همدلي دوجناح براي مديريت بحران

از منظر علماي حکمت، سياست مدن را تدبير کشورداري و اداره مطلوب کشور دانسته‌اند، اما بعدها گروهی اين اصل و ضرورت سياسي را به راه دیگری بردند تا جایی که گفته‌اند و شنيده‌ايم که سياست، پدر و مادر ندارد! البته که این نوع سیاست از لوني ديگر است و شاید بهترین مصداق آن، این حکایت معروف باشد که صبح، شعار از جان خود گذشتيم، با خون خود نوشتيم يا مرگ يا مصدق از دهان‌هايي برآمد، اما پس از ساعاتي با ورق خوردن صفحه‌اي ديگر از تاريخ، جاويد شاه، شعار روشن فکري، از نوع فرصت‌طلبي آن شد. عين چرخشي که به ناگهان از تفکر کيهاني در قبال دولت روحاني ديده شد و همه منسوبان اين تفکر را نيز شامل شد و انگيزه هم آن موضع‌گيري‌ بود که رئيس جمهور درباره ديپلماسي زور آمريکا اتخاذ کرد. تدبيري که تغيير ماهوي نداشت اما به جهت مستمسک قرار دادن قابل توجيه بود و می‌شد و می‌شود به هواداران آن نگرش القا کرد که چون رئيس جمهور به راه آمده است، همراه شده ايم و موضوع، گرايش روحاني است به تفکر کيهاني. که با اين بيان هم می‌توان به هواداران دلگرمي داد و صحت سياست جناح راست را به اثبات رساند و هم هواخواهان روحاني را که اغلب از اصلاح‌طلبانند، از دور و بر دولت، تاراند. و در حقيقت می‌شود با يک تير چند نشان را از آن خود کرد. خلاصه اين که روحاني را مصادره به مطلوب کرد و مجري اهداف جناحي خود ساخت و مار را با دست او از سوراخ بيرون آورد. اما آنچه از شواهد پيداست، اين که جناح کيهاني، اوضاع کشور را به دقت تحليل و بررسي کرده حتي فرداي آن را ديده است و متوجه شده که فرداي روشن  و مطلوبي در انتظار آنان نيست، چون تفکر اعمالي که هيچگاه به سود نظام تمام نشده است از مغز آنها نشات گرفته و جريان‌هاي بسيار داخلي و خارجي را اينان رقم‌زده و ريل‌گذاري کرده‌اند. در نتيجه، در هزينه‌هاي فراوان تحميلي حضور و شرکت مستقيم داشته‌اند. بنابراين با آن همه شواهد، هيچ جايي براي انکار نيست. لذا از سر اضطرار و ناچاري از اتاق‌هاي فکر به اردوگاه دولت آمده‌اند و در راستاي همين سياست، در روزهاي آينده، رسانه ملي هم، پا جاي پاي کيهاني و کيهانيان خواهد گذاشت چون به روشني می‌دانند که چه کرده‌اند و چه خواهد شد و چه سرانجامي در انتظار است و اگر امروز، عام و خاص، اعتماد خود را از دست داده‌اند و در راهبرد موفق حاکميت و حکومت به ناروا تشکيک و ترديدي باشد، کيهاني‌ها بدون هيچ تعارفي، در صف نخست تقصيري‌هاي چنين تشکيکي هستند. نگرشي به احوال، گفته‌ها و نوشته‌ها، صحت و سقم آنچه را گذشته است مدلل و مبرهن می‌کند. 
با همه آنچه به قلم آمده، نگارنده اين رويکرد را هر چند هم اگر قصد و غرضي در بطن و متن آن باشد، جهت حفظ نظام و آينده کيان کشور به فال نيک می‌گيرد و مغتنم می‌داند. چرا که آمريکا و متحدان منطقه‌اي‌اش اگر نشست ورشکستگان به تقصير پاريس را پررنگ می‌کنند و اگر در داخل، هيزم بيار آتش معرکه می‌شود به سبب همين اختلافات و تعارضات داخلي و جناحي است وگرنه خودشان بهتر از هر طيف و جناح و فکر ديگري می‌دانند و در هر تحولي، جايي براي اهل سلطنت و اهل نفاق که در امتحانات مکرري مردود شده‌اند، در کشور نخواهد بود و آنها آبي است که بيهوده در هاون می‌کوبند و باج و رشوه‌اي است که از جيب ناآگاهان احساساتي و هيجاني به امثال «جولياني» و «جان بولتن» می‌پردازند و اما اگر می‌خواهيم که جبهه داخلي با اين به هم پيوستگي و يک کاسه شدن هر چند به ظاهر تقويت شود، هيچ چاره‌اي جز ارتقاي کيفي عدالت و اعتماد عمومي نخواهد بود و چنانچه آسيبي به نظام برسد از ضعف جبهه عدالت و اعتماد عمومي است و آنچه اعتماد عمومي را از بين می‌برد و موجب تنازل عدالت می‌شود، اشغال مناسب و مسندها از ناحيه کساني است که جز چسبندگي به قدرت و ثروت و قرابت نسبي و سببي و قومي و رانت، هيچ قابليت ديگري ندارند. 
در خاتمه بايد گفت که شرايط کشور در نقطه خاصي است به همين دليل نخست بايد دو جناح بدون هيچ شايبه و خودبيني‌اي، کمک کنند، تا چهره‌هايي وارد عرصه اجرايي و ديگر قواي کشور شوند که قابليت و اهليت مديريت بحران را دارا هستند و نيز به اصول حکومت مردمي پايبندند.