نقدي بر مسووليت اجتماعي علم و دانشگاه

علم تا قبل از انقلاب صنعتي ماهيت رازآلود داشت و نتيجه آن شكل‌گيري نوعي اليگارشي علمي بود. از قرن ۱۳ تا اوايل قرن ۱۹ ميلادي بيشتر دانشگاه‌ها در مغرب زمين تلاش كردند طيف وسيع‌تري را مخاطب خود قراردهند، اما هنوز دانشگاه در انحصار طبقات بالا بود. با تاسيس دانشگاه برلين در ۱۸۱۰ و خروج نهاد علم از سيطره كليسا اين شعاع خدمت اندكي وسيع‌تر شده و از انحصار طبقات خاص بيرون آمد. اكنون با گسترش دانشگاه‌هاي مدرن و توده‌اي شدن آموزش عالي آموزش يك كالاي عمومي و دراختيار همه است. علم جديد خصلتي انعكاسي و توزيع يافته دارد. اصلي‌ترين نهاد علم يعني دانشگاه واجد سرمايه دانشي است كه به نحو سيستماتيك فراهم آمده و معتبر و موثق است. اين سرمايه منحصر به فرد موجب مي‌شود ايده ايفاي مسووليت اجتماعي براي اين نهاد موجه شود. نهاد علم نيز كه از طريق پژوهش اين سرمايه را به بلوغ رسانده، تلاش مي‌كند از طريق آموزش آن را به جريان انداخته و به مردم و طالبان علم انتقال دهد، بنابراين آوردگاه ايفاي مسووليت اجتماعي دانشگاه، آموزش است. در صورتي كه اين آموزش باكيفيت در دسترس باشد اين كاركرد به خوبي ايفا شده است. فراموش نكنيم هر خانواده فرهيخته‌ترين عضو خود را به دانشگاه مي‌فرستد و استادان هر روز با فشرده‌اي از بهترين جوانان كشور گفت‌وگو مي‌كنند و ميراث علمي و فرهنگي را به نسل جديد منتقل مي‌كنند. آنها را با جديدترين دستاوردهاي تخصصي جهان آشنا مي‌كنند. سنت‌ها و شيوه‌هاي رايج را نقد مي‌كنند. آسيب‌ها را بحث مي‌كنند و شيوه‌هاي بهينه را معرفي مي‌كنند. اين مهم‌ترين جلوه از ايفاي مسووليت اجتماعي است. 
ايده مسووليت اجتماعي علم يك اختراع جديد نيست. دانشگاه‌هاي پاريس و بلونيا در ابتداي قرن ۱۳ و جندي‌شاپور در ۱۷۵۵ سال پيش نيز با جامعه محلي خود ارتباط داشته‌اند.
هارولد شاپيرو، رييس اسبق دانشگاه كاليفرنيا و نويسنده كتاب آموزش عالي و جامعه در مقدمه كتاب خود توضيح مي‌دهد كه منظورشان دانشگاه‌هاي پژوهشي امريكا در دهه ۸۰ و ۹۰ ميلادي است. 
درك بوك و همكارانش نيز در كتاب مسووليت اجتماعي دانشگاه تذكر مشابهي داده‌اند اما هنگامي كه اين آثار پس از چهار دهه دراختيار مخاطب فارسي‌زبان قرار مي گيرد به يك تب و مد و يك نسخه و تجويز عام تبديل مي‌شود. اين نويسندگان، مسووليت اجتماعي برج عاجي ۱۹۸۰ را به صورت امري جدا افتاده از آموزش نخواسته‌اند. تقويت عنصر تعليم و تربيت چيزي جز تقويت زيرساخت مسووليت اجتماعي نيست. 
پوپوليستي كردن مسووليت اجتماعي نهاد علم خدمتي به اين نهاد نيست. نه از نوع ايزويي كردن و استاندارد كردن آن و نه از نوع تبليغاتي آن اين موارد غالبا خدمت به رقباي دانشگاه است. دانشگاه ايراني نهالي نوپاست كه تنها ۸۹ سال قدمت دارد. هنوز در برخي رشته‌ها به جريانات اصلي و قوي علم نپيوسته است. بار كردن نقش‌هاي متعدد و متعارض بر اين نهاد شليك كردن ناخواسته به سوي اتاق شيشه‌اي دانشگاه و تير خلاص بر پيكره نحيف آن است. 


بايد نهاد علم را در ماموريت‌هاي اصلي‌اش يعني پژوهش و آموزش تقويت كنيم. به دانشگاه معتبر و قوي با دانش موثق نياز داريم تا جامعه بتواند به آن تكيه كند. 
يادمان نرفته است در ايام بحراني پاندمي كوويد-۱۹ مردم از دانشگاهيان مي‌پرسيدند بالاخره واكسن تزريق كنيم يا خير؟ آنها به شركت‌هاي دانش‌بنيان و داروسازان و داروفروشان اعتماد نداشتند و مي‌خواستند بر ديوار محكم‌تري تكيه كنند. 
فراموش نكنيم مجهز كردن جوانان به تفكر علمي و نقد و قدرت رهبري و تلفيق‌كنندگي جريانات دانش كنشي حاشيه‌اي نيست، بلكه اثرات راديكالي بر تحولات اجتماعي دارد. كاركردهاي پنهان آموزش از كاركردهاي آشكار آن قوي‌تر است، همگي تلاش كنيم آموزش باكيفيتي به جوانان عزيز ارايه كنيم.
واژگان كليدي: مسووليت اجتماعي نهاد علم، آموزش، تفكر علمي.