من چنين سرشت و سرنوشتي خواهد داشت. او هنرمند چند وجهي بود، يعني در عين اينكه در تئاتر كاملا نخبه‌گرا بود و آثاري كه كار مي‌كرد سرشار از تجربه‌هاي نوين بود و به هر حال كارهايش ارزش‌هاي ويژه‌اي به لحاظ فرم داشتند.
در عين حال در سريال‌ها و فيلم‌هاي معمولي حتي عامه‌پسند هم بازي مي‌كرد و توجيهش هم اين بود كه من بايد براي اينكه در تئاتر متكي به خودم باشم و به كسي باج ندهم، فيلم و سريال بازي كنم تا بتوانم هزينه آن كارها را دربياورم. واقعيت اين است كه چنين تصميمي دشوار است، يعني آتيلا در تمام سال‌هاي عمرش روي خط باريكي حركت مي‌كرد كه كوچك‌ترين خطا يا انحرافي مي‌توانست باعث سقوطش بشود ولي نشد و اين اتفاق نيفتاد، خوشبختانه همچنان اعتبار خود را هم در سينما، هم در تئاتر و هم در تلويزيون نزد عام و خاص جامعه حفظ كرد و اين از ويژگي رفتاري و اخلاقي او بود. اين به نظر من كار سختي است. خيلي‌ها بودند كه وقتي وارد عرصه عوام‌زدگي در كار هنري شدند متاسفانه چنان درش غرق شدند كه هويت گذشته‌شان مخدوش شده است. اما آتيلا را ما همواره به عنوان هنرمند ي كه در تئاتر و البته در فيلم سينمايي به ياد مي‌آوريم، فيلم‌هايي كه واجد ارزش‌هاي خاصي بودند چه در نقش اول چه در نقش دوم يا حتي نقش‌هاي فرعي. به عنوان نمونه نقش اول در فيلم «خاكستر سبز» ابراهيم حاتمي‌كيا و نقش‌هاي دوم هم در كارهاي بيضايي و هم در ديگر كارگردان‌هاي نخبه‌گرا.
علاوه بر تسليت به جامعه هنري همين‌قدر بگويم كه آتيلا پسياني را خيلي زود از دست داديم. اگرچه بعد از بيماري بعضي از نزديكان او شرايط جسمي‌اش را حدس زده بودند تا اينكه راهي فرانسه شد و درآنجا درگذشت ولي نه به اين سرعت. آتيلا زود دچار ضعف مفرط شد. تمام دوران بيماري او يك‌سال ونيم بيشتر طول نكشيد. اما سرعت ضعف در يك هنرمند گوياي حرف‌هاي بسياري است. آن فشارهاي روحي و ذهني كه بر هنرمندان وارد مي‌شود آنها را زودتر از ساير اقشار جامعه از پا در مي‌آورد.
يادش در ذهن همه ما جاويدان خواهد بود.
 
شادمهر راستين
بازيگري متشخص
بي‌شك آتيلا پسياني يكي از تاثيرگذارترين بازيگرهاي تئاتر، سينما و تلويزيون ايران بود. كسي كه به معناي واقعي حرفه‌اي بود. در انواع هنرهاي نمايشي چه هنري و عمومي، تمركزش فقط و فقط روي بازيگري بود و لاغير. بسيار جدي و منضبط تلاش داشت با شيوه كار كردنش تعريفي جديد از حرفه بازيگري بدهد. دوره‌اي كه با او در هيات‌مديره خانه سينما همكاري داشتيم متوجه شخصيت بي‌نظير او شدم. بي‌هيچ حاشيه وجنجالي فقط روي كار دقت و تمركز داشت و باورم نمي‌شد او هيچ‌وقت مصاحبه نداشته و به نوعي رسانه‌گريز بود. درحالي كه از خانواده بزرگي بود و از عنفوان جواني وارد كار هنر شده بود به راحتي مي‌توانست با هياهو كارش را پرو بال دهد و به شهرت برسد اما او فقط با تعهد، تشخص و صلابتي كه در كارش بود به چهره‌اي شناخته شده تبديل شد. بخش ديگري از وجه شخصيتي پنهان اما مهم او مربوط به حمايتي است كه شامل بازيگرهاي جوان مي‌شود. به جرات مي‌توانم بگويم چندين نسل وامدار حمايت‌هاي آتيلا پسياني هستند. آتيلا بدون اينكه حرفي بزند، بدون اينكه محفلي تشكيل دهد بي‌هيچ ريايي از بازيگران جوان حمايت مي‌كرد و پشتوانه كاري، آموزشي و مالي آنها بود. وقتي به كارنامه بازيگري آتيلا پسياني نگاه مي‌كنيم همه جور فعاليت هنري و نمايشي مي‌بينيم كه با حضور پسياني صاحب تشخص شده‌اند. او بازيگري حرفه‌اي بود كه به كارش تشخص بخشيد.
 
مسعود كرامتي
عاشق بازيگري بود
همچنين مسعود كرامتي درباره دوستي‌اش با آتيلا پسياني گفت: دوستي ما براي چندين دهه پيش است زماني كه ما دانشجو بوديم. آتيلا پسياني سال بالايي من در دانشكده بود، دو، سه سالي بالاتر بود اما رابطه و دوستي خوبي با يكديگر داشتيم، هميشه براي من آدم قابل احترام، كاملا صادق و بسيار آدم خوش قلب و دوست‌داشتني‌اي بود و درباره بازيگري او نيز نمي‌توان حرفي زد، چون بازيگر بسيار خوب و توانمندي بود؛ اما درباره وجه شخصي خودش باز هم سر اين مساله باز مي‌گردم آتيلا صداقتي داشت كه من در كمتر كسي آن را ديده بودم و اين براي من بسيار با ارزش بود و عشق عجيبي به بازيگري به خصوص تئاتر داشت و به نوعي مي‌توان گفت اين عشق و صداقت به قدري در او پر رنگ بود كه واقعا مي‌توان گفت آتيلا همان شرافت تئاتري‌ها را داشت. اين بازيگر درباره كم‌كاري آتيلا پسياني به خبر آنلاين گفت: واقعيت ماجرا اين است كسي كه بخواهد كار درست انجام دهد شرايطش در اين كشور وجود ندارد و كسي كه كار درست انجام مي‌دهد هميشه انتهاي خط ايستاده است. در اين شرايط هم تئاتر تنهاتر و مظلوم‌تر است. وقتي سانسور زياد شود، اول از همه به تئاتر لطمه وارد مي‌شود و به نظر من طبيعي بود كه در شرايطي كه هر روز همه‌ چيز سخت‌تر مي‌شود، آدمي مانند آتيلا به نوعي نتواند كار كند، نه اينكه كنار بكشد. خود من تاثير اين شرايط را از همه مسائل و پارامترهاي ديگر جدي‌تر، مهم‌تر و پررنگ‌تر مي‌دانم و علت اصلي اين دور ماندن از فضاي هنري براي برخي هنرمندان همين مساله است. الان هم آتيلا ديگر در ميان ما نيست، جايش واقعا خالي است و اميدوارم هميشه جايش سبز باشد، چون آن همه كاربلد و مهارت سوخت شد و تمام شد.