كليد معماي تظاهرات اخير

اصولگرايان جوان‌تر كه پرچم انتقاد از اصولگرايان سنتي را برداشته‌اند، يك ويژگي مهم دارند؛ بي‌پروا و بسيار ريسك‌پذير هستند. نقطه اوج اين بي‌پروايي در شخص احمدي‌نژاد است ولي ساير آنان نيز به درجاتي ريسك‌پذير و بي‌پروا هستند و اين برخلاف اصولگرايان سنتي است كه به معناي دقيق كلمه محافظه‌كار نيز هستند. ويژگي ديگر اصولگرايان جديد و جوان حريص بودن آنان به قدرت است. علت نيز روشن است، آنان در دامن قدرت چشم به جهان سياست باز كردند و زندگي در بيرون از قدرت را برنمي‌تابند. اين دو ويژگي نه فقط براي خودشان، بلكه براي جامعه نيز كشنده و ويرانگر است. بهترين مصداق اين ادعا رفتارهاي احمدي‌نژاد است و اكنون نيز در جريان حمايت صريح و آشكار آنان از اعتراضات توده‌اي در شهرهاي گوناگون كشور است. حتي اگر مدعي نشويم كه خودشان به‌طورمستقيم در پشت اين وقايع هستند، خوشحالي آنان از اين اعتراضات قابل كتمان نيست. خطرناك بودن تركيب اين دو ويژگي نزد آنان از آنجا ناشي مي‌شود كه حوصله فكر كردن نسبت به آينده‌اي فراتر از پيش رو را از آنان سلب مي‌كند. با سادگي هرچه تمام‌تر گمان مي‌كنند كه اين اعتراضات فقط منحصر به مشكل معيشت مردم است و با سادگي بيشتر گمان مي‌كنند كه مردم براي حل مشكل معيشت به آنان روي مي‌آورند و هيچگاه زحمت اين را به خود نمي‌دهند كه يك بار ديگر كارنامه اقتصادي نماد بزرگ خود را در دوره 1384 تا 1392 مرور كنند كه با وفور درآمدهاي نفتي، هنگامي كه رفت، دولت و جامعه‌اي فاسد، با رشد 4/4 برابري قيمت‌ها نسبت به زمان ورود و رشد اشتغال كمتر از نيم درصد در سال از خود به‌جا گذاشت كه فقر و فلاكت نتيجه طبيعي سياست‌هاي آن دولت بود.
ولي مشكل اصلي تحليل آنان اين است كه برخلاف واقعيت‌هاي موجود مي‌كوشند كه مسائل معيشتي را از امور سياسي، فرهنگي، مذهبي جدا كنند. در حالي كه اندكي آشنايي با ايران نشان مي‌دهد كه مشكل ما تفكيك‌ناپذيري اين امور از يكديگر است. آنان خيلي ساده‌انگارانه گمان مي‌كنند كه مردم مي‌توانند براي مطالبات اقتصادي به صورت خودجوش اعتراض كنند، ولي حق ندارند در اعتراضات شعارهاي سياسي دهند! در حالي كه در ايران اينها هر دو، دو روي يك سكه هستند. اعتراضات نسبت به وضع معيشت آغاز مي‌شود تا كسي مانع اعتراضات نشود، ولي هنگامي كه اين موتور روشن شد، سريع‌تر از آنچه فكر مي‌كنيد به حوزه‌هاي ديگر كشيده مي‌شود، حتي اگر در قم و مشهد باشد!
به علاوه اين رفتارها سواكردني نيست و به قول معروف درهم است. بر چه اساسي مي‌توان اعتراض به وضعيت معيشت يا بيكاري را مشروع دانست ولي اعتراض به امور ديگر از جمله سياست را نامشروع دانست؟ براساس كدام دليل قابل قبول گفته مي‌شود كه افرادي كه شعارهاي تند مي‌دهند نفوذي هستند و سايرين مردم عادي و معمولي هستند؟
اگر چنين باشد خود مردم مي‌دانند كه با آنها برخورد كنند. به علاوه از كجا معلوم نيست كه اصل ماجرا همين شعارهاي تند نباشد و شعارهاي معيشتي پوشش و روان‌كننده آن باشد؟ همچنين بر چه اساسي مي‌توان برخي تظاهرات بدون مجوز را محكوم كرد ولي اين نوع تظاهرات را مشروع و حق مردم دانست؟ اگر حتي تظاهرات معيشتي را حق بدانيد و ساير شعارها را ناحق و غيرقانوني، پس چرا ده‌ها تجمع كارگري كه به علت عدم پرداخت دستمزد است را ناديده مي‌گيريد؟
در هر حال و فارغ از همه اين موارد يك نكته را بايد از اصولگرايان به عنوان پرسش طرح كرد. اگر اعتراضات نسبت به وضع معيشت ريشه‌اي است و اگر اين اعتراضات در نفي عملكرد دولت و به سود جريان شماست، پس چرا اجازه مي‌دهيد كه مردم به صورت خودجوش وارد اين معركه شوند و عده‌اي هم در آنان نفوذ كنند و شعارهاي راديكال دهند و موجب خوشحالي بيگانگان شوند؟
آيا بهتر نيست احزاب اصولگرا خيلي ساده و روشن از وزارت كشور درخواست مجوز راهپيمايي مسالمت‌آميز و با هدف و شعارهاي مشخص كنند و تظاهراتي سراسري و ميليوني راه بيندازند؟ بعيد است كه وزارت كشور جرات كند چنين مجوزي را ندهد، زيرا هيچ دليل قانوني براي آن ندارد. پس چرا اصولگرايان محترم آستين‌ها را بالا نمي‌زنند و اقدام به برگزاري يك راهپيمايي سراسري از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب كشور نمي‌كنند؟ اصلا چطور است كه يك راهپيمايي ميليوني به سمت تهران راه بيندازيد و جلوي مجلس و دولت تحصن كنيد، بلكه حرف‌هاي شما شنيده شود. در اين صورت حتما توصيه مي‌كنيم با شجاعت تمام مسوولان نهادهايي را كه در جدول 17 بودجه مي‌گيرند در ابتداي صف تظاهرات‌كنندگان قرار دهند تا معلوم شود كه مردم خواهان افزايش يا كاهش كدام بودجه‌ها هستند؟