جوانه‌هاي كتابخواني را تقويت كنيم

نمايشگاه كتاب همچون سال‌هاي گذشته آغاز به كار كرد و براي حدود 10روز جنب‌وجوشي را در بازار كتاب و كتابخواني شاهديم، در اين ميان يك گزاره هميشگي نيز تكرار مي‌شود كه ما مردم كتابخواني نيستیم و تا هنگامي كه كتاب نخوانيم شاهد تحولي جدي در جامعه خودمان نخواهيم بود. برای نمونه مثلا گفته می‌شود که سرانه سالانه كتابخواني در ايران دو دقيقه است و... واقعيت چيست؟ ما نمي‌توانيم درباره كتابخواني شاخص دقيقي را تعريف كرده و بسنجيم. اگر از مردم به‌عنوان مصرف‌كننده كتاب پرسش كنيم كه چه كتابي را و در چه زماني خوانده‌اند، متوجه مي‌شويم كه اين كار نيازمند جزييات فراواني است. براي نمونه آيا فقط كتاب منظور است يا مطبوعات و روزنامه‌ها را نيز شامل مي‌شود. درحال حاضر مطالب اينترنتي را در كجای این پرسش بايد قرار داد؟ خواندن كتاب‌هاي دعا و قرآن را كه براي ثواب است، چگونه بايد محاسبه كرد؟ مرز ميان كتاب‌هاي درسي و غير آن چگونه است؟ يكي از دلايل تنوع آمار و ارقام كتابخواني در ايران همين تفاوت‌هاست.
راه ديگر سرانه توليد و تيراژ كتاب برحسب جمعيت است كه اين شيوه نيز در ایران مشكلات خود را دارد. ازجمله مطالعه از طريق اينترنت يا خوانده‌شدن يا نشدن كتاب‌هاي منتشره و صوري‌بودن تيراژها در ايران نيز مسأله است. ممكن است كتاب‌هاي زيادي چاپ و منتشر شود، ولي كسي آنها را نخواند و از طريق شبكه‌هاي رانتي فروخته شود. درحالي كه در يك جامعه ديگر اين كتاب‌ها برحسب تقاضاي موثر فروخته مي‌شود و در كتابخانه‌ها قرار مي‌گيرد و هر نسخه آن را احتمالا چندين نفر مطالعه مي‌كنند. در ايران شكل جديدي از كتابخواني مشاهده شده است كه كتاب‌هاي رمان عامه‌پسند را مردم از كتاب‌فروشي‌ها مي‌خرند و پس از خواندن آن، با قيمت ارزان‌تري به كتاب‌فروشي مرجوعي مي‌كنند، بنابراين قضاوت از روي تيراژ و تنوع كتاب‌ها نيز كار سختي است، ولي در مجموع اين حس وجود دارد كه مردم ايران در مقايسه با بسياري از جوامع توسعه‌یافته از عادت كتابخواني دور هستند. در اين يادداشت به چند عامل موثر بر اين وضع اشاره خواهد شد.
