آموزگار زمان

اگر بپرسند از آموزگاران چه بايد آموخت و اساسا آموزگار كيست و سخن او چيست يا چه بايد باشد، ظاهرا پاسخ به اين پرسش‌ها چندان دشوار نمي‌آيد و بي‌درنگ بسيارند كساني كه از مقام تعليم و تعلم و معلمان سخن مي‌گويند و به حرمت علم و عالم معترفند. بسياري از ما معلمان و آموزگاران‌مان را همواره مي‌ستاييم و اثر وجودي آنان را براي خود و ديگران متذكر مي‌شويم و چقدر اين سنت نيكويي است كه افراد و اقوام به سهم آموزگاران واقعي خويش تفطن داشته، غير از آداب معمول و تعارفات و تجليل‌ها، براي همسخني با آنان كوشش كنند. نوشته كوتاه حاضر در مقام تعريف و تمجيد از متفكر بزرگ زمانه ما يعني استاد دكتر رضا داوري اردكاني نيست كه...
نه نگارنده و نه اجمال اين نوشته، قصد و تاب و توان آن را ندارند، بلكه تنها تذكري است به دغدغه استاد در زمان و زمانه حاضر و وجه آموزگاري او در اين ساحت. گفته‌اند آغاز فلسفه با حيرت است ولي اين تحير، تحير ناشي از جهل و درماندگي و بلاتكليفي نيست. فلسفه و تفكر آغاز يك پايان است، اما درك آغاز و تماميت نيز سهل نيست. گادامر مي‌گويد – و درست هم مي‌گفت – كه سخن از هر سرآغازي عملا اعتباري و قراردادي است، چنان‌كه سخن از سرآغاز حقيقي فلسفه تقريبا ناموجه است، اما تلازم آغاز تفكر با بروز تحير كه به جان آزموده شود، سخن ديگري است. از نشانه‌هاي اين سنخ از تحير، پرسيدن و ممارست در پرسشگري است و در اينجا پرسش چيزي نيست جز توقف و تامل در شرايط و امكانات و مقدورات امور و درنگ در ميزان آمادگي و تهياء ورود و تجربه عوالم؛ چيزي كه روح و ضمير توسعه‌نيافتگي با آن بيگانه يا ناسازگار است. استاد ما دكتر رضا داوري اردكاني در بيش از شش دهه نوشتن و انديشيدن و آموختن، همواره پرسيده است و با تمسك به آموزگار بزرگ فلسفه سقراط، اكنون هم در نهمين دهه حيات پرثمر خويش، خود و فلسفه را مكلف و مقيد به پرسشگري دانسته و از قضا همانند آن آموزگار بزرگ، دشوارترين طريق را نيز برگزيده است. امروزه وضع غريبي است؛ همه در جست‌وجوي راه‌حل و پاسخ‌اند و غريب‌تر اينكه كمتر كسي خود را در عرضه پاسخ ناتوان و متحير مي‌بيند. جان سخن استاد داوري دعوت به درنگ و پرسش است در آنچه ديگران آن را روشن و خالي از ابهام مي‌دانند و بر همين منهج، تدبير و تصميم خود را بنا مي‌كنند. درد همواره استاد داوري از راه يا راه‌هاي رفته‌اي است كه از آغاز، بيراهه بودنش آشكار مي‌شد اگر چنانچه تنها از مقدورات و تمهيدات و امكانات براي طي طريق پرسيده و به داشته‌ها و نداشته‌ها التفات مي‌شد. از امارات و نشانه‌هاي توسعه‌نيافتگي در لسان استاد همين وجه بوده و هست. از درد اهل فلسفه سخن به ميان آمد. مي‌دانيم كه افلاطون از ملازمت فلسفه با درد گفته است، ليكن فهم اين درد و مهم‌تر تجربه آن، آسان نيست و از اين‌رو اطلاق واژه رياضت و سلوك به اين حيث آنهم در قلمرو انفسي نيز بيراه نيست. همينقدر مي‌توانيم بگوييم درد هنرمندان و شاعران بي‌شباهت با درد متفكران و فيلسوفان نيست و از اين حيث زبان آنان نيز به يكديگر نزديك است. از اين‌رو شماتت كساني كه نوشته متفكران و زبان آنان را قصد مي‌كنند چندان هم بي‌وجه نيست و مگر شاعر و متفكر و هنرمند مي‌تواند دردي كه به عمق جان دريافته را به زبان جاري و روزمره و متداول بازگويد؟ يه ياد دارم برخي خوانندگان آثار استاد از سي و چند سال پيش به اين سو از زبان دشوار و نامانوس مولف آن گلايه مي‌كرده و مي‌كنند و حتي از اين گلايه، نتايج ديگري هم در ساحت سياست و اجتماع گرفته‌اند. زبان تفكر، زبان همه‌فهم نيست و اگر بود، لاجرم با تفكر نسبتي نمي‌توانست داشته باشد. در اين زبان تكلف و تصنع هم راه ندارد، چنان‌كه شاعران براي گفت خويش در بند تدارك قافيه و لوازم صناعت شعري نبوده و نيستند؛ اين زبان همانند جوي روان مي‌شود و مخاطب تشنه و منتظر خود را درمي‌يابد. بسياري از شاگردان استاد داوري، درس و بحث و محضر او را سراسر دعوت و تذكر ديده‌اند و جاري شدن معاني را در ساحت زبان او في‌المجلس دريافته‌اند. استاد داوري به جوهر زمان راه يافته است، اما اين زمان، نه زمان تقويمي و آفاقي، كه زمان تاريخي و انفسي است. هيچ تفكر و متفكري نمي‌تواند با زمان و عهد خويش بيگانه باشد و به ساحت آن راه نيابد. آنان‌كه فلسفه را به منطق و علم و گزاره و صدق و كذب آن فروكاسته‌اند يا از فلسفه انتظاري جز طبقه‌بندي و مقولات و محمولات ندارند، شايد از اين معنا غفلت داشته‌اند كه هيچ فلسفه و فيلسوفي از زمان حقيقي يعني نحوه حضور و وقوف و خودآگاهي آدميان نسبت به گذشته‌شان و تدبير و تنظيم امور براي ترسيم آينده و چگونگي و ميزان يافت آنان در سپهر تاريخي‌شان خالي نبوده است. آغاز و ميانه و سرانجام فلسفه افلاطون با سياست گره خورده است، اما روشن است كه اين سياست با سياست‌بازي ميانه‌اي ندارد. او در انديشه تقدير مدينه است و اينكه به كجا مي‌رود و نيز اينكه مدينه ناسوتي تا كجا مي‌تواند به مدينه آسماني نزديك شود. درس استاد داوري از اين حيث نيز دعوت به فهم زمان است؛ فهمي كه شايد لوازم آن را با ممارستي طولاني و سلوكي سخت بتوان حاصل كرد. به جرات مي‌توان گفت وي لحظه‌اي از دغدغه و انديشه وضع و مقام تاريخي‌مان خالي نبوده است و مخاطبان را به استقبال از آينده واقعي و نه تخيلي فراخوانده است. استاد و متفكر بزرگ معاصر، دكتر رضا داوري‌اردكاني بحق آموزگار زمان است. خداوند وجود شريفش را نگاه دارد. آمين