جواد عاطفه نویسنده و کارگردان نمایش «دَدِه خانم» در گفت‌وگو با«ابتکار»: سالن‌های نمایشی دچار هرج و مرج شده‌اند

سیدحسین رسولی
این روزها نمایش«دَدِه خانم» به نویسندگی و کارگردانی جواد عاطفه و بازیگری عاطفه پاکبازنیا در تماشاخانه «دا» روی صحنه رفته است. در این نمایش که به صورت «مونودرام» روایت می‌شود با مادری روبه‌رو می‌شویم که مرده‌شور است و فرزندش را از دست داده است. این زن با موقعیت غمناکی روبه‌رو می‌شود. این دومین نمایش از سه‌گانه زنانه‌ای است که «عاطفه» اجرا می‌کند. این کارگردان تلاش دارد در سه‌گانه خود سه زن را در سه موقعیت مختلف قرار بدهد. به همین مناسبت با او گفت‌وگو کرده‌ایم.
شما دو قسمت از یک سه‌گانه‌ زنانه را روی صحنه برده‌اید. چه شد که تصمیم گرفته‌اید یک سه‌گانه زنانه را اجرا کنید؟
واقعیت ماجرا این است که اجرای این سه‌گانه دارای دو مسئله کلی است. در ابتدا، این نمایشنامه‌ها را برای بازیگری به نام عاطفه پاکبازنیا نوشتم که همسر بنده است. در گام بعدی، آن‌ها را برای تماشاخانه «دا» با تمام فضا، شکل و شمایلی که دارد نوشته‌ام. این متن‌ها درباره سه زن در سه موقعیت مختلف است. در نمایش «خانم ایکس» زنی را در موقعیت زندگی فرامرزی نمایش دادم. نمایش «دَدِه خانم» درباره زنی کاملا ایرانی است. نمایشنامه سوم هم به نام «خانم» است. یک نمایش طنز درباره پسری که تغییر جنسیت داده است. این پسر به علت «تِرَنس» بودن، با نام «خانم» صدا زده می‌شود. اگر اتفاق خاصی نیفتد بخش سوم سه‌گانه ما در اسفند همین سال روی صحنه خواهد رفت. این سه زن، در سه موقعیت و سه سن مختلف هستند. علاقه داشتم که این زنان را به خوبی ترسیم کنم. همیشه با لحن شوخی به دیگران می‌گویم من آدمی هستم که برای یک دکمه، یک کت و شلوار می‌دوزم. کت و شلواری ندارم که برایش دکمه پیدا کنم.


درباره شیوه نمایشنامه‌نویسی خودتان بگویید. بیشتر روی موقعیت تمرکز دارید یا شخصیت حرف اصلی را برای شما می‌زند؟
در ابتدا باید بگویم که موقعیت، شخصیت و دیگر چیزها برایم مهم نیستند. همه چیز با هم هستند. بیشتر اجراهایی را که روی صحنه می‌برم به نویسندگی خودم هستند. بنابراین نور، طراحی صحنه، صدا، لباس و اشیاء روی صحنه مانند چرخ‌دنده‌هایی هستند که کار من را پیش می‌برند. با این وجود، شخصیت برایم از موقعیت مهم‌تر است. شخصیت‌ها را در موقعیت‌های گوناگون قرار می‌دهم. در نمایش «دَدِه خانم» زنی را داریم که مرده‌شور است. با توجه به باورهای ذهنی و مذهبی که داریم، مرده‌شور کسی است که مرده‌ها را پاک می‌کند. این پاکی برای آخرت است. همین انسانی که پاک کننده تن یک مرده است کار بسیار سختی دارد. همه ما در چنین شرایطی با حزن و اندوه فراوانی روبه‌رو می‌شویم و می‌خواهیم عزیز از دست رفته‌مان به بهترین نحو ممکن بدرقه شود. این نمایش درباره مناسک مرگ هم است. فکر کنید، انسانی که مرده‌شور و کارش برای ما مهم است، در بیرون از فضای مرده‌شورخانه، انسانی مطرود، غمناک و تنها است. انسان‌های دیگر از او دوری می‌کنند. شخصیت این زن برای آ‌ن‌ها ترسناک است. این انسان دست به مرده می‌زند و برای دیگران غریب است.
