زندگی و دیگر هیچ

زلزله در سرزمین ما ایران به دلیل اینکه روی گسل بزرگی واقع شده است، پدیده ای ممکن اما قابل پیشگیری است. البته ما در امر پیشگیری همواره ضعیف بوده ایم و هستیم و هنوز بعد از گذشت سال‌ها و با خسارات بسیار زیاد پس از تجربه حوادث و فجایعی چون زلزله منجیل و رودبار، زلزله بم و کمی قبل تر زلزله آذربایجان همچنان تلفات مي‌دهیم و این بار شاهد فجایعی زیان بار در کرمانشاه و سرپل ذهاب هستیم. مردمان زحمت کشیده ای که پیشتر در خط اول جنگ تحمیلی بودند و از آسیب‌هاي آن هنوز زخم خورده اند و این بار از پدیده ای طبیعی یعنی زلزله داغدار شدند. و این داغ بر دل این سرزمین، همواره تازه مي‌شود و تلفات مي‌گیرد و راهکاری که باید و شاید عملی نمی شود. این پدیده خواه و نا خواه در پهنای این سرزمین گوش خوابانده است و هر بار تن آن را به لرزه مي‌اندازد. آنچه باید بر آن غصه خورد، عدم مدیریت این بحران است و داغی که بر دل‌ها مي‌نشیند. این پدیده به واسطه داغی که در جامعه و روح و روان انسان‌ها به بار مي‌آورد، درد ماندگاری دارد  و آثار هنری و ادبی هم به سراغ این سوژه رفته‌ و به آن پرداخته‌اند. آثاری که گویای وقایعی تلخ هستند و راوی رنج‌هايي عظیم اند. گاه این بازخوانی‌هاي هنری و ادبی، مرثیه‌هايي دردآور هستند و گاه نقطه امیدی در دل تلخی ها.
***
ردپای زلزله در سینما با طعم زندگی
فیلم‌هاي زیادی در سینما و تلویزیون بوده اند که به پدیده زلزله پرداخته اند و بیش از هر هنر دیگری، آثار تخریبی و دردناک آن را بازتاب داده‌اند اما در این میان حتی با گذشت سال ها، دو اثر از عباس کیارستمی را مي‌توان نام برد که در هنگام زلزله رودبار و منجیل ساخته شدند و در روایتی هنرمندانه، ظریف و انسانی به این پدیده شوم ‌پرداختند. این هنرمند با آن روحیه انسانی و جهان بینی خاصی که داشت، حتی وقتی درباره فاجعه زلزله و دردهای ناشی از آن فیلم مي‌سازد، باز هم از دل آن همه تلخی، مرگ و فاجعه، شور زندگی و امید حیات را بیرون مي‌کشد. بي‌تردید آسیب‌هايي که فاجعه زلزله مي‌تواند بر یک خانواده یا فرد آوار کند، بي‌اندازه است. آسیب‌هاي روان پریشی و عمقی، آسیب‌هاي مال باختگی و یا از دست دادن عزیزان. همه آن فجایعی که مي‌توانند یک خانواده را از ریشه بکنند و آنها را به زمین بزنند. آثاری که مي‌تواند تا سال‌ها بر صفحه دل و ذهن اشخاص برجا بماند و خساراتی برآن بگذارد. در این راستا مي‌توان به فیلم «بیدار شو آرزو» کیانوش عیاری و همچنین «مینای شهر خاموش» امیر شهاب رضویان اشاره کرد که هر دو بر تلخی‌هاي این فاجعه دست مي‌گذارند و مرثیه ای بر زندگی‌هاي از دست رفته هستند.


صرف نظر از این آثار، دو اثر کیارستمی یعنی «زندگی و دیگر هیچ» و «زیر درختان زیتون» درحالی به زلزله منجیل و رودبار می‌پردازد که هنوز مردم این سرزمین روحیه خود را بعد از جنگی طولانی و تحمیلی باز نیافته بود و وقوع این پدیده سهمگین تا مدت‌ها این مردم دردمند را بي‌تاب کرده بود. نگاه این دو فیلم و به ویژه «زیر درختان زیتون» بي‌نهایت امید دهنده و نویدبخش بود. در این فیلم عین پرداخت به واقعه سهمگین زلزله، زندگی‌ای که هنوز جاری است، عشقی که مي‌تواند شوری به دل‌ها بیاندازد و نویدبخش باشد، و امید به برآمدن نسلی که خرابی‌ها را بسازد، شالوده فیلم را مي‌سازد. از این رو این فیلم با آن نگاه نویدبخش‌اش همچنان بهترین اثری است که درباره زلزله ساخته شده است و حاوی برترین پیام‌ها است. یاد کیارستمی، اسطوره بزرگ سینمای ایران که ستایشگر زندگی بود حتی در تلخی‌ها، گرامی باد و همه هم میهنانی که در طی فجایع زیان بار و زلزله‌هاي مختلفی که در این سرزمین از دست رفته‌اند، گرامی.
زلزله، بن مایه آثار ادبی
زلزله به خودی خود می‌تواند یکی از بن مایه‌هاي اصلی قصه‌ها و رمان‌ها باشد زیرا به سبب بروز وقایع تلخ و پیامدهایی بي‌اندازه بر روان و جان آدمی، عاملی پررنگ برای پردازش روایات و شخصیت‌پردازی‌هاي متعدد را فراهم می‌کند. کتاب‌های فراوانی از جمله «دل و دلدادگی» از شهریار مندنی‌پور و بسیاری دیگر به زلزله پرداخته‌اند اما یکی از کتاب‌هايي که به طور مشخص به زلزله مي‌پردازد، کتاب «نگران نباش» مهسا محب علی است؛ هر چند در آن زلزله اتفاق نمی افتد اما به التهاب و اضطراب جمعی به خوبی مي‌پردازد. این داستان به زلزله ای که سال هاست تهران از آمدن آن در تب و تاب است و گاه و بیگاه مردمان آن را برمی‌آشوبد، مي‌پردازد.
