دیگر صفحه‌ها



انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی خواستار ممنوعیت فروش اسید شد / اسیدپاشی به امنیت زنان




ترانه بنی یعقوب
نخستین جلسه عمومی انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی با حضور جمعی از قربانیان اسید پاشی، کارشناسان و اعضا برگزار شد. در این جلسه به‌ بررسی تصویب لایحه‌ای برای مقابله با خرید و فروش آزاد اسید در ایران و همچنین اضافه کردن‌ بندی به‌لایحه تأمین امنیت زنان برای افزایش مجازات اسیدپاشان پرداخته شد.
این روزها لایحه تأمین امنیت زنان مورد بحث و بررسی جدی قرار گرفته است ،لایحه‌ای که پیشینه تدوینش به دولت دهم برمی‌گردد، اما نهایتاً به‌ دلیل اتمام دوره دولت دهم بررسی آن متوقف شد تا اینکه تصویب آن بار دیگر در دستور کار قرار گرفت و واکنش‌های متفاوتی را هم به‌دنبال داشت. یکی از پرحاشیه‌ترین واکنش‌ها به این لایحه اظهار نظر زهرا آیت‌اللهی، رئیس شورای فرهنگی اجتماعی زنان بود که معتقد است دفاع از زنان کار مردان محرم آنهاست و این لایحه باعث بازداشتن مردان از ازدواج و خشونت علیه مردان می‌شود.
 این درحالی است که اغلب قربانیان اسید پاشی در ایران قربانی خشونت یکی از محارم و نزدیکان خود هستند، مسأله‌ای که در سال‌های اخیر بارها مطرح شده و لزوم حمایت از این قربانیان را توسط قانون مورد توجه جدی قرار داده است.
شهیندخت مولاوردی، دستیار ویژه رئیس‌جمهوری در امور حقوق شهروندی و معاون امور زنان در دوره نخست ریاست جمهوری حسن روحانی، چند روز پیش در دفاع از این لایحه به همین مسأله اشاره کرد و در توئیتر شخصی‌اش نوشت: «امنیت رعناها، آتناها و زیورها، سهیلا جورکش‌ها و مرضیه ابراهیمی‌ها و هزاران و شاید میلیون‌ها زن و دختری که صدایشان به جایی نمی‌رسد در گرو تصویب اینگونه لوایح است.»
زیور پروین، چند سال پیش قربانی اسید پاشی برادر شوهرش شد و دختر او یسری 18 ساله در این حادثه جانش را از دست داد.  رعنا به همراه مادرش سمیه مهری، قربانی اسید پاشی همسر و پدر شدند. سمیه چند سال بعد از اسیدپاشی به خاطر عفونت‌های ناشی از زخم‌های اسید درگذشت و دو دخترش رعنا و نازنین را برای همیشه تنها گذاشت. رعنا هم برای همیشه یک چشمش را از دست داد و از ناحیه سر بشدت آسیب دید. سهیلا جورکش و مرضیه ابراهیمی هم از قربانی‌های اسید پاشی زنجیره‌ای اصفهان در مهر ماه سال 93 هستند، حادثه‌ای که هرگز عاملان و آمرانش به افکارعمومی معرفی نشد.
 مرضیه ابراهیمی، قربانی اسیدپاشی اصفهان هم مثل تعداد دیگری از قربانیان اسید پاشی در جلسه انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی حضور دارد، انجمنی که بیش از 6 ماه است از ثبت آن می‌گذرد و شروع به عضو‌گیری  کرده اما هنوز مکان مشخصی ندارد و مؤسسان آن از همه خیران و فعالان اجتماعی برای یافتن مکانی مناسب تقاضای کمک دارند؛ دفتری که بتواند فعالیت انجمن را سازماندهی کند و در مسیر بهتری پیش ببرد.