چند سالی که گروهی می‌گویند نمایشنامه‌نویسی ما با مشکل مواجه شده است. عده‌ای اعتقاد دارند زبان نمایشنامه‌نویسی امروز ما از زبان ترجمه می‌آید و برخی دیگر معتقدند از زبان الکن تاریخی می‌آید. گروه دیگری هم می گویند زبان نمایشی ما مسیر خود را با قدرت ادامه می‌دهد. نظر شما چیست؟
واقعیت ماجرا این است که متوجه چنین اصطلاحاتی نمی‌شوم. اصلا چه معنایی دارد بگوییم: «زبان ترجمه» یا «زبان الکن تاریخی». ولی این را می‌توانم بگویم هر کسی به اندازه درک، شعور و مطالعه خودش از زبان بهره می‌برد. یک مترجم، قاعدتا تحت تاثیر ساختار زبان افرادی که از آن‌ها ترجمه کرده و حتی آموخته است. البته فردی که روی آثار کهن پژوهش می‌کند، چه بخواهد و چه نخواهد آن متون در ناخودآگاهش رسوخ کرده است. بگذارید برایتان مثالی بزنم. تماشاگری نمایش «دَدِه خانم» را دیده بود و پیش من آمد. قصه نمایش درباره زنی که مرده‌شور است، حالا فرزندش مرده است ولی او نمی‌خواهد بچه‌اش را خاک کند، می‌خواهد هر دو با هم دفن شوند. آن مخاطب می‌گفت: «زن به مثابه تهمینه و بچه به منزله سهراب است.» باور کنید اصلا به چنین چیزی فکر نکرده بودم. آن فرد به خاطر اینکه روی ادبیات کهن ما مسلط به چنین تحلیل رسیده است. حس من بر این است که زبان صحنه‌ای، با هر برچسبی که رویش می‌چسبد، باید زبانی منطبق با موقعیت باشد. زبان نمایشی باید برابر با موقعیت نمایش باشد. در نمایش «خانم ایکس» شکل زبانی را برگزدیم که زنی از اروپای شرقی را نشان بدهد. در نمایش «دَدِه خانم» شکل زبانی را برگزیدم که کاملا ایرانی است. قطعا زبان این زن با آن زن فرق می‌کند.
به نظر می‌رسد علاقه‌مند به سبک، شیوه و اجرای «اکسپرسیونیستی» هستید. درباره شیوه کارگردانی خودتان هم بگویید.
فضای «اکسپرسیونیستی» را بسیار دوست دارم. شاید به خاطر این باشد که برخی از کارهای «یوهان اگوست استریندبرگ» را ترجمه کرده‌ام. او از سردمداران «اکسپرسیونیسم» در تئاتر اروپایی است. شاید یکی از علایق من کنتراست بالا باشد. احساس می‌کنم، جامعه ایرانی به دلیل شرایط روانی که دارد با فضای ملایمی روبه‌رو نیست، بلکه فضایی کاملا پر کنتراست دارد. در واقع، صفر تا ۱۰۰ فضای انسان‌های ایرانی به شدت متغیر است و چنین چیزی در فضای «اکسپرسیونیستی» جواب می‌دهد. آن چیزی که اروپا در اوایل قرن بیستم تجربه کرد و منجر به دو جنگ بزرگ جهانی شد باعث شکل‌گیری سبک «اکسپرسیونیستی» شد. فضایی هول‌آور که پر از سیاه و سفیدی است. تلاش کردم به همچین چیزی برسم.
گروهی اعتقاد دارند که نمایش‌های ما از «دیالوگ» (گفت‌وگو) دور شده و به سمت «مونولوگ» (تک‌گویی) پیش رفته است. نمایش شما هم به نوعی «مونو درام» یا «مونولوگ» است. به نظرتان چنین اتفاقی از فضای جامعه ما می‌آید یا به خاطر فضای تئاتر خصوصی اینگونه شده است؟
اصلا با قصد و نیت قبلی به سوی نوشتن مونولوگ نرفتم ولی قطعا چیزی درون من بوده که نمایشنامه‌ام چنین شده است. با تمام این احوال نمایشنامه را از روی عمد تنها برای عاطفه پاکبازنیا نوشته‌ام. می‌خواستم تنها یک بازیگر داشته باشم. مطمئن هستم که این اتفاق به دلیل شرایط روانی جامعه ما رخ داده است. سه زن، این سه گانه، واگویه‌های شخصی را بیان می‌کنند. خودشان در برابر خودشان هستند. آن سه زن در فضای مالیخولیایی هستند. هذیان‌گویی می‌کنند. تنهایی آن‌ها آن‌چنان عمیق است که خودشان با خودشان حرف می‌زنند. زن در جایی دیالوگی با این مضمون دارد: «خوش به حال اون‌هایی که کس دارند، بد به حال اونهایی که کس دارند و بی کس هستند.» ظهور مونولوگ به دلیل ظهور مدرنیسم و تنهایی انسان‌هاست. ما ایرانیان هم در چند دهه گذشته یک «شبهه مدرن» را تجربه کرده‌ایم. این تنهایی ما هر روز عمیق‌تر می‌شود. خبرهایی شنیده می‌شود که انسان‌ها با خودشان ازدواج می‌کنند. خیلی از این مسائل از خودخواهی انسان‌های عصر مدرن می‌آید. دیگر خرد جمعی و مردم دیگر مهم نیستند. فضای دنیا با همین تفاسیر در حال رادیکال شدن است.
تئاتر خصوصی را چگونه می‌بینید؟ برای شما سود یا ضرر داشته است؟
دومین اثری است که در تماشاخانه‌ای خصوصی «دا» روی صحنه می‌برم. کاری هم در گذشته با پنج شخصیت در تئاتر شهر استکهلم سوئد روی صحنه بردم. در هیات مدیره کانون نمایشنامه‌نویسان هم هستم و در جریان چند و چون شکایت‌ها از سالن‌های خصوصی هم قرار دارم. بنابراین از این زاویه صحبت می‌کنم. شکل‌گیری تئاتر خصوصی به شدت لازم است. از این ماجرا گریزی نیست. ضرورت زمانه ما این است. ولی دولت باید از کارهای فاخر حمایت کند. واقعیت این است که در همه دنیا سالن‌های دولتی برای همه سلایق و اجراها مناسب نیستند. به همین دلیل که در کنار «برادوی» آمریکا، «آف آف برادوی» هم شکل گرفته است.
مشکل اساسی ما نداشتن هویت سالن‌هاست. سالن‌های نمایشی در «برادوی» و «آف آف برادوی» اجراهای مشخصی دارند. شما می‌دانید که چه نوع کاری را خواهید دید.
مشکل ما این است که سالن داریم ولی فهم سالن‌داری نداریم. اصلا منظورم تماشاخانه‌ای خصوصی «دا» نیست. در برخی سالن‌ها از نمایش «سیاه‌بازی» تا «پست‌مدرن‌ترین» اجراها را در یک روز شاهد هستید. این موضوع فاجعه است. مخاطب باید بداند در کدام سالن، تئاتر تجربی را خواهد دید. باید بدانیم که تئاتر آزاد یا تئاتر تجاری در کدام سالن‌ها اجرا می‌رود. ما به دلیل نداشتن هویت سالن‌های نمایشی دچار هرج و مرج شده‌ایم. در سینما تکلیف مشخص است. شما می‌دانید سینمای هنر و تجربه یا سینمای مستقل را در کجا ببینید.
سایر اخبار این روزنامه
محمد صادق جنان صفت حرف زدن با مردم واجب‌تر از نان شب پیامدهای لغو شدن برنامه‌های هنری موسیقیدان های مطرح دنیا در ایران چیست؟ فراموشی مهمان نوازی ایرانی در پذیرایی از هنرمندان جهانی تاثیر فضای پس از خروج آمریکا از برجام بر آینده جریان های سیاسی کشور بررسی شد دو انتخابات زیر سایه سرنوشت برجام محمدجواد ظریف برای رایزنی‌های برجامی به چین، روسیه و بلژیک سفر می‌کند حرف تا عمل برجام اروپایی «ابتکار» دلایل دیرکرد پرداخت حقوق بازنشستگان را بررسی کرد حقوق بازنشستگان در اغما «ابتکار» از آینده موزه‌ در آستانه روز جهانی موزه‌ها گزارش می‌دهد موزه‌ها در چشم انداز آینده «ابتکار» از جلسه غیرعلنی تیم اقتصادی دولت با نمایندگان مجلس گزارش می دهد هم اندیشی دولت و مجلس برای عبور از بحران رهبر انقلاب در دیدار رئیس جمهوری سریلانکا: کشورهای آسیایی باید هر چه بیشتر با یکدیگر کار و همکاری کنند جواد عاطفه نویسنده و کارگردان نمایش «دَدِه خانم» در گفت‌وگو با«ابتکار»: سالن‌های نمایشی دچار هرج و مرج شده‌اند محمدعلی افشانی با رای قاطع شورای شهر، شهردار جدید پایتخت شد کلید «بهشت» در دستان افشانی