یک‌سال گذشت

|  سعید اصغرزاده|   روزنامه نگار   | یک‌سال گذشت. فضای پرالتهابی بود. همه هم را می‌پاییدند. همه برای هم خط‌ونشان می‌کشیدند. جوان‌ترها پاپی بزرگترها بودند که نکند نیایند؛ همکاران و همکلاسی‌ها و... انگار بنا بود آزمونی باشد که جز با گروکشی پیروزی در آن میسر نبود. از هنرمند و بازیگر گرفته تا بازاری و کارگر. از معلم و دانش‌آموز گرفته تا ورزشکار و خانه‌دار... آرما‌ن‌هایی بود که دسترسی بدانها متصور بود و برای رسیدن به آن فقط کافی بود جماعتی همراه به میدان آیند. البته در نتیجه‌اش همه برنده بودند چون رئیس‌جمهوری فقط منتخب آنانی که به او رأی داده‌اند نیست بلکه منتخب آنانی که به رقیب او رأی داده‌اند و آنانی که اصلا رأی نداده‌اند نیز هست. یکی برای همه.
یک‌سال گذشته و از آن تب‌وتاب خبری نیست. یک‌سال گذشته و با این‌همه هنوز امیدواریم. دامنه شعارها و نیازها و وعده‌ها به‌قدری گسترده بود که شاید رئیس‌جمهوری می‌باید شعبده می‌دانست و صدالبته که نمی‌دانست و با این‌همه شعبده‌ای پیش از این از او دیده بودیم و برای همین هم بود که دوباره به او رأی داده بودیم. هنرش در دیپلماسی و مذاکره، خراش مانده بر دلمان را از سایر مطالبات معوقه مرهمی بود و حالا برایش چهارسال دیگر فرصت داشتیم و اینک یک‌سالش زیر خاک!
حالا نه مردد بر تصمیممان در مشارکت حداکثری در انتخابات که مصمم در مطالبه‌گریمان از رئیس‌جمهوری هستیم که خود او بر طبل حقوق شهروندی می‌کوبد و خود او منتقد وضع موجود است و خود او خواهان تحول. مطالباتمان نه برای این است که پای او را ببندیم و در راه بیراه راهی‌اش کنیم بلکه از آن روی است که جماعت مخالف بدانند که آن‌چه او می‌گوید و می‌خواهد برآمده از خواست و توقع مردمی است که بهترین سرمایه حکومت محسوب می‌شوند و دل در گرو ایرانی دارند آباد و سرافراز و باعزت.
اما آیا آن‌چه ما باید می‌کردیم را کرده‌ایم که آن‌چه را او باید بکند، به انجام برساند؟ ما چه نکرده‌ایم که باید بکنیم و او چه خواهد کرد در این سه ساله‌ رو به انتها و پر از فراز و نشیب؟ دوستانمان از سناریوهای مخالفان می‌گویند و مخالفان از مخمصه‌های خودبافته ما. در این میان کدام عزم ملی جزم می‌شود تا قدمی. تا دونده‌ای. تا رسیدن به مقصد و مقصودی؟


یک‌سال گذشته و دوباره درگیر التهابیم. هرچه رشته بودیم را می‌خواهند پنبه کنند. او نمی‌گذارد اما. اما آیا ما خواهیم گذاشت؟ این‌همه دوگانگی رها شده در فضا از چه سمت‌وسویی است که ما جماعت را به جماعت نمی‌خواهد و دایم در پی تزلزل پایه‌های اقتدار منتخبی است که کوله‌بارش آرای مردمی است. چرا هر کس در این هوای بارانی چتری را از آن خود کرده و به فکر چتری بزرگتر و بزرگتر که همه را در بر بگیرد، نیست؟ مگر چتر وحدت یکی بیشتر نیست؟
هر حادثه و موضوعی که پیش می‌آید از گفت‌وگوی ملی و وحدت ملی و مشارکت و همپوشانی عمومی سخن به میان می‌آید و درنهایت در همان نطفه و سخن می‌ماند و می‌ماند و می‌ماند. گفت‌و‌گوی با خودتان پیشکش! این گفت‌وگو با مردم کجا رفت که ما را در ندانسته‌هایمان رها کرده و نمی‌دانیم که باد مساعد برای احوال این مملکت از کدام سو می‌وزد و تنها به داشته‌هایی بسنده کرده‌ایم که پیش از این داشته‌ایم. هر کدام توشه‌ای داریم از گذشته‌هایی نه‌چندان دور. از انقلاب. جنگ و...
سه‌سال پرفروغ می‌توان داشت که به انضمامش سال‌هایی از پی خواهند آمد و بر غرورمان خواهند افزود، اگر امروز را بر مدار درست بچرخیم و از پراکندگی و توطئه برحذر باشیم. سه‌سال درخشان که نباید دچار توهم شویم و به‌واسطه بازی‌های بازیگران سیاست و سایر دلربایان، دلزده از منتخب خود شویم.
یک‌سال گذشته و نه پشیمانیم و نه نادم. امیدواریم و دایم به امید دل بسته‌ایم. نمی‌گذاریم امید را در دلمان خفه کنند. نمی‌گذاریم امید را در حنجره‌مان نالان سازند. به شرط این‌که به ما بگوید ما چه کنیم؟ بگوید آستین‌هایمان را بالا بزنیم. بگوید سکه نخرید. بگوید دلار نخرید. بگوید سفر نروید. بگوید ساده‌زیست‌تر شویم. بگوید... و در مقابلش از توسعه و افتخار و عزت رونمایی کند. و در مقابلش بدانیم نه سرافکنده‌ایم و نه بی‌هویت. و در مقابلش بدانیم که ما اگر از این سفره چیزی به ارمغان عایدمان نشد، کودکانمان و عزیزانمان در صلح و دوستی از برکتش استفاده خواهند کرد و از او و از ما به نیکی یاد خواهند کرد.
یک‌سال گذشته و ما هنوز امیدواریم. این امید ناامید نمی‌شود، چرا که ما بارها و بارها جواب پس داده‌ایم و حالا نه به دنبال آرامش و آسایش که به دنبال دلیل بودنمان هستیم؛ به دنبال ایرانی که می‌خواستیم
و می‌خواهیم.