فرصتی که از دست رفت

با گذشت هرچه بیشتر زمان از نقطه عزیمت انقلاب اسلامی، بیش از گذشته و به نحو منطقی و معرفتی - فارغ از غبار احساسات و تعصبات -  در تحلیل محتوای ریشه‌های انقلاب واقع‌گراتر و کامیاب‌تر می‌شویم. انقلاب اسلامی در تکوین خود مانند دیگر پدیده‌های هستی، علل و عوامل نهان و آشکار عدیده‌ای دارد که باید با دقت هرچه‌تمام‌تر مورد تأمل و پژوهش قرار گیرد. گاه دیده می‌شود که برخی در کنکاش علت‌ها و مسببات انقلاب، خواسته یا ناخواسته به بیراهه می‌روند و به علل و عواملی تشبث می‌کنند که ربط و دخل چندانی به واقعیات و موجبات اصلی و واقعی انعقاد انقلاب اسلامی ندارد. نباید کژاندیشانه دچار مغلطه شد و باید انقلاب را در کلیت خود - آنچنان که به وقوع پیوسته- به نظاره و تحلیل نشست و قدر و سهم نیروها و جریان‌های کنشگر را تا ژرفا و اعماق و تا استمرار و امتداد آن دنبال کرد.  به‌لحاظ داده‌های آماری و دلالت‌های جامعه‌شناسی سیاسی هر انقلابی با انقلاب‌های دیگر فصول مشترکی دارد و البته تفاوت‌هایی. اصولا انقلاب‌ها از منطق و تلاقی‌گاه‌های واحدی برخوردارند که می‌تواند در کاربست تحلیل جامع انقلاب ایران بسیار مؤثر واقع شود. امام خمینی در بیانی شفاف و آکنده از شفقت از شاه خواست که «نوکر نباشد، آقا باشد و کارهای پدرش را تکرار نکند!». شاه وقت و وقعی به این نصیحت ننهاد و با بی‌توجهی به این انذار و اخطار، همچنان به سیاست‌های خود ادامه داد. او با جمود و عدم پذیرش افکار دیگر تا آنجا پیش رفت که به‌جای اصلاح و اعتلای امور، به بایکوت نیروهای منتقد و مصلح پرداخت. در چنین شرایط پرالتهابی بود که فرصت‌ها به تهدید تبدیل شدند و از همین نقطه بود که بارقه‌ها و بازه‌های انقلاب وارد فاز اجرائی خود شدند. 
نهاد روحانیت و جامعه روشنفکران مانند نهضت آزادی و جبهه ملی در سطوح و ابعاد مختلف شاه را دعوت به اصلاح و رفرم می‌کردند. آنها در تحرکات و مبارزات سیاسی خود همه اعتقاد و اهتمام را بر این امر گذاشته بودند که شاه با گزینش مشی رفرمیستی به تصحیح امور آشفته کشور بپردازد و انتقادات و اعتراضات روزافزون موجود را به نحو منطقی و قانونی حل‌وفصل کند، اما از سوءقضا چنین نشد. مهندس مهدی بازرگان در آن بزنگاه‌ها در دادگاه رژیم به ایراد این جمله پرداخت که «ما آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه سیاسی برخاسته‌ایم». مفهوم و منطوق و دلالت این گزاره تاریخی و استراتژیک چیزی جز این معنای روشن نبود که در صورت عدم اعمال رفرم در جامعه، قهرا کشور به ورطه تعارضات و مبارزات مسلحانه خواهد لغزید، اما در قبال این هشدارها و راهبردهای دلسوزانه، شاه سرمست درآمدهای متصاعد نفت و افسون‌زده قدرت لجام‌گسیخته مستقر خویش، وقت مناسب برای تجدیدنظر را از دست داد و لجوجانه به منطق اصلاحات تن در نداد و در فرجام به حکم جبر تاریخ و اراده خروشان مردم، از پای درآمد. به‌لحاظ هستی‌شناختی، اصلاح و ترمیم از قوانین فراگیر طبیعت است؛ هرجا که خدشه و جراحتی بر پیکر طبیعت وارد می‌شود، خودبه‌خود در چرخه خودترمیم‌کننده وضعیت به سوی بهبودی می‌رود. شاه در برابر این اصل طبیعی و اجتماعی، سرسختی ورزید و به واقعیت تمکین نکرد. سپس به‌سرعت با برآمدن امواج فزاینده انقلاب در اوج اقتدار کاذب سقوط کرد. زمانی مبارزه مردم با رژیم تشدید و تمدید شد که مسیر اصلاح و رفرم مسدود شد و گلوله، سینه مردم را نشانه گرفت. پیداست چنین خشونت و جنایتی برای مردم پذیرفتنی نبود. ملت نمی‌توانست تحمل کند که نظام و سیستمی که مدعی رعایت مصالح ملت و پاسبان حقوق ‌بشر و تحقق دموکراسی است، علیه مردم خود، چنین رفتاری را اختیار کند. درواقع همین رفتارها بود که - در یک تسلسل تاریخی - موجب انقلاب شد. هرچند محمدرضا پهلوی در واپسین لحظات عمر حکومت ناچار به پذیرش فضای باز سیاسی شد، اما چنین تواضع نابهنگامی مانند نوشدارویی پس از مرگ سهراب بود. هر سال در ایام بزرگداشت انقلاب، امکان و فرصتی فراهم می‌شود برای بازاندیشی در شعارها. اینکه با تبیین اهداف انقلاب، معضلات و موانع عارض شده، در تحقق این مقاصد و معالی چقدر موفق بوده‌ایم؟ جهان امروز در عرصه دیپلماسی، البته ملزومات و قواعد بازی خاص خود را دارد. باید با درنظرگرفتن این قواعد و دیسیپلین حاکم بر تعاملات به بازاندیشی پرداخت. نمی‌توان استقلال و هویت ملی و دینی خود را فرونهاد، اما و ‌هزار اما باید منطق سیاست‌ورزی‌های جهان جدید را نیز لحاظ کرد و گوشه‌ چشمی به مصالح و مقتضیات جهانی داشت. به تعبیر ادگارمورن، ما در جهان پیچیده سکنا گزیده‌ایم. این جهان فروافتاده در ورطه پیچیدگی، راه و روند خود را فراسوی محاسبات و خوشایندها و برایندهای این و آن می‌گشاید و به سوی افتتاح افق آینده می‌تازد. در این مقطع از روزگار باید روشمندانه به سیاست داخلی و روابط بین‌الملل نگریست.