روزنامه اعتماد
1404/03/10
فلسفه تاريخ ايراني
هم اينك دنيا در حال ورق خوردن است و اينبار «ملت ايراني » ميخواهد با « فراموش شدگي تاريخي » خودوداع كند و به جايگاهي درخور شأن و شخصيت تمدني خود دست يابد . در زمانهاي كه بیشتر ملل جهان به شكلي شگفتانگيز و مطابق با جوهر نظم نوين جهاني؛ دوباره درپي كشف وبازسازي «روح ملي« خود (بر پايه تاريخگرايي و مليگرايي) هستند، ايرانيان نيز پاسخي اصولي و در خور تقدير به چنين رويكردي خواهندداد. در حقيقت رواج دو موج نوين، ارزشمند و مشترك «تاريخ خواني » و «فلسفه خواني » در جامعه امروز ايراني را بايد به فال نيك گرفت . روي آوري و فراگيري گسترده مردمي به اين كنكاش تاريخي وفلسفي از سوي عموم مردم ايران در جهت ريشهيابي « فلسفه ايراني » و « تاريخ ايراني» همان چيزي است كه بيش از دو قرن معطل آن بودهايم ! نام اين مهم و محصول مشترك اين موج بيسابقه را بهنوعي ميتوان «فلسفه تاريخ » ايراني نام نهاد. قبل از آنكه « هگل » ، « توين بي» و « اشپينگلر» و ديگر فلاسفه مشهور غربي به ارزش « فلسفه تاريخ » در آفرينش و دلايل علمي و فلسفي يا ظهور و سقوط جوامع بشري پي ببرند، ادبيات ديني و قرآني ما كاملترين تفسير را از فلسفه تاريخ به جهانيان ارايه كرده است . «فلسفه تاريخ » به زبان ساده نوعي مسيرياب هدفمند براي رسيدن به يك « مقصد ملي » متناسب با روح؛ شخصيت و هدف يك ملت بدون اعوجاج و دستكاري از سوي نامحرمان ونفوذيهاي تخريبگر است.همه تمدنها و توسعهيافتگيهاي ملل مختلف در عصر حاضر همچون آلمانيها؛ چينيها؛ هنديها؛ انگليسيها و... اساس موفقيت خود را قبل از هرچيز در تبيين و تدوين علمي و اصولي ازفلسفه تاريخ مشترك خود وآگاهي خردمندانه برآن بنيان نهادند . در حقيقت هر ملتي اگر بتواند در حركتي محققانه به فلسفه واقعي تاريخ خودپي ببرد عملا از يكسو به روح ملي؛ قواعد و قوانين و سننملي خود و از سويي ديگر به راز افول و صعود و شكستهاي پيدرپي خود (بهطور علمي و اصولي) آگاه شده و از تكرار فجايع تاريخي جلوگيري و آينده خود را نيز بر اركاني محكم وتزلزل ناپذير استوار سازد. «فلسفه تاريخ ايراني»؛ كيستي و چيستي و معني و فلسفه وجودي ما ايرانيان را بيش از پيش روشن وشفافسازي ميكند و با رهايي از هرگونه سردرگمي تاريخي وهرج و مرج فكري؛ مسير درست؛ شخصيت واقعي و تاريخي ما را براي خودمان و جهانيان بازتعريف ميكند . در حقيقت «فلسفه تاريخ»؛ دانش كشف قوانين و راز ورمزهاي خاص يك ملت در مسير تحولات اجتماعي وتاريخي و دگرگونيهاي فراراه خود به سوي آينده است . «فلسفه تاريخ » همواره در پي معني بخشيدن به يك ملت و آرمانها واهداف مادي ومعنوي آن ملت به ويژه در تعامل با ديگر ملل و درنهايت چرخاندن «چرخ تاريخ » به سوي آرمانهاي بلند ديني و ايدئولوژيك يا آرمانهاي مادي و بشري است . در اين ميان «يكتا پرستي »؛ «داناييايراني» و «ايرانفرهنگي» از جمله آن معاني و شخصيتشناسيهاي برآمده از دل فلسفه تاريخ ايراني است . يعني فلسفه وجودي و توان «ملت ايراني » قبل از آنكه و بيش از آنكه تنها متكي بر نيروي مادي و سياسي و نظامي توسعهطلبانه باشد؛ متكي بر «نيروي دانايي » و «اقتدار فرهنگي »خود درجهان خواهد بود؛ زيرا ما دردرجه اول داراي «قدرت نرم تمدني » و يك «شناسنامه فرهنگي » پرافتخار درتاريخ و در سطح جهاني هستيم . در اين ميان درك اصولي و مشترك از فلسفه تاريخ ايراني يكي از ضروريات انكارناپذير در تقويت « اتحاد ملي »؛ «فرآيندهاي توسعهيافتگي »؛ و «آيندهسازي» اين كشور بهشمار ميآيد. درريشهيابي مبنايي دلايل عقبماندگي و بحرانهاي متضاد بر سر راه « اتحادايراني » ؛ «توسعه ايراني » و «آينده ايراني » همواره اين؛ فقدان فلسفه تاريخ ايراني است كه بيش از هر دليل ديگر خودنمايي ميكند .
