فيلگرام

شايد با فروکش‌كردن اعتراضات اخير يكي از مهمترين مسائلي كه دغدغه عمومي شود، سرنوشت شبكه اجتماعي تلگرام است. شبكه‌اي كه علت اصلي رشد آن ضعف بنيان‌هاي رسانه‌اي در داخل كشور است و اگر چنين ضعف مفرطي وجود نمي‌داشت، به ‌طور قطع تلگرام تا اين حد محبوب و مورد استقبال و کاربرد واقع نمي‌شد. بنابراين فيلتركردن تلگرام راه‌حلی برای مشكل رسانه‌اي در ايران نيست؛ بلكه ادامه سياست‌هايي است كه از صد ‌سال پيش شاهد برخورد با فناوري‌هاي جديد بوده‌ايم و همواره نيز اين سياست در زمان بدي به دليل شكست عقب‌نشيني كرده است. از همان زماني كه شبكه‌هاي اجتماعي در فضاي مجازي وارد زندگي اجتماعي مردم شدند، يك وضعيت تناقض‌آميزي را شاهد بوديم. با فيلتركردن تلگرام يا حتي شبكه‌هاي ديگر اين وضعيت تناقض‌آميز حل خواهد شد؛ ولي به يك وضعيت تناقض‌آميز بدتري دچار مي‌شويم.
وضعيت تناقض‌آميز اوليه از اينجا بود كه آزادي رسانه يك اتفاق صوري و عادي نيست. درواقع آزادي رسانه، براي جامعه‌اي است كه به تبعات اين آزادي نيز ملتزم باشد. پاسخگويي و شفافيت از الزامات آزادي رسانه است. مسئوليت‌پذيري تولیدکنندگان پیام نيز از شروط آن است؛ ولي ما شاهد آزادي شبكه‌هاي اجتماعي بوديم، و تلگرام ده‌ها ميليون عضو در ايران داشت، ولي موارد ديگر ازجمله مسئوليت‌پذيري افراد در بيان نظر و خبر و تحليل يا پاسخگويي و شفافيت حكومت در حد انتظار محقق نشد؛ لذا با فضاي رسانه‌ای غيرمسئولانه مواجه شديم که در اثر آن مردم به‌سرعت به هر چيز بدبين و معترض شدند. ضمن آنكه شبکه‌های اجتماعی به‌ویژه تلگرام امكان ارتباطي بزرگي نزد هر نيرويي را فراهم كرد كه ساختار غير پاسخگو و غير شفاف قادر به مقابله با تحركات احتمالي اين گروه‌ها نخواهد بود.
اگر تلگرام و ساير شبكه‌ها بسته شود و با فرض آن‌كه فیلترینگ موفق هم باشد، تضاد مزبور حل مي‌شود ولي تضاد و تناقض بزرگتري به وجود مي‌آيد؛ زيرا علت اصلي محدوديت رسانه‌اي اين است كه ساختارها نمي‌خواهند شفاف و پاسخگو باشند و همين امر موجب سقوط بيشتر آنها در فساد و ناكارآمدي مي‌شود و به‌سرعت آنها را به ورطه سقوط مي‌كشاند. ضمن آنكه به لحاظ عملي نيز قادر به جلوگيري موثر از توسعه فناوري و دسترسي مردم به آن نيستند و اين تجربه ملموسي در مورد ماهواره و اينترنت است.
به‌ طور قطع ميان اين دو موقعيت تناقض‌آميز دومي خطرناك‌تر است ولي بهترين راه خارج‌شدن از موقعيت و ساختار تناقض‌آميز است؛ به اين معنا كه به آزادي رسانه‌ها احترام بگذاريم و با تقويت رسانه ملي و رسمي كشور مسئوليت‌پذيري را به دامن نظام رسانه‌اي مورد استفاده مردم بياوريم و به تناسب نيز شفافيت و پاسخگويي را در كل ساختار مديريت كشور شاهد باشيم. تكرار عبور از راه‌هاي شكست‌خورده شايسته جامعه ايران نيست.


به‌ طور مشخص باید گفت که تلگرام حتی به پديده‌اي فراتر از آنچه كه گفته شد، تبديل شده است. تلگرام ماهواره نيست كه با زدن آن بتوان نفس راحتي كشيد. تلگرام به نوعي در لايه‌هاي گوناگون جامعه و زندگی مردم نفوذ كرده است. اول از همه بقاي شركت‌هاي عرضه‌كننده اينترنت به مصرف آن وابسته است كه با فيلتر‌شدن این شبکه‌ها، اين شركت‌ها به سوي ورشكستگي خواهند رفت. به علاوه تعداد زيادي از مشاغل از طريق اينترنت و تلگرام به دنيا آمده و به حيات خود ادامه مي‌دهند كه حذف آنها براي اقتصاد نيز پردردسر است. بسياري از امور جاري ميان افراد از اين طريق انجام مي‌شده است كه راه‌هاي جايگزين پرهزينه خواهد بود. در كنار اينها تقاضا براي فيلترشكن به‌سرعت افزايش خواهد يافت و اگر فيلترشكن را نوعي مخالفت با هنجار رسمي اعلام‌شده بدانيم، اين مسأله براي جامعه اصلا مناسب نيست که مردم آن در پی استفاده از فیلترشکن باشند. به علاوه اگر به زودي فناوري مناسبي در دسترس مردم قرار گيرد كه بتوانند فيلترينگ را نيز خنثي كنند، تنها چيزي كه باقي مي‌ماند، اثرات منفي اين تصميم و افزايش فاصله بيشتر با حكومت است.
نكته ديگر اين‌كه هر فناوري سود و زیانی دارد؛ نمي‌توان به صرف زيان‌هايش آن را رد كرد. منافع بسيار آن را هم بايد مورد ملاحظه قرار داد. مردم مشكلي ندارند كه براي مدت معيني، محدوديت‌هايي در دسترسي به تلگرام يا شبكه‌هاي اجتماعي به وجود آيد، طبعا رعایت مصالح ملي در اين راه مهم است؛ ولي تداوم آن، هم مردم را عصباني و نااميد و هم ساختار مديريتي را ناكارآمدتر مي‌كند و هم اينكه اين محدوديت‌ها به‌سرعت به دليل پيشرفت‌هاي فناوري بلاموضع خواهد شد. فيلترينگ دايمي كاري بيهوده است. تلگرام منشأ اين وقايع نبود بلكه آن را نشان داد، پيش از آنكه به مرحله بازگشت‌ناپذيري برسد. در نبود تلگرام خود را از شناخت واقعیت جامعه محروم کرده‌ایم. بنابراين بايد قدردان رسانه‌اي بود كه موجب نشان‌دادن اين بحران شد؛
نه بر عكس.