چرا نخستین رئیس ساواک، مغضوب شاه و ترور شد؟

  گروه اندیشه
info@khorasannews.com

روز اول شهریور 1349، کلیه دارایی‌های منقول و غیرمنقول تیمور بختیار، اولین رئیس ساواک که بیش از پنج میلیارد ریال برآورد شده بود، توقیف شد و به تصرف دولت درآمد. تیمور بختیار، روزگاری نفر دوم مملکت به حساب می‌آمد، بنیان گذار ساواک بود و در سرسلسلۀ مفسدان اقتصادی، مال بر اموال می‌انباشت؛ از سرکوبگران غائله آذربایجان بود و از نخستین هم‌پیمانان زاهدی، رئیس دولت کودتا. وقتی شهید نواب صفوی، رهبر فدائیان اسلام را برای اعدام می‌بردند، بختیار پیش قراول ارتشیان همراهش بود و ساعتی پس از بازداشت سید حسین فاطمی، نشسته بر صندلی افتخار، اتهامات او و چگونگی بازداشتش را شرح می‌داد. به گزارش موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تیمور بختیار، فرماندار نظامی تهران، در ماه‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد و نخستین رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) بود. مردی به غایت جاه‌طلب، با روحیه‌ای آهنین و رفتاری متهورانه که وقتی به اوج اقتدار رسید، حتی شاه مملکت را از فرجامش هراسان کرد.
از سن‌سیر تا تهران