در حقيقت درك «معني مشترك تاريخ ايراني » و شناخت هويت و جوهر ايران بهطور علمي و واقعي؛ محوريترين عنصر پايهساز براي ساختن آينده ايران است . هم اينك بروز و ظهور دو جنبش تاريخشناسي و فلسفه داني؛ درفرآيند تكاملي جامعه ايراني؛ عملا يك « قدرت نوظهور ايراني » را از دل تاريخ بيرون خواهد آورد و خالق يك نيروي جديد اجتماعي در ايران خواهد بود. در حقيقت در لابلاي اين كنكاش تاريخي و فلسفي؛ هرچه بر اعماق و لايههاي پنهان و آشكار تاريخ ايران ورود ميكنيم بيشتر ميفهميم كه از كجا خورديم و چگونه بايد فرداي ايران رابسازيم . در فرآيند واكاوي فلسفه تاريخ ايراني؛ انسان به صحنههايي عجيب وغريب برميخورد كه تبيينكننده علل بسياري از ديگر مشكلات تاريخي ما در عرصه سياست نيز است. بدينترتيب كه ريشه « ناپايداري سياسي » و ناسازگاري سياسي در « سياست ايراني » را نيز ميتوان در ساخت غلط و ناموزون و ساختار عاري از نهادهاي مدني سياست درايران به ويژه از سوي پادشاهان ايراني به حساب آورد. به عبارت ديگر مشكل ناسازگاري سياسي در ايران از آنجا آغاز شد كه «سياست » را در ايران پادشاهان ساختند و خلق كردند نه فلاسفه و دانشمندان عرصه سياست !! . بسياري ازپادشاهان ايراني نيز با مرام و انديشهاي كاملا خودشيفته و ناپايدار و خودخواهانه؛ همه مفاهيم و مولفههاي سياست در كشور همچون ملت؛ دولت؛ عدالت؛ آزادي؛ توسعه و... را مثل يك دهكده روستايي و ملك طلق شخصي خود اداره كردند . اين فرهنگ وتفكر تا قاجار و عصرپهلوي نيز ادامه يافت. ظاهرا در باب «خدمت و خيانتنويسي » فقط نميتوان به خدمت و خيانت روشنفكران اكتفا و بسنده كرد و دايره خيانت در تاريخ ايراني وسيعتر از آن است كه در نظر ميآيد!! . مثلا درباب « خدمت وخيانت پادشاهان ايراني » كه بهطور مستقيم و غير مستقيم به سبب تكبر؛ حماقتها؛ خودشيفتگيها و نادانيهاي خود در عرصه سياست داخلي و صحنه سياست خارجي مسبب بيش از ۱۴ حمله و اشغال خارجي براي ايران و ايرانيان بوده و جز جنگ و ويراني براي ملت ايران چيزي به ارمغان نياوردند!! بسيار ميتوان نوشت .!! عجيب است «وزن خيانت » و حماقت برخي از پادشاهان ايراني در تاريخ سياسي ايران بسيار سنگينتر از وفاداري؛ خردمندي و صداقت سياسي آنان است!!! وقتي درمقام يك كارشناس تاريخ به بررسي آسيبشناسي تاريخ ايراني و آفتهاي حكومتهاي ايراني مينشينيد؛ دركمال ناباوري ميبينيد بسياري از پادشاهان ايراني و دستگاههاي حكومتي به سبب تكبر يا بيسوادي و ناداني نسبت به محيط بينالمللي؛ بيشترين نقش را در تحريك خارجيها درحمله به ايران و اشغال ايران داشتهاند!!! واين پادشاهان ايراني بودند كه با «خطاهاي استراتژيك » خود ايران را دودستي تقديم قدرتهاي خارجي و بازيهاي ويرانگر آنان كردهاند و رفتهاند. از حمله اسكندر مقدوني و روميان و حمله اعراب و حمله مغول گرفته تا حمله تيمور لنگ و افاغنه و تركان سلجوقي و حمله پرتقاليها و تركان عثماني و روسها و ازبكها و انگليسها و اشغال ايران طي دوجنگ جهاني اول ودوم !!!. بدين سبب ارزش دانستن « فلسفه تاريخ ايراني » و آشنايي بر واقعيتهاي تاريخي بيش از پيش بر همگان آشكار ميشود و فلسفه تاريخ ايراني در اين آشوبكده جهاني؛ تنها مبنا و چراغ راه آينده ايران است .
روزنامهنگار وتاريخپژوه
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
وقتي زني فرياد ميزند تماشاچي نباشيد
پیشبینی فرجام مذاکرات
ماراتن هستهاي در ايستگاه ششم
ماجرای خودکشی تا مسمومیت تتلو
مورد عجیب یک انتخابات
سرمايهها پشت سد سياست
دولت بشنود
دموكراسي وابسته به تخيل است
اصلاح مجلس راه بازگشت به مردم
لنجهاي چوبي، نماد هويت فرهنگي
فلسفه تاريخ ايراني
كانون وكلاي مركز (تهران) و انتخابات 10 خرداد 1404
عبور از بحران و افق پراميد آينده
خبرسازي در مورد خصوصيسازي صنعت خودرو
فراجا، واقعيت مجازي را به واقعيت حقيقي تبديل كرد
لنجهاي چوبي نماد هويت فرهنگي
فلسفه تاريخ ايراني
كانون وكلاي مركز (تهران) و انتخابات 10 خرداد 1404