1- براي كتابخواني بايد از كودكي عادت كرد. همه ما وسيله‌اي را مي‌خريم كه توان استفاده از آن را داشته باشيم. كتاب هم از اين قاعده مستثني نيست. كتاب خواندن مي‌تواند لذت‌بخش باشد، همچنان كه مي‌تواند خسته‌كننده و طاقت‌فرسا باشد. براي اين كار بايد از دوره كودكي و دبستان و دوره متوسطه برنامه‌ريزي كرد. متاسفانه لذت كتاب‌خواندن و غرق‌شدن در فضاي ذهني نويسنده را به كودكان‌مان آموزش نمي‌دهيم و به جاي آن خواندن كتاب‌هايي را براي آنان اجباري مي‌كنيم كه جز حفظ‌كردن مسائل بي‌اهميت، هدف ديگري را تامين نمي‌كند. عادت به كتابخواني و لذت‌بردن از آن از طريق اجبار به خواندن كتاب‌هاي آموزشي بي‌روح محقق نمي‌شود. كتاب‌هايي كه پس از پايان سال، دانش‌آموزان آنها را به‌عنوان يك زايده تلقي كرده و در نخستین فرصت آن را دور مي‌اندازند. كسي كه كتاب را با لذت بخواند، هيچ‌گاه آن كتاب را دور نمي‌اندازد و در قفسه‌اي مناسب نگهداري مي‌كند. نظام آموزشي ايران به ويژه در دوره ابتدايي بايد بر محور كتابخواني و لذت‌بردن از آن شكل گيرد. دانش‌آموزان بايد از طريق خواندن كتاب، قدرت تخيل پيدا كنند و در پي ايفاي نقش خلاقانه برآيند. آموزش و تربيت از طريق كتاب در بسياري از موارد موثرتر و كارآمدتر از آموزش مستقيم و شخصي است. بايد نياز به مطالعه را در وجود كودكان‌مان نهادينه كنيم تا در بزرگسالي نيز براساس اين نياز رفتار كنند.
2- اگر فن مطالعه را بدانيم و از آن لذت ببريم، آنگاه بايد كتاب‌هايي كه تامين‌كننده نيازهاي گوناگون جامعه هستند، در اختيار ما قرار گيرند. در اين مرحله نمي‌توان نيازهاي مخاطبان را محدود كرد و به صورت دستوري تعيين تكليف كرد كه چه بخوان و چه نخوان. محدوديت‌ها بايد در فرآيند اجتماعي و تفاهم عام صورت گيرد. وجود مميزي‌هاي بشدت سليقه‌اي هيچ اثري جز از ميان بردن اعتبار كتاب به‌عنوان يك كالاي مورد نياز ندارد. در اين مرحله بايد امكانات دسترسي ارزان مردم به كتاب را فراهم كرد؛ نه از طريق دادن يارانه كاغذ يا خريدهاي رانتي كتاب‌هاي منتشره، بلكه از طريق توسعه كتابخانه‌هاي عمومي و دسترسي آسان به امانت گرفتن كتاب. در اين زمينه مي‌توان توصيه كرد كه نهادهاي دولتي و حتي خصوصي كه تعداد كاركنان زيادي دارند، يك واحد امانت كتاب ايجاد كنند و براي كاركنان خود كتاب را از کتابخانه‌ها امانت بگيرند و سپس مسترد دارند. دسترسي آسان، سريع و ارزان ركن اساسي براي گسترش كتابخواني است.


3- هر دو اقدام فوق در صورتي انجام مي‌گيرد كه به طرف عرضه‌كننده كه نويسنده باشد، توجه كنيم. نويسنده بايد از اين طريق زندگي كند. نوشته‌هاي تفنني نمي‌تواند نيازهاي مردم را به‌خوبي و کامل تامين كند. هنگامي كه اكثريت قاطع نويسندگان براي تامين زندگي خود بايد به شغلي جز نويسندگي بپردازند، طبعا توليدات آنها نيز كم‌رمق و بي‌ارتباط با نياز مردم مي‌شود و رغبتي را براي خريدن و خواندن آنها فراهم نمي‌كند.
اگرچه وضع كتابخواني در ايران جالب به نظر نمي‌رسد، ولي در سال‌هاي اخير شواهدي از كتابخواني و علاقه به آن به‌ويژه در استفاده از رمان ديده مي‌شود كه جاي اميدواري است. اين نشان مي‌دهد كه ظرفيت‌ها وجود دارد، فقط بايد موانع موجود از سر راه برداشته شود. سياست مميزي كمكي به كتابخواني نمي‌كند و حتي اهداف سياست‌گذاران را نيز تامين نمي‌كند. بايد با تمام توان جوانه‌هاي موجود در رشد كتابخواني را تقويت و از سياست‌هاي صوري و رانتي پرهيز كرد.