 مرضیه ابراهیمی می‌گوید: «من یکی از چهار نفری هستم که در اصفهان به دلایل نامعلوم اسیدپاشی شدم و از سال 90 تاکنون هنوز عمل‌های جراحی‌ام را در اصفهان انجام می‌دهم. در این مدت کار کردم، ازدواج کردم و زندگی‌ام را پیش بردم.» مرضیه در این حادثه بینایی یکی از چشمانش را از دست داد و نیمی از صورتش هم سوخت.
 مرضیه موقع حرف زدن مدام می‌خندد. با روحیه است و دلش می‌خواهد به همه قربانی‌های اسیدپاشی کمک کند تا دوباره به زندگی بازگردند: «همین که ما دورهم جمع شده‌ایم اتفاق مهمی است. من از معصومه یاد گرفتم که نباید خانه نشین باشم. او مادر است و نگذاشت این حادثه منزوی و خانه‌نشین‌اش کند. بچه‌ها باید از خانه بیرون بیایند و درمان‌شان را ادامه دهند. انجمن می‌تواند بچه‌ها را از دور و نزدیک گرد هم بیاورد و برای ادامه راه امیدوار کند. کاش همه درباره افزایش آمار اسید پاشی و پیشگیری از آن فکر کنند. چرا باید اسید این همه در دسترس همه باشد و راحت خرید و فروش شود و چرا باید مجازات اسیدپاشان تا این حد اندک باشد.»
مواردی که مرضیه مطرح می‌کند، دریچه‌ای برای بحثی جدید می‌گشاید. اشرف گرامی‌زادگان، مشاور حقوقی معصومه ابتکار که از اعضای هیأت مدیره این انجمن هم است در این جلسه تأکید می‌کند که در لایحه امنیت زنان اتفاقاً به این موارد پرداخته شده و آنها در‌ بندی از این لایحه به افزایش مجازات اسید پاشان پرداخته‌اند و  طی روزهای آینده درباره آن مذاکره خواهند کرد. طبق قانون فعلی اسید پاشی که از سال 1337 تصویب شده فقط به‌ مواد سوزاننده اشاره شده و اشد مجازات برای اسیدپاشان پنج تا 10 سال در نظر گرفته شده.
 دکتر سید کمال فروتن، فوق تخصص جراحی پلاستیک و مدیرعامل انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی هم در این باره تأکید می‌کند: «ما تصمیم گرفتیم این انجمن را تأسیس کنیم تا بتوانیم قربانی‌ها را که اغلب به بن‌بست رسیده‌اند نجات دهیم و از نظر حقوقی، اجتماعی و درمانی به یاری‌شان بیاییم. من و بسیاری از همکارانم در این انجمن حاضریم بیماران را رایگان جراحی و درمان کنیم اما بیمارستان‌های خصوصی از هزینه هتلینگ‌شان نمی‌گذرند و باید برای آن فکری کرد، در بعد حقوقی هم تعدادی وکیل داوطلب داریم که می‌توانند وضعیت پرونده قربانیان را پیگیری کنند اما همه این‌ها منوط به داشتن دفتری متمرکز است که امیدوارم با کمک خیران و همه کسانی که قادرند  به ما کمک کنند زودتر تهیه شود.»
فروتن در ادامه به یکی دیگر از اهداف مهم انجمن اشاره می‌کند که محدود کردن خرید و فروش اسید است: «این روزها اسید براحتی در دسترس همه قرار دارد و به‌ عنوان یک اسلحه خاموش تهدیدی برای همه است. سوختگی درمانش یک روز و دو روز نیست که بعد از مدتی درمان شود ، فرد تا پایان عمر با آن درگیر است و از نظر روحی و روانی خود و خانواده‌اش آسیب جدی می‌بینند. ما تحقیق کرده‌ایم که فروش و واردات اسید براحتی قابل کنترل است. خیلی راحت می‌توانیم فروشندگان و خریداران اسید را کنترل کنیم و با تکنولوژی روز و رایانه این کار امکان پذیر است. همچنین بیش از 90درصد قربانیان زن هستند و 10 درصد هم مرد هستند .  ما هر چه زودتر این لایحه را به صورت جداگانه به مجلس ارائه می‌دهیم و خواستار تصویب آن می‌شویم.» او با اشاره به اینکه فقط در یکی از بیمارستان‌های سوانح سوختگی تهران در سال 94 حدود 54 سوختگی با اسید گزارش شده و در سال 95 این آمار به 66 نفر رسیده، این آمارها را هشداری جدی برای همه مسئولان می‌داند که باید  برای آن فکری جدی کنند.
