بي‌فرهنگي بلاي جان طبيعت و تاريخ ايران

۱- سال‌ها پيش در لرستان غارهايي پيدا شدند كه روي ديواره‌هاي آنها نقوشي قديمي‌تر از غار لاسكوي فرانسه و آلتاميراي اسپانيا، متعلق به دوره پيشاتاريخي وجود دارند. اين نقاشي‌ها از نظر تعداد هم كم نظير هستند. اين نقوش از باد و باران و آفتاب و هزار پديده ديگر طبيعي جان سالم به در بردند و به امروز و دوره ما رسيدند تا كسي روي اين نقاشي‌هاي چندين هزارساله بنويسد: : «حسن و احمد و مهدي از…» تب يادگاري‌نويسي بر آثار تاريخي و ارزشمند، سال‌هاست كه گريبان ميراث و ابنيه تاريخي ايران را گرفته. چند سال پيش عده‌اي محقق درباره علل تمايل به نوشتن يادگاري بر اين دارايي‌هاي ارزشمند و تجاوز و تخريب آنها مقاله‌اي مفصل منتشر كردند و راه‌حل‌هايي هم ارايه دادند كه مهم‌ترين و ريشه‌اي‌ترين آنها، جدي گرفتن مبحث «آموزش» بود. حوادث چهارشنبه سوري امسال گريبان آثار باستاني را هم گرفت و نارنجك‌ها سنگ نبشته‌ها و حجاري‌هاي تاريخي را هدف گرفتند.
۲-كثرت آثار و ابنيه تاريخي، وجود آنها را براي ما عادي كرده است. بود و نبودشان براي بسياري از ما تفاوتي ندارد. بساز و بفروش‌ها و زمين‌خواران و انبوه‌سازان رانتي برخوردار از حمايت‌هاي خاص، با جسارتي تمام اين «موانع» توسعه و نوسازي را به‌زعم خود از سر راه برمي‌دارند و به جايش پاساز و آپارتمان نقلي متري چند صد ميليون توماني مي‌سازند. در اين معامله، هم شهرها چهره‌شان عوض مي‌شود و هم رانت‌خواران نوكيسه به ثروت مي‌رسند و هم از شر اين ساختمان‌هاي دست و پاگير و پير و فرتوت راحت مي‌شوند. معلوم است كه آنها دغدغه هويت تاريخي ندارند. مديريت عالي در اين عرصه هم بيشتر سياسي و با نگاه معطوف به ترقي و پيشرفت و نشستن بر جايگاه‌هاي مديريتي بالاتر است.
۳- فرو نشست زمين‌ها، آثار تاريخي اصفهان را در معرض تخريب قرار داده. در همين چند روز گذشته، تصاوير تكان‌دهنده‌اي از ترك‌هاي عميق بر بدنه ساختمان‌هاي تاريخي اصفهان منتشر شده است. زنجيره‌اي از مديريت نادرست منابع و حفاظت از محيط زيست و ميراث فرهنگي به تخريب‌هايي چنين عميق و تهديد‌كننده انجاميده است. احداث صنايع آب‌بر در وسط دشت‌هاي كم آب ايران، افزايش و گسترش كشاورزي و دامپروري گرداگرد شهرهاي بزرگ، حجم عظيمي از منابع آبي را بلعيده و سفره‌هاي زيرزميني را تخليه كرده. پديده بسيار خطرناك فرونشست در دشت‌هاي مركزي ايران گسترش بيشتري پيدا خواهد كرد و ما بايد منتظر شنيدن خبرهاي بسيار بدي از پيامدهاي اين فرو نشست‌ها باشيم. نبود «آموزش»، مديريت پرريسك و بنا شده بر پايه آزمون و خطا، نشستن افراد سياسي بر مناصب مديريتي تخصصي ميراث و محيط زيست و مديريت آب، احساس عدم نياز از آخرين دستاوردهاي جهاني در امر حفظ منابع آبي و مديريت مصرف، ما را به سمت اتفاقات هولناكي خواهد كشانيد.
۴- از اين‌ همه خبر بد كه هر روز مي‌شنويم، بگذريم. اجازه فرماييد يك نمونه از كار خوب و هدفمند و نتيجه تبيين و آموزش بگويم تا كام‌تان شيرين شود. پارك ملي گلستان جايگاه گوزن و مرال ايراني است. هر سال در اواخر تابستان و اوايل پاييز، فصل «گاوبانگي» است. در اين دوره، گوزن‌ها فحل مي‌شوند و نرها به دنبال جفت، وقت سحر و غروب بانگ مي‌زنند. شكارچيان غيرمجاز كه بيشتر با راهنمايي محلي‌ها در اين فصل به منطقه مي‌آمدند فرصت خوبي براي شكار پيدا مي‌كردند. تعداد قليل ماموران محيط‌بان و گستردگي منطقه سبب مي‌شد كه امر حفاظت دچار مشكل شود. در اينجا داوطلبان و گرو‌هاي مردم‌نهاد وارد عرصه شدند و با همكاري مدير دلسوز و متخصص پارك ملي و با همراهي سازمان حفاظت از محيط زيست شروع به آموزش مردم منطقه و توضيح و تبيين وضعيت كردند. به آنها گفتند كه «با راه‌اندازي اكوتوريسم، آنها به درآمدي پايدار و ثابت دست پيدا مي‌كنند، مشاغل زيادي در روستاها و شهرهاي اطراف زيستگاه‌ها پا مي‌گيرند و كسب و كارها به راه مي‌افتند. در صورتي كه شكارچي غيربومي فقط به كشتار گونه‌ها فكر مي‌كند و منطقه و مردم را با انبوهي از گرفتاري‌هاي بلندمدت پشت سر مي‌گذارد. با از بين رفتن گونه‌هاي قابل شكار درآمد مردم از شكار غيرمجاز هم از بين مي‌رود.»  امروز مردم منطقه و داوطلبان بزرگ‌ترين ياري‌كنندگان محيط‌باني هستند. آنها فهميده‌اند كه وجود اين‌گونه‌ها براي جامعه انساني و طبيعت ايران تا چه حد لازم و حياتي است و چقدر مي‌تواند در زندگي روزمره آنها نقش داشته باشد. آموزش مي‌تواند نسل‌هاي آينده ايران را نسبت به ميراث و دارايي ملي‌شان آگاه كند تا ديگر راه خطاي دو، سه نسل پيش از خود را نروند و به نابودي طبيعت و تاريخ به قيمت توسعه‌اي باسمه‌اي و لرزان و دروغين راضي نشوند.