سينما، صلح و ديگر هيچ

سينما و اساسا هنر زبان مشترك ملل مختلف با فرهنگ‌ها، زبان‌ها و نژادها و اديان متفاوت است. مرز در هنر مفهوم ندارد و همين امر رمز تداوم و موفقيت آن است، سينما نقش وافري در تقريب ملل و برقراري صلح، برابري و دموكراسي دارد. زبان سينما، زبان عشق ورزيدن، مهر و دوستي مشترک بين بشريت است، اما در سوي ديگر سياست وقدرت قرار دارد كه زبان آن كياست مبتني بر نفع و برتري‌طلبي است. جنگ ماحصل دنياي سياست است و مرزهاي بين ملل و كشورها نماد آن به حساب مي‌آيد، اما در سينما، هنر مبتني بر نوعدوستي و عشق‌ورزيدن تجلي پيدا مي‌كند. پرده سينما در ايران و آمريكا يكي است، اما سياست چنين نيست؛ همچنان‌كه اصغر فرهادي نماد سينماي ايران است و جهان را با اسكار خود به وجد آورد و رمز صلح را در هنر و انسان‌دوستي از مرزهاي سياسي عبور داد. فرهادي و سينماگران به‌نيكي با سينما به چالش ترامپ و قدرت و سياست او رفتند. اسكار فرهادی، پيروزي هنر سينما بر قدرت سياست بود. از ديگر سو، اگر بخواهيم كار سترگ فرهادي و پيام ارزشمند او را با نامه محمود احمدي‌نژاد به ترامپ تطبيق دهيم، دقيقا به تفاوت دنياي هنر و سياست پي مي‌بريم. اگرچه اين دو هرگز قابل مقايسه نيستند اما در این مقایسه به ارزش هنر و ارزش سياست پي مي بريم. تفاوت آن دو دقيقا تفاوت میان فرهادي و احمدي‌نژاد و يا اسكار فرهادی و نامه احمدي‌نژاد به ترامپ است. واقعيت مساله اين است كه هنر سينماي فرهادي و اسكار او و همراهي سينماگران جهان گامي براي صلح و برابري در برابر فرمان و سياست نادرست نژادپرستانه ترامپ بوده است و در مقابل، نامه احمدي‌نژاد به ترامپ نه تنها ارزشي نداشت، بلكه موجب تلطیف كار نادرست ترامپ شد. ارزش هنر فرهادي و سياست احمدي‌نژاد و ترامپ را بايد به قضاوت مردم سپرد.
* حقوقدان