 نگار مسعودی، مستند ساز و فعال اجتماعی در این باره می‌گوید: «سایت‌های اینترنتی هم این روزها اسید خرید و فروش می‌کنند و شما براحتی می‌توانید با 9 یا 10 هزار تومان اسید را با موتور در خانه‌تان تحویل بگیرید. این سایت‌ها بشدت در رقابت باهم هستند. در بنگلادش، پاکستان و کلمبیا این لایحه تصویب شد و این کشورها تا 40 درصد موفق شدند آمار اسید پاشی را کاهش دهند. ما با فراکسیون زنان دیدار کردیم و قرار شد، نیمه دوم اسفند در این باره جسله‌ای تشکیل دهیم.»
در ادامه جلسه هرکدام از قربانیان درباره پیشینه اسیدپاشی‌شان شرحی می‌دهند؛ محسن مرتضوی از اعضای هیأت مدیره انجمن در سال 91 توسط آبدارچی اداره‌شان اسیدپاشی شد. او تاکنون بیش از 90 بار جراحی شده. محسن ابوالحسن شاد در سال 89 و زمانی که در ورامین مسافرکشی می‌کرد، توسط مسافرش اسید پاشی شد و در بیابان‌های اطراف ورامین رها شد. اسید پاشی که هرگز دستگیر و مجازات نشد. معصومه عطایی دیگرعضو هیأت مدیره انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی 8 سال پیش توسط پدرشوهرش سوخت. مریم زمانی و دخترش آرزو توسط همسر برادرش اسید پاشی شدند. بابا اسکندری در سال 93 در هشترود آذربایجان شرقی وقتی برای دریافت گواهینامه رانندگی رفته بود در پی یک مزاحمت تلفنی و دعوای بعد از آن با اسید سوخت.
داستان هر یک از این قربانیان که در جلسه امروز انجمن حضور دارند، قصه ای پردرد است؛ بارها و بارها زیر تیغ جراحی رفتن، بیهوشی، بیمارستان، هزینه‌های کمرشکن و دردهای بی‌پایان تنها یک سر این قصه پر درد است. حالا این قربانیان آرزو می‌کنند مثل بقیه زندگی کنند و در انجمن دور هم جمع شوند و با تقسیم دردهایشان شریک غم هم باشند، آن طور که معصومه‌ها، محسن‌ها و مرضیه‌ها توانستند.

نیم نگاه
مرضیه ابراهیمی از قربانیان اسیدپاشی اصفهان: همین که ما دورهم جمع شده‌ایم اتفاق مهمی است. من از معصومه یاد گرفتم که نباید خانه نشین باشم. او مادر است و نگذاشت این حادثه منزوی و خانه نشین‌اش کند. بچه‌ها باید از خانه بیرون بیایند و درمان‌شان را ادامه دهند. انجمن می‌تواند بچه‌ها را از دور و نزدیک گرد هم بیاورد و برای ادامه راه امیدوار کند. کاش همه درباره افزایش آمار اسید پاشی و پیشگیری از آن فکر کنند. چرا باید اسید این همه در دسترس همه باشد و راحت خرید و فروش شود؟
دکتر سید کمال فروتن، مدیرعامل انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی: این روزها اسید به راحتی در دسترس همه قرار دارد و به عنوان یک اسلحه خاموش تهدیدی برای همه است. سوختگی درمانش یک روز و دو روز نیست که بعد از مدتی درمان شود و فرد تا پایان عمر با آن درگیر است و از نظر روحی و روانی خود و خانواده‌اش آسیب جدی می‌بینند. ما هر چه زودتر این لایحه را به صورت جداگانه به مجلس ارائه می‌دهیم و خواستار تصویب آن می‌شویم.



درددل‌های پیرمردی که روزی 12 ساعت کار می‌کند / بزودی برای بار دوم بازنشسته می‌شوم!


سیاوش پورعلی
چند سالی است که مسئولان کشور به بازنشستگانی که پس از اتمام دوران خدمت همچنان به کار خود ادامه می‌دهند واکنش نشان می‌دهند و از آنها می‌خواهند که راه را برای جوانان باز کنند ولی همچنان در بسیاری از دستگاه‌ها حضور بازنشستگان به‌صورت محسوس مشاهده می‌شود. در مقابل کسانی که باتوجه به بازنشستگی هنوز به‌عنوان شاغل حقوق‌های چشمگیری می‌گیرند، کارگرانی حضور دارند که برای ادامه زندگی و تأمین مخارج خانواده، بعد از بازنشستگی به‌عنوان نگهبان و نظافتچی و... هنوز کار می‌کنند. نصرت پیرمرد 67ساله‌ای است که نزدیک به 10 سال پیش از شرکت واحد تهران بازنشسته شد ولی به‌دلیل کفاف ندادن حقوق بازنشستگی در یکی از پارک‌های بزرگ تهران به‌عنوان نگهبان مجدداً مشغول به کار شده است، آن‌طور که خودش می‌گوید: نزدیک است برای دومین بار بازنشسته شوم و پس از آن اگر عمرم کفاف دهد دیگر کار نخواهم کرد. نصرت درباره میزان حقوقی که ماهیانه دریافت می‌کند می‌گوید: واقعیت این است که یک میلیون و 300 هزار تومان بابت روزی دوازده ساعت، بدون مرخصی و اضافه‌کار حقوق می‌گیرم که تقریباً همین مقدار هم حقوق بازنشستگی می‌گیرم. او ادامه می‌دهد: هر روز باید از جاده ساوه تا تهران بیایم. نزدیک به دو ساعت در روز در مسیر هستم چون مجبورم با اتوبوس و مینی‌بوس تردد کنم. همه همکاران محل زندگیشان دور است. آنها مانند من هم هزینه بالایی برای تردد می‌پردازند و هم ساعت زیادی در راه هستند. نزدیک به دوازده سال است که در پارک نگهبانی می‌دهم که با احتساب آن سی سالی که در شرکت واحد کار می‌کردم 42 سال است که مشغول به کارم. با همین روند باید منتظر دومین حکم بازنشستگی باشم! نصرت با تشریح وضعیت زندگی خود اضافه می‌کند: سه دختر و یک پسر دارم. وقتی یک بچه را به خانه بخت می‌فرستی سه نفر باز می‌گردند. بچه‌ها، دامادها ونوه‌هایم فعلاً 12 نفر هستند. وقتی آنها به خانه ما می‌آیند حداقل باید یک سفره مختصر برای آنها پهن کنیم. الان اگر دوتا نوشابه و یک ماست بخریم 10 هزار تومان می‌شود.نصرت ادامه می‌دهد: خیلی‌ها می‌گویند با این سن چرا کار می‌کنی؟ وقتی از وضعیت زندگیم حرف می‌زنم می‌فهمند که علت چیست و چرا با موی سفید هنوز کار می‌کنم. اگر اینجا نگهبانی ندهم نمی‌توانم خرج خانه را بدهم. نمی‌توانم بگویم که فرزندان و نوه‌هایم خانه ما نیایند. هزینه‌ها با دخل جوردر  نمی‌آید چون من هم مثل همه قسط وام، بدهی و... دارم و نزدیک به نصف حقوقم بابت بدهی‌هایی می‌رود که در طول دوران کارم روی هم جمع شده است. او اضافه می‌کند: می‌گویند عده‌ای در ایران هستند که ماهیانه نزدیک به 700 میلیون تومان حقوق می‌گیرند ولی ما در شرایطی کار می‌کنیم که یک چهارم حقمان را به ما می‌دهند و نه خبری از اضافه کاری است و نه خبری از تشویق و....
این نگهبان پارک با انتقاد از دستمزدی که به آنها پرداخت می‌شود ادامه می‌دهد: برخی در همین شرکت‌های خصوصی که ما کار می‌کنیم 5 میلیون و 300 هزار تومان در ماه حقوق دریافت می‌کنند. آنها 24 ساعت کار و 24 ساعت استراحت می‌کنند ولی من مجبورم در روز دوازده ساعت کار کنم. توجه داشته باشید که هزینه‌های تردد من دو برابر آنهایی است که ماهیانه بیش از 5 میلیون تومان حقوق می‌گیرند.
وی با ابراز گلایه از ساعت کاری خود اضافه می‌کند: به صورت معمول و بدون هیچ مرخصی از 5 صبح تا 5 بعدازظهر باید سرکار باشم حالا دو ساعت رفت و آمد در هر وعده هم به آن اضافه کنید. در زمان قدیم استثمار و برده‌داری به صورتی بود که کارفرما مسکن، غذا و تحصیل فرزندانتان را تأمین می‌کردند ولی وضعیت یک کارگری مانند من این است که با توجه به 30 سال خدمت حالا دوازده سال است که مجدداً کار می‌کنم.
کارمند پیشین شرکت واحد تهران با اشاره به وضعیت کنونی جامعه کارگری می‌گوید: من 6 کلاس بیشتر سواد ندارم ولی کتاب قانون کار را بارها خوانده‌ام. این را می‌فهمم که بعد از شروع خصوصی‌سازی جامعه کارگری ایران نابود شد. ما کارگران بخش خصوصی به مولد ثروت افراد بالا دستی تبدیل شده‌ایم و صدایمان هم به جایی نمی‌رسد. او با پرداختن به اعتصاب کارگران شرکت واحد در اواسط دهه هشتاد ادامه داد: به نظر من شرکت واحد را نابود کردند. سال 84 که اعتصاب‌های بچه‌ها آغاز شد؛ در آن سال رئیس وقت پلیس کشور بود. ساعت 2 شب آمد مقابل در شرکت اتوبوسرانی منطقه 6 جنت‌آباد و رفت بالای اتوبوس گفت: قسم می‌خورم تا 24 ساعت آینده مشکل شما را حل خواهم کرد. وی ادامه داد: ما چون چاره‌ای نداشتیم رفتیم سرکارمان! روز بعد متوجه شدیم که شرکت واحد پس از این زیر نظر بخش خصوصی اداره خواهد شد. به نظر من که 42 سال در این کشور یک نفس کارکرده‌ام اصل 44 یا همان خصوصی‌سازی جامعه کارگری ایران را فلج کرد. او ادامه می‌دهد: برخی می‌گویند که شرکت‌های دولتی بودجه ندارند و باید بروند زیر نظر بخش خصوصی، ولی ما می‌بینیم که مسئولان همین شرکت‌ها  میلیون‌ها حقوق می‌گیرند. آیا آنها واقعاً جای 800 نفر کارمی‌کنند که این مقدار حقوق می‌گیرند؟ اگر ما مدیران خوبی داشتیم که این حال و روز ما نبود. نصرت با انتقاد از عدم پیگیری مطالبات کارگری می‌گوید: متولی مؤسسات مالی و اعتباری بانک مرکزی است که حالا دارد طلب‌های معترضان را پس می‌دهد! حالا چه کسی به مطالبات کارگرانی که 50 سال است در کشور کار کرده‌اند رسیدگی می‌کند؟ حالا دیگر کسی پول‌های خودش را در مؤسسات اینچنینی نمی‌گذارد ولی آیا کارگران می‌توانند در اعتراض به عدم رسیدگی به مطالبات کار نکنند؟
این نگهبان پارک در مورد خطراتی که او را در پارک تهدید می‌کند ادامه می‌دهد: بلاهایی سر من و دیگر همکارانمان می‌آید که هیچ‌کس از آن خبر ندارد! چرا من به‌عنوان یک نگهبان پارک نباید تأمین جانی داشته باشم؛ حتی پلیس هم نمی‌تواند از من حمایت کند. اواسط هفته گذشته یک نفر در فضای سبز قدم می‌زد؛ وقتی گفتم چرا رفتی در پاسخ به من گفت: به تو چه ربطی دارد. یقه مرا گرفت و کاپشنم پاره شد ولی من با این سنم زورم به او نمی‌رسید. پلیس هم آمد ولی او هم کاری نکرد چون باید شکایت می‌کردم. حتی پلیس هم نمی‌تواند به آنها حرفی بزند چون نیروی اجرایی زیادی ندارد. او ادامه می‌دهد: از همه اینها گذشته، اگر من دیدم که کسی را در گوشه‌ای از پارک خفت کرده‌اند چه باید بکنم؟ خودم که وسیله دفاعی ندارم حتی یک بی‌سیم هم ندارم بخواهم به نیروهای انتظامی خبر دهم تا بیایند اینجا و متخلفان را دستگیر کنند. خدا به من رحم کرده که در طول این سال‌هایی که در پارک کار می‌کنم بلایی سرم نیامده است.
وی اضافه می‌کند: حالا کارفرمای ما با این همه مشکلات هر روز به ما تذکر می‌دهد که نباید با کسی در مورد کار صحبت کنیم، کلاه‌مان را کج نکنیم و برخی مواقع هم می‌گویند که آشغال‌ها را جمع کنیم. واقعیت این است که کار من نظافت پارک نیست. وقتی نگهبان پارک آشغال جمع کند دیگر کسی به‌عنوان یک مراقب به او اهمیت نمی‌دهد. خلاصه کنم؛ فقط اسم ما نگهبان است. من کتاب قانون نگهبانی را چهل بار خواند‌ه‌ام. براساس این کتاب می‌توانم بگویم که روح نگهبانی را در این کشور از بین برده‌اند.
نصرت در پایان با انتقاد از همه مسئولانی که باعث این وضعیت کارگران کشور هستند می‌گوید: من قاچاقی زنده‌ام و گاهی فکر می‌کنم که زنده نیستم و حس خسته شدن را از دست داده‌ام و مرده‌ام. این سال‌های آخر زندگی هم تمام می‌شود تا دیگر حس با استرس از خواب بیدار شدن را نداشته باشم و تخت بگیرم بخوابم زیرا هیچ وقت نتوانسته‌ام براحتی بخوابم و همیشه زنگ ساعت در ذهنم تکرار می‌شود. از زمانی که سرباز شدم تا همین امروزآرزوی یک هفته استراحت بردلم مانده است.


برش
احمد بیگدلی، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی در واکنش به وضعیت کارگرانی مانند نصرت که بعد از بازنشستگی هم کار می‌کنند، به خبرنگار «ایران» می‌گوید: کشور ما مسیری را طی می‌کند که رفته رفته بر جمعیت پیر جامعه افزوده می‌شود و ما از الان باید به فکر وضعیت معیشت آنها باشیم. متأسفانه حقوق بازنشستگی کفاف زندگی افرادی که سال‌ها در این کشور کار کرده‌اند را نمی‌دهد. او ادامه می‌دهد: در سال 96 دریافتی قسمتی از بازنشستگان را افزایش دادیم و به سطح بالاتری رساندیم ولی هنوز بسیاری از بازنشستگان هستند که پایین‌تر از خط فقر زندگی می‌کنند. نظام برای بهبود وضعیت این قشر از جامعه باید برنامه‌ریزی داشته باشد تا آنها در ادامه زندگی آرامی داشته باشند. وی اضافه می‌کند: باتوجه به نگرانی‌هایی که بابت صندوق‌های بازنشستگی سازمان تأمین اجتماعی وجود دارد؛ دولت به همراه مجلس باید یک بررسی کارشناسی را به صورت جدی انجام دهند تا چنین وضعیتی ادامه نداشته باشد. به‌عنوان مثال می‌توان مسیر هدفمندی یارانه‌ها را به سمتی هدایت کنیم که بتوان برای افراد بازنشسته سرمایه‌گذاری کرد.