هزينه‌هاي تحميلي بدتر از جنگ تحميلي

هزينه‌هايي که تفکر مخرب و ضد مباني اخلاقي و اصول اعتقادي بر جامعه‌ ما تحميل کرده و می‌کند، به مراتب بدتر از هزينه‌هاي جنگ تحميلي است. چرا که اين تفکر، عامل تشکيک، تفرقه و تخريب مباني نظام و کيان کشور است، در حالي که جنگ تحميلي، ما را در کنار هم جمع کرد و وفاق و اتحاد و وحدت کلمه و ايثار و فداکاري مثال زدني آورد.  اين تفکر از همان نوعي که دخترک 17 سال‌هاي را بدون اينکه عمل ضد اخلاقي‌اش مورد تاييد باشد - بازداشت می‌کند و از او اعتراف می‌گيرد و به عالم و آدم هم با افتخار نشان می‌دهد، در واقع، از همان نوعي است که در عاليترين سطح نظام، به صراحت بيان،  مورد نقد است و هرگز آن را تاييد نمی‌کند. در اين صورت، اين سوال پيش می‌آيد که اين رفتارها و مباحث نظري و فکري آن چرا به اراده‌ مسئولانش مورد نفي، بازسازي و بهسازي قرار نمی‌گيرد و در راستاي فلسفه و اهداف نظام واقع نمی‌شود؟  قابل تامل در اينجا آن است که اگر هم بپذيريم که با اين تفکر موافق نيستند، بي‌مبالاتي و عدم اقدام در نفي و پاکسازي آن، شبهه‌اي را سبب می‌شود که هرگز به سود روند کنوني جامعه نيست و نفي مسئوليت نمی‌کند.  و اما آمران بازداشت و طراحان تلويزيوني نخست، يا کساني هستند بي‌خبر از عوارض و پيامدهاي چنين کنش‌هايي و در خوشبينانه‌ترين تحليل، فکر می‌کنند که مصالح نظام در گرو چنين اعمال و رفتارهايي است و چنانچه، آني غافل شوند، ثلم‌هاي جبران‌ناپذير عارض خواهد شد و اينها همان کساني هستند که به گمان خود کباده‌ ادامه‌ راه را به دوش می‌کشند و باقي، محلي از اعراب ندارند.  دوم، اينها کساني هستند که در لباس دوست درآمده‌اند در حالي که غرض و مقاصدي جز ضربه زدن به کيان کشور و آبروي حاکميت و حکومت ندارند اگر غير از اين بود و مشي و عمل آنها در جهت منافع و مصالح حال و آتي نظام بود، که اصل را رها نمی‌کردند تا فرع پرعارضه را پيش بکشند و بوق و کرناي تحليل‌هاي رسانه‌هاي بيگانه را متوجه ما کنند.  سوم، برنامه‌اي است از همان نوعي که در مضامين «جمهوريت» افلاطون است؛ يعني مشکلاتي را پيش چشم آورند و مبادرت به اعمالي کنند که معضلات پيش رو از ياد مردم برود و ذهنشان متوجه مباحث و رفتارهايي از اين گونه باشد. خلاصه اين که برنامه‌اي است مدون و پيش‌بيني شده، جهت انحراف افکار عمومي از آنچه در درون جامعه مي‌گذرد.  از موارد بالا که بگذريم، هيچ عقل سليمي نيست که باور نداشته باشد به اين که جهت بخشي و اصلاح رفتارها و حذف حشو و زوايد جامعه، بر عهده‌ نهادهاي فرهنگي با خط و ربط اصولي و صحيح است و در اين ميان رسانه‌هاي ديداري و شنيداري، اهميت خاص خود را دارد و پذيرفته‌ايم که في‌المثل، رسانه‌ ملي، دانشگاه فراگير جامعه است و هيچ کس هم منکر تاثيرگذاري آن نيست به همين جهت، مدام بايد خود را در معرض افکار عمومي و در منظر رد و قبول عام و خاص قرار دهد که اگر چنين نکند نه در شکل وشمايل دانشگاه ظاهر خواهد شد و نه مراجعاني خواهد داشت در اين صورت است که جامعه از آن روي برمی‌گرداند و اگر مشابه به آن نباشد، متوجه بيرون خواهد شد. در اين مورد حتي آسيب‌شناسي سطحي نيز بايد صداوسيما را به مداقه در رفتار خود داشته باشد که اين نهاد عريض و طويل، آن قبله‌گاه‌ نيست که مورد نظر بنيانگذار انقلابش باشد در اين مورد خاص، جامعه از زبان اهل خبر و قلم می‌پرسد، هدف از اين گرفتن اعتراف از دختري هفده ساله چه بوده است؟ آيا اين منکر مي‌بايست روي آنتن می‌رفت، تا همه ببينند و بدانند و عبرت بگيرند؟ يعني اين به قصد اصلاح بود يا به جهت هراس افکندن در دل «مائده»هايي که ديگر چنين نکنند! اگر مقصود اين بود، در مقابل سيل رد و قبول جامعه و جوانان در فضاهