روزنامه شرق
1396/12/10
تاريخستيزي
در خاورميانه تفکري حاکم است که دشمني با تاريخ يکي از برجستهترين مشخصات آن است و بهکرات، تخريب آثار تاريخي را دنبال کردهاند. اين سکه تاريخستيزي روي ديگري هم دارد؛ تجددگرايي بيدروپيکر. اين انديشه در ايران دوران پهلوي هم سابقه دارد. يكي از القابي كه هفتهنامه مشهور «توفيق»به برخي از سردمداران رژيم گذشته ميداد، «کلنگي»بود؛ يعني تفکري که اساس کارش بر خودنمايي حاصل از تخريب است.پيوند اين دو نگاه را در بعضي از دورههاي مديريتي پس از انقلاب ميبينيم. در همين شهر تهران سرمايهگذاري هنگفتي براي مظاهري از همين تجدد تخيلي مانند منوريل انجام شد که هيچ نيازي به آن نبود. برخي از آنها چندان دور از علم بود که به کل –با وجود سرمايهگذاري سنگيني که شده بود- جمع شد. اين نگاه با پايانيافتن دوره مديريت سياسي سابق به انتها نرسيد و در بخشهايي از کشور، اين تاريخستيزي و ذوقزدگي در برابر تجدد و بياعتنايي به هويت تاريخي ادامه دارد. در يکي از تهرانگرديهاي منطقه ري به بيبيزبيده رفته بودم که در آنجا گنبد و بارگاه تاريخي آن را به کلي دگرگون کرده و به جاي آن گنبد و گلدستههاي حلبي زردرنگ کار کرده بودند که چشم را ميآزرد. همانجا خانوادهاي به ظاهر از نزديکان ماشأاللهخان عکاسباشي را ديدم و قبر اين عکاس مشهور تهران را نشانم دادند که به وضع فجيعي تخريب شده بود.قبر جوانمرد قصاب هم بينصيب نمانده بود.اين فقط مربوط به جوانمرد قصاب نيست. هرکدام از اين امامزادهها و بقعهها و حتي برخي گورها به معنايي منحصربهفرد بودهاند.معماري و شعر و هنرهاي خاص خودشان را داشتهاند و همچون گالريهاي جداگانه و گوناگون رنگووارنگ بودهاند. اما آنچه اينان نوسازي مينامند تحميل يک مجموعه از کليشههاست که در همهجا تکرار ميشود. درباره سنگ قبرها هم همينطور است. ساماندهي شهري و نوسازي و عمران فضاهاي اينچنين، آداب و قواعدي دارد و چنين نيست که مديريتهاي جزيرهاي يا شخص و دستگاهي رأسا براي آن تصميم بگيرد و خودمختار عمل کند که اگر چنين کند عنوان سامانزدايي شايستهتر است. اينها که موارد تاريخي است، در بهشتزهرا که چندان تاريخي هم ندارد، در حوزه مطالعات اجتماعي از اين سنگقبرها، رسالهها و مقالات مختلف نوشته شده و ميشود که در آن مثلا از نام و نوشته (اعم از خط و عبارتپردازي و شعر) و تصاوير زن و مرد و تاريخ فوت و امثالهم نتايج اجتماعي بسياري گرفتهاند. چندي پيش يک پژوهشگر آلماني از مجموعه قبرهاي کنار مقبره خواجه بهاءالدين نقشبند در بخارا کتاب و آلبومي انتشار داد و بر اساس آن تحليلهايي از سلسلههاي حاکم بر آسياي مرکزي و رواج زبان فارسي گزارشهاي بسيار جالبي ارائه کرده است. در همين ايران خودمان مرحوم دکتر منوچهر ستوده بخشي از آثار ماندگار خود را به ثبت و ضبط عبارات منقوش بر سنگ قبرها اختصاص داده بود. اخيرا امامزاده عبدالله که روزگاري يکي از مهمترين زيارتگاهها و تفريحگاههاي مردم و يکي از چند قبرستان تاريخي تهران است و بسياري از مشاهير و مفاخر از گروههاي مختلف اجتماعي مانند خاندانهاي مفخم، سالار معتضد، ماهرالنقش، نصر يا دانشجويان پيشرو در حادثه 16 آذر سال 1332 و بنيانگذار مکتب قهوهخانه، حسين قوللر آغاسي و پايهگذار دانشنامه کودکونوجوان، توران ميرهادي و بنيانگذار انجمن خوشنويسي ايران و سيدجعفر شهيدي، رئيس مرکز لغتنامه دهخدا، در آن آرميدهاند و نمونههايي از سنگقبرها و بناها و کاشيکاريها و... در آن وجود دارد، در معرض -به اصطلاح- «ساماندهي» از نوعي است که گفتيم پيش از اين هم در امامزاده صالح و ابنبابويه و قيطريه و... مشابه چنين کارهاي تاريخستيزانهاي شده بود. نوه استاد فقيد دکتر جعفر شهيدي نامه مفصلي به من نوشته که حاوي نکات قابلتوجهي است. لازم است بخشهايي از اين نامه را، با وجود تفصيل در اينجا بياورم تا موضوع روشنتر شود. در بخشي از اين نامه که عنوان «حکايت يک بازداشت حدودا دو ساعته» به خود گرفته است، ميخوانيم:
«درخصوص عمليات بهسازي، نگارنده اين سطور که به مناسبت مدفونبودن برخي بستگان در امامزاده عبدالله و هم براي پيگيري تحقيق چندساله پيرامون مشاهير مدفون درگورستان ابنبابويه به شهرري آمدوشد دارم روز پنجشنبه، ۲۶ بهمن۱۳۹۶، براي مشاهده دقيقتر عازم منطقه شدم. در آنجا مشاهده شد که از ورودي امامزاده تا نزديک بقعه کانالي کنده شده و دو کارگر داخل کانال مشغول به کار بودند. يکي در ديواره کانال سوراخي کنده و استخوانهايي را که حين حفاري مييافت، در آنجا ميداد و ديگري کيسه زباله سياه بزرگي را در دست داشت و استخوانها را درون آن ميريخت. با مشاهده اين صحنه و از شدت تپش قلب از کانال دور شدم و به جايي تکيه دادم و دوباره نزديک کانال رفتم. کارگر داخل کانال با همه احتياطي که در جمعآوري استخوانها داشت، اما قطعهاي از مهره ستون فقرات را همراه خاکها بيرون ريخته بود که به دست او دادم تا کنار بقيه استخوانهاي شکسته جا دهد. دراينبين از برداشتن عکس و فيلم هم غفلت نداشتم تا اينکه توجه مهندس ناظر بر عمليات جلب شده و در نهايت به دفتر امامزاده هدايت شدم... ماشين پليس در ورودي امامزاده متوقف شد و بنده مجرم را هم دستبند بر دست به کلانتري واقع در ميدان هادي ساعي بردند و پس از حدود دو ساعت قضيه با نوشتن تعهدنامهاي ختم به خير! شد و به منزل بازگشتم. البته برخورد آقايان پليس وکلانتري با احترام بود و حتي مأموري که دستبند به دست من زد از اظهار ناراحتي نسبت به نبش قبور خودداري نکرد. يکي از مأموران ارشد کلانتري هم که مسئول رسيدگي بود و درآغاز چنين ميپنداشت که قبور امامزاده حداکثر ۴۰ سالهاند، پس از توضيحات بنده قدري کنجکاو شد و حتي ابراز علاقه کرد که از ارزش ميراثي گورستانهاي امامزاده عبدالله و ابنبابويه بيشتر آگاه شود و بنا شد بعدا خدمتشان برسيم. در اواسط دهه ۱۳۷۰، شهرداري تهران پس از جلوگيري از تدفين در گورستانهاي ابنبابويه و امامزاده عبدالله به عنوان رعايت بهداشت و حفظ آرامش اهالي محل، در گام نخست تمامي آرامگاههاي خانوادگي در ابنبابويه را (حدود۲۸۰مقبره) به جز تعدادي انگشتشمار منهدم کرد و بنا بود اين کار در امامزاده عبدالله نيز صورت گيرد که گويا با ايستادگي صاحبان آرامگاهها کار متوقف شد». آنچه نوه مرحوم استاد شهيدي نوشتهاند امري نگرانکننده است. به هر تقدير در چشم مديران اين پروژهها، کريستالهاي خوشآبورنگ «مال»ها که قارچگونه در همهجاي شهر ميرويند از آجرها و کاشيهاي موزهها مفيدتر و ارزشمندترند. احتمالا در پس همه اين اتفاقات همان نگاه پولپرستانه حاکم است که از تجارت قبر هم چشمپوشي نميکند.
سایر اخبار این روزنامه
ميخواهند با راديكاليسم اصلاحات را تضعيف كنند؟
پرونده مرتضوی در اجرای احکام
بورسيهها جاي اخراجيها
ماجرای سوخترسانی به پرواز ظریف در مونیخ
ايران بر سر قدرت دفاعي خود با کسي مذاکره نخواهد کرد
نظر روحانیون درباره برداشتن روسری
4 هزار آقازاده در انگليس درس ميخوانند
كاش احمدينژاد خودشيفتگي را كنار ميگذاشت
گفتوگوی ترامپ با بنسلمان درباره ایران
کُشتي روي پل
انتقاد از خانمجلسهايها
تاريخستيزي
شمال ایران، هلند بربادرفته؟
تهدیدات افراد منفعل