اين رمان در دوران انتشارش با استقبال بسياري از سوي خوانندگان و منتقدان مواجه شد و علاوه بر دريافت جوايز «گلشيري» و «منتقدين مطبوعات»، نامزد دريافت جايزه بهترين رمان جايزه «روزي روزگاري» نيز بود. «محب علي» در اين اثر شرح سفر درون‌شهري، دختري از طبقه متوسط جامعه را روايت مي‌كند كه در تهران زلزله‌زده پرسه مي‌زند و مشاهدات خود را از وضعيت شهر، رفتارها و كنش‌هاي آدم‌هاي غريب و آشنا و حال و هواي حاكم بر جامعه براي خواننده تعريف مي‌كند. از پس چند لرزه نسبتا شديد، شهر فضايي آشفته و پرآشوب به خود گرفته و ساختار اجتماع در هم ريخته. همه گريزان و نگران به دنبال نجات خود هستند، چرا كه مي‌پندارند اين لرزه‌ها نشانه همان زلزله بزرگي است كه همواره ساكنين تهران از آن در هراس بوده‌اند. شکی نیست که وقوع زلزله در تهران برای بسیاری یکی از بزرگترین فوبیاها و ترس‌هاي ممکن است. فوبیایی که هر بار با وقوع یک زلزله یا پس لرزه دوباره سربرمی کشد و تصور اینکه تهران روی زلزله را ببیند، چه فجایعی را به خود خواهد دید، مو به تن هر شهروندی راست مي‌کند. با توجه به بافت فرسوده تهران در كنار برج‌ها و بزرگراه‌ها و پل‌ها و زيرگذرها زلزله بالقوه فاجعه‌ای عظیم است.
هنر عکاسی، پیشتاز ثبت بحران در زلزله
زلزله بم، یکی از دلخراش ترین صحنه‌ها را در خود داشت و داغ بزرگی بر دل ایرانیان و جهانیان به جا گذاشت. بسیاری از مردمان از سراسر دنیا برای همدردی و همیاری با مردمان این دیار شتافتند و کمک کردند. چه مستندها و چه فیلم‌ها که درباره آن ساخته نشد و در این میان مستندی به نام «بم، شهر بي‌دفاع» هم یکی مستندهای موفقی بود که به خوبی دیده شد اما سوای از همه آثار هنری ای که به این پدیده واکنش نشان دادند و تا مدت‌ها زلزله بم، سوژه بسیاری از همایش‌هاي هنری بود، به طور مشخص مي‌توان از هنر عکاسی یاد کرد. هنری که در این بزنگاه بحرانی، وقایع مختلف را به ثبت رساند و از طریق آنها، عمق فاجعه را به جهانیان نشان داد. در اولین ساعات پس از زلزله بم، عکس به عنوان تنها رسانه پیشتاز توانست دنیا را از وقوع این فاجعه عظیم مطلع کند و بر روند امداد رسانی تأثیر به سزایی بگذارد.
حضور عکاسان مختلف قبل از هر رسانه دیداری و شنیداری دیگر در بم و مخابره عکس‌ها در کوتاه ترین زمان ممکن نشان از آگاهی و توانایی عکاسان خبری و مطبوعاتی نسبت به حساسیت وظیفه و سرنوشت ساز خود دارد. یکی از افرادی که از وقایع بم تصویرهای به ثبت رساند، «جان گرارآپ» عکاس دانمارکی بود. عکس‌های عکاس دانمارکی بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های مختلف پیدا کرد و او توانست جایزه دوم عکس خبری «وردپرس فوتو» را از آن خود کند. عکس‌هايي که نمایشگر فرهنگ، عمق فاجعه و مشارکت جمعی است.
موسیقی، تالمی بر  داغ زلزله
جای تردید نیست که به هنگام وقوع یک واقعه زیان بار و در پی تلخی‌هايي که به دنبال دارد، موسیقی بیش از هر گزینه دیگری مي‌تواند تالمی بر آن داغ باشد. یکی از آثاری که به واسطه واقعه زلزله جان گرفت و در تاریخ هنری ما ثبت شده است، ترانه «ماهی سیاه کوچولو» از سینا حجازی و محسن چاووشی است که بعد از زلزله تلخ آذربایجان ساخته شد. این ترانه که تلویحا اشاره ای به کتاب داستانی «ماهی سیاه کوچولو» صمد بهرنگی که خود آذربایجانی بود، دارد و اظهار همدردی است که این خواننده‌هاي محبوب مردمی هموطنان غرب کشور این ترانه را منتشر کردند. در شرایطی که هنرمندان نسبت به این واقعه بي‌تفاوت نبودند و اظهار همدردی خود را اعلام کردند، این ترانه که از داغ این عزیزان یاد مي‌کرد و نسبت به آن بي‌واکنش نبود، منتشر شد. ترانه این شعر به خوبی از این داغ و به یکبارگی آن طعنه مي‌زند و اظهار همدردی را به خوبی بیان مي‌کند. بازخوانی این ترانه، توسط سه خواننده و لحنی که دارند، اشاره بر تلخی این فاجعه دارد.
بخشی از این ترانه این بار با داغ زلزله اخیر هم همخوانی دارد که با صدای خوب صدرالدین حجازی در ذهن می‌ماند:
دل ابــر بــود و بــارون شـد، سـرمــا زد و زمـستون شد / آبــادیــا بـیـابــون شد، هـرچـی کـه بــود ویــرون شـد.