تیمور بختیار عموزاده ثریا اسفندیاری بود؛ دومین همسر محمدرضا پهلوی که چون پایش به دربار باز شد، گروه کثیری از فامیل خود را به دربار آورد و راه پیشرفت را برای چهره‌‎هایی چون پسرعمویش باز کرد. تیمور بختیار که تحصیلات اولیه‌اش را در بیروت و پاریس گذراند، دانش‌آموختۀ مدرسۀ نظامی سن‌سیر فرانسه بود و وقتی با درجۀ ستوان دومی وارد ارتش ایران شد، به واسطۀ تبحر و لیاقتی که نشان داد، به سرعت مدارج ترقی را پیمود. داستان او و کودتای ۲۸ مرداد نیز شنیدنی است. تهران در آتش نبرد میان دو طیف درگیر، یعنی هواداران دکتر مصدق و کودتاچیان حامی شاه و زاهدی می‌سوخت که در ۲۶ مرداد ماه ۱۳۳۲، سرهنگ تیمور بختیار آمادگی خود را برای شرکت در کودتا علیه دولت مصدق، به سپهبد زاهدی اعلام کرد. این چنین بود که بختیار، تیپ زرهی کرمانشاه را که در آن زمان فرماندهی آن را برعهده داشت، در منطقه صحنه، در چند کیلومتری کرمانشاه، به حالت آماده‌باش نگه داشت تا در صورت لزوم به تهران حمله کند. هرچند در عمل، با پیروزی کودتاچیان در تهران، نیازی به آمدن تیمور بختیار به پایتخت احساس نشد؛ اما او پاداش خوش‌خدمتی‌اش را گرفت و چند روز پس از پیروزی کودتا، به درجه سرتیپی رسید و به فرماندهی لشکر 2 زرهی و سپس با حفظ سمت، به فرمانداری نظامی تهران منصوب شد.
فرماندار نظامی تهران
بختیار در سمت فرماندار نظامی تهران نقش مهمی در سرکوب گروه‌های مخالف دولت کودتا، از جمله هواداران نهضت مقاومت ملی، فدائیان اسلام و حزب توده ایفا کرد. دوره‌ای که به قول حسین فردوست: «... قدرت واقعی را به دست گرفت‌. او دیگر آن جوان زن و بچه دوست ایلیاتی نبود و مست قدرت شده بود. در مقام فرمانداری نظامی تهران بیداد‌ها کرد و هر کس را که آمریکا و انگلیس یا محمدرضا می‌خواست، از دم تیغ می‌گذراند. توده‌ای‌ها را قلع و قمع کرد، فدائیان اسلام را به طرز فجیعی به جوخه اعدام سپرد، پادگان مرکز ۲ زرهی را به یک شکنجه‌گاه تمام و کمال تبدیل کرد و به جان زنان و دختران ایرانی ترس انداخت و حتی از اذیت و آزار پیرمرد محترمی چون آیت‌ا... کاشانی نیز فروگذار نکرد.» در همین سال‌ها بود که تیمور بختیار، عبدالحسین واحدی از اعضای ارشد جمعیت فدائیان اسلام را که در بازداشت به سر می‌برد، پس از مشاجره‌ای در جلسه بازجویی، به ضرب پنج  گلوله به شهادت رساند.
بختیار؛ نخستین رئیس ساواک
تیمور بختیار در نخستین روز پاییز سال ۱۳۳۵، به درجه سرلشکری رسید و دو روز بعد، معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور شد؛ عنوانی که در اختیار گرفتنش از سوی بختیار، به نوعی نشان از اعتماد کامل شاه به او داشت. دوران ریاست بختیار بر ساواک که تا ۲۴ اسفند ۱۳۳۹ تداوم پیدا کرد و در جریان آن، او تا درجه سپهبدی نیز ارتقا یافت، یکی از مخوف‌ترین دوره‌های ساواک و مقطعی مهم از زندگی بختیار است. دورانی که او مرد دوم کشور لقب گرفته بود و قدرتی ماورای رئیس‌الوزرا داشت. در این دوران بود که وی به جمع‌آوری گسترده املاک و اموال دست زد و آرام آرام تلاش کرد از زیر سایه نفر اول مملکت خارج شود. به همین دلیل، شاه ترجیح داد پیش از آن‌که اوضاع بیش از پیش از دستش خارج شود، او را از دایره قدرت دور کند. به این ترتیب، بختیار در اواخر زمستان ۱۳۳۹، جای خود را به سرلشکر پاکروان داد و کمتر از یک سال بعد، بازنشسته شد.
سودای قدرت
در اردیبهشت ۱۳۴۰، پس از واقعه راهپیمایی فرهنگیان در بهارستان که به سقوط دولت شریف‌امامی منجر شد، شاه، دکتر علی امینی را به نخست‌وزیری برگزید. موضوعی که سخت بر تیمور بختیار گران آمد؛ چراکه با حضور امینی، رویای بختیار برای بازگشت به قدرت نقش بر آب شده و حتی منافع بختیار و خانواده او مورد تهدید قرار گرفته بود. در پی ابراز مخالفت‌های علنی و غیرعلنی بختیار با دولت امینی، شاه که از یک طرف از تیمور بختیار واهمه داشت و از طرف دیگر فرصت درگیری میان وی و امینی را مناسب می‌دید، بی‌فوت وقت، بختیار را به دلیل مخالفت با دولت قانونی، به تبعید فرستاد و بهمن ۱۳۴۰ او را راهی رم کرد.
فرار به عراق
جلای وطن، آغاز فصلی متفاوت از زندگی بختیار بود. او که در دوران ریاست بر ساواک، زندگی شاهانه‌ای داشت، با بهره‌گیری از ثروت افسانه‌ای خود و حمایت نوری سعید، نخست وزیر عراق که دولتش با شاه بر سر برخی مسائل درگیر بود، بنای مخالفت با شاه را گذاشت ‌و تلاش کرد گروه‌های مخالف رژیم را با یکدیگر متحد کند. شاه در پی این اقدامات، دستور برکناری تعدادی از مدیران ادارات ساواک را که ظاهراً هوادار بختیار بودند، صادر و حتی پس از مدتی، سرلشکر پاکروان، رئیس ساواک را نیز برکنار کرد و نعمت‌ا... نصیری را به جای او برگزید.  اقدامات و تبلیغاتی که بختیار برای ساقط کردن رژیم شاه انجام داده بود، بهانۀ خوبی به دست مقامات امنیتی رژیم داد تا نقشه ترور او را طراحی کنند. این چنین بود که ساواک، کلیه اقدامات، رفت‌وآمد‌ها و فعالیت‌های بختیار، از جمله مکاتبات، مراودات و تردد افراد ناراضی با او را تحت نظر داشت و با ایجاد ارتباط، تهدید یا خرید تعدادی از این افراد، توانسته بود اطلاعات مطمئنی از عملکرد بختیار به دست آورد. ساواک، همچنین، بسیاری از افراد مورد اعتماد خود را آموزش داد و به عنوان نیروی نفوذی به عراق ‌فرستاد که این افراد، بعد‌ها جزو معتمدان بختیار شدند و ترور او نیز توسط یکی از همین افراد صورت گرفت.
فرجام تیمور بختیار
تیمور بختیار، روز ۱۶ مرداد ۱۳۴۹ به قتل رسید؛ هنگامی که با گروهی از همراهانش برای شکار به شکارگاهی در دیاله (منطقه‌ای در نزدیکی بغداد) رفته بود. دربارۀ ترور او روایت‌های گوناگونی وجود دارد. هرچند تقریبا همۀ اسناد و اقوال (جز گفته‌های عیسی پژمان) نشان می‌دهد که او با برنامه‌ریزی ساواک به قتل رسیده است، اما دربارۀ «چگونگی» این قتل و همچنین «سرنوشت قاتل» اختلافاتی وجود دارد. حسین فردوست این ترور را یکی از نقشه‌های سری ساواک می‌داند و از عزیمت قاتل بختیار به آمریکای جنوبی سخن می‌گوید. او در خاطراتش تصریح می‌کند: «طرح ترور بختیار جزو اسرار ساواک و نصیری که کلیه مسائل عملیاتی زیر نظر او بود، محسوب می شد ... طبق گفته ثابتی، ساواک موفق شد از طریق شهریاری که مأمور ساواک بود، با یک افسر فراری توده‌ای رابطه برقرار کند. افسر فوق که سرگرد سابق نیروی هوایی بود، مورد علاقه شدید بختیار قرار داشت. ساواک با سرگرد توده‌ای قرار گذاشت که اگر موفق به قتل بختیار شود، او را با پول گزاف به آمریکای جنوبی اعزام کند. فرد فوق پذیرفت. روزی آن ها به شکار می‌روند و بختیار اسکورت قوی عراقی خود را متوقف می‌کند و به تنهایی با افسر فوق به شکارگاه می‌رود. به محض این‌که از اسکورت دور می‌شوند، افسر فوق بختیار را به رگبار می‌بندد و از مرز عراق گریخته و به ایران می‌آید. ساواک به وعده خود وفا کرد و او را با پول قابل ملاحظه‌ای به آمریکای جنوبی اعزام داشت. به این ترتیب، زندگی بختیار به پایان رسید.»