ديوانه‌ها مشغول کارند

۱- چندين دهه پيش يکي از سينماهاي ايران فيلمي را از يک قبيله دوردست آفريقايي نشان داد که در آن رئيس قبيله در بامداد هر روز به بالاي تپه مي‌رفت و با حرکت‌دادن عصايي که در دست داشت، دستور مي‌داد که خورشيد طلوع کند. در غروب آفتاب همين حرکت را به صورت وارونه انجام مي‌داد تا خورشيد غروب کند. او خداي واحد عالم قبيله خود بود که هيچ دسترسي به ديگر جوامع شهري يا قبيله‌اي در آن منطقه نداشتند. مردم آن قبيله او را مي‌پرستيدند. او هم با حسن نيت کامل بر مردم آنجا خدايي مي‌کرد. اين سنت تازه نبود، بلکه شايد از چندين‌هزار سال پيش و در دوره ظهور 124 هزار پيامبر در آن نقطه جا افتاده بود و به دليل نبود ارتباط با دنياي خارج، به شکل اوليه پايدار مانده بود. ظهور پيامبران درمجموع حرکتي بود که به اعتقاد ما مسلمانان در مقابله با خودکامگي صورت مي‌گرفت. آخرين اين حرکت رسالت حضرت محمد(ص) بود که در جامعه‌اي صورت گرفت که به «جهالت» متصف بودند. آيا مي‌توان گفت اگر مردم عربستان پيش از اسلام باسواد و فهميده بودند  يا به عبارت ديگر جاهل نبودند، باز هم خداوند تبارک و تعالي پيامبري را مأمور مي‌کرد که مردم را به راه راست هدايت کند؟ در برابر هر پيامبر، کس يا کساني که به «دجال» معروف بودند پا به عرصه وجود مي‌گذاشتند. امروز در دنياي موسوم به «متمدن» و در غرب «متمدن‌تر از شرق» شخصي به حکومت رسيده که درست نقش دجال را بازي مي‌کند و اين با وجود سطح بالاي سواد و عقل و شعور مردم آمريكاست.
۲- انتخاب ترامپ شباهت زيادي به تغييرات عجيب‌وغريب آب‌وهوايي در همين چند سال گذشته دارد که نه‌تنها ايران، بلکه بسياري از کشورهاي جهان را چنان در هم ريخته و ميليون‌ها نفر را نابود و آواره کرده که هرگز از سوی متخصصان آب‌وهواي جهان قابل پيش‌بيني نبوده است. صحنه کنوني سياست آمريكا هم يک پديده ‌پيش‌بيني‌ناپذیر بود. ترامپ ضمنا نقش رئيس آن قبيله آفريقايي را بازي مي‌کند و از صميم قلب و با حسن نيت کامل باور دارد نقش او بهترين مدل حکمراني است. تازه‌ترين مدرک چنين ادعايي سخنراني ترامپ در کنگره آمريكا به مناسبت سالروز ارائه گزارش اوضاع کشور به مردم آمريكاست. شعار معروف آمريكاييان اين است: In God We Trust؛ يعني ما به خدا ايمان داريم. در لفافه اين شعار، ترامپ مي‌گويد:
In Gold We Trust؛ يعني هرچي پول بگه!
۳- اين ويژگي خاص جامعه آمريكا نيست. مردم ايران به‌خوبي مي‌دانند پول چه نقشي در گردش دستگاه‌هاي تصميم‌گيرنده دارد. در خاورميانه و ايران هم لابه‌لاي انسان‌هاي شريف، افراد فاسد در برخي دستگاه‌ها بوده و هستند... 
 کساني که با سرعت باورنکردني و دخالت نامشروع در نظام اقتصادي چنان پايه محکمي براي خود به وجود آورده‌‌اند که بازگشت‌شان به قدرت را مفروض مي‌دانند و عاشق اين بازگشت هستند؛ حتي به بهاي کتک‌کاري و بست‌نشيني و کشيدن جيغ بنفش. آنان همان راهي را مي‌روند که امروز ترامپ مي‌پيمايد. مخالفان خود را خس و خاشاک مي‌دانند که بايد به آنها توسري زد. اين وضع خاص ايران نيست. بدون استثنا همه کشور‌هاي خاورميانه و  آسياي مرکزي و  چين و ماچين تا حدي چنين‌ هستند. روسيه و کشورهاي اروپاي شرقي هم از اين بلا در امان نيستند. اما فرق آمريكا با کشورهاي ديگر اين است که مردم آمريكا بزرگ‌ترين ترکيب نژادي در جهان را تشکيل مي‌دهند و عقايد و آراي آنها در دامنه گسترده‌اي پراکنده است. مهاجران آفريقايي که هنوز نيامده خود را در دوره زمامداري اوباما به بالاترين سطح کشورداري رسانيدند، پابه‌پاي آن 90 درصد ديگر چهارچشمي مواظبند که با يافتن و به‌دست‌گرفتن ابزار لازم، ترامپ را «ايمپيچ» کنند. دارودسته ترامپ نه‌تنها با سياهان و لاتين‌تبارها مخالفند، بلکه تحت هيچ عنواني حاکميت آنها را نمي‌پذيرند. ترامپ متعلق به دارودسته نژادپرستان است.
4- ما در دوران تحصيلي خود به دنبال يافتن مدل‌هاي موفق اداره کشور مي‌گشتيم که ناکارآمدي گذشتگان را نداشته باشد. محيط دانشگاه‌ها پر از التهابات سياسي بود. آنجا که کار به اعتصاب و زدوخورد مي‌کشيد، نيروهاي حکومتي شاه که نانشان از راه خدمت بدون چون‌وچرا به آن سیستم تأمين مي‌شد، پوست دانشجويان بي‌گناه را مي‌کندند. همه ما غبطه مي‌خورديم و مي‌گفتيم در غرب متمدن مردم چقدر آزادند. حرفشان را مي‌زنند و به کرسي مي‌نشانند بدون اينکه آسيبي ببينند. امروز در صحنه گيتي، بيشتر کشورهاي جهان - و در رأس آنها ايالات متحده - اگر به دست آدم‌هاي ناباب بيفتد، از همان روش راهبردي رئيس همان قبيله آفريقايي که در بالا اشاره شد، استفاده مي‌کنند. با اين تفاوت که مردم آمريكا از باسوادترين مردم دنيا هستند و آمريكا در داشتن حقوق شهروندي دست‌کمي از پيشرفته‌ترين جوامع دنيا ندارد. حقوق شهروندي با زيباترين کلمات در قوانين مدني آنها مندرج است. برخورد حقوق شهروندي با تمايلات افرادي همچون ترامپ اصلا دست‌کمي از کشورهاي خاورميانه و خاور دور - حتي روسيه – ندارد؛ به نام «جمهوري» و به کام «فردپرستي». حقوق شهروندي در يک کشور هديه دولت‌ها به مردم نيست. مردم آن را با مبارزه و تلاش و جانفشاني به دست آورده‌اند.


5- با اينکه «نظام جمهوري» يک ابداع بسيار مهم بشر در برابر خودکامگي ديکتاتوري متداول در جهان بوده است و براي اين طراحي شد و به وجود آمد که حکومت براي هميشه در دست يک خانواده باقي نماند، بلکه مردم با مشاهده رفتار دولت‌ها بتوانند عنداللزوم آن را اصلاح يا عوض کنند، امروز بيشتر تلاش به تداوم دولت است. چنین که فردي به رياست‌جمهوري مي‌رسد هر آنچه از دست او برآيد به کار مي‌گيرد که (الف) موضع خود را حفظ کند تا (ب) هرچه بيشتر سر کار بماند و (ج) پس از يک دوره فترت چهار،پنج‌ساله باز به مسند رياست‌جمهوري برگردد. در اين راه به هر قيمتي که شده مخالفان خود را از صحنه به در مي‌کند.
6- سه ويژگي حاکمان، «عقل و دانش و هوش» است که اندازه هريک از آنها براي افراد مختلف تفاوت دارد. برخي بسيار هوشمندند اما عقلشان نسبت به کاري که در دست دارند، زياد نيست. برخي عاقلند اما سواد و تجربه‌شان کم است. بسياري از مسائل را نمي‌فهمند اما مانند ترامپ فکر مي‌کنند که بسيار عاقلند. شما اگر از يک کودک باهوش و عاقل بپرسيد که «برجام» را بيشتر دوست دارد يا «برگزيت» را؟ او در چشمان شما نگاه خواهد کرد که چه بگويد. اما اگر بپرسيد «باباتو بيشتر دوست داري يا پيشي رو؟» به احتمال زياد نظر صادقانه خود را خواهد گفت. کودک ممکن است هوش داشته باشد، اما دانش و تجربه ندارد. آنکه مانند ترامپ وارد رده‌هاي بالاي دولت مي‌شود، گرچه بسيار باهوش است، اما شايد عقلش از زيردستانش کمتر باشد. بدتر اينکه بخواهد با استفاده از موضعي که به آن دست يافته است مانند ترامپ تکليف دنيا را روشن کند. تکرار مي‌کنم، فکر نکنيد که اين ويژگي تنها مربوط به ترامپ است. ما در ايران با آدم‌هايي سر کار داشته‌ايم که با هنرمندي خود روابط ايران را با جهان تيره کرده‌‌اند اما هنوز خود را طلبکار مي‌دانند.آن روز که صفويان در ايران به حکومت رسيدند و ايران را آباد کردند عثماني همه کشورهاي ديگر خاورميانه را زير پرچم خود درآورده بود. صفويه پايه‌گذار حکومت شيعيان در دنيا بود. عثماني‌هاي آن روز مانند عربستاني‌هاي امروز با شيعيان مخالف بودند. يک مفتي عثماني فتوا داده بود که کشتن يک شيعه ثواب کشتن 70 ارمني را دارد. صفوي‌ها دو راه در پيش داشتند؛ يکي اينکه آنها هم عثماني‌ها را کافر بخوانند و يکسره با آنها شاخ‌به‌شاخ شوند و انرژي‌هاي کشور را هدر دهند. دوم اينکه هم‌جواري با آنها را تحمل کنند و به آبادي ايران بپردازند. ايران در جنگ چالدران بخشي از خاک خود را به به دلیل همين لجبازي به عثماني‌ها باخت، اما درنهايت آموخت که انرژي کشور را صرف دعوا و مرافعه نکند. اگر درآمدي هست آن را صرف آباداني کشور کند. خود را در معرکه شکار لاشخورهاي بين‌المللي وارد نکند. برجام نخستين گچ‌گيري و پانسمان شکستگي‌هاي گذشته است. ايران تا بهبودي کامل بايد لنگان‌لنگان راه برود و از هرگونه درگيري بي‌جهت، پرهيز کند. يادمان باشد ديوانگان در برخي کشورهاي صاحب قدرت، بر سر کارآمده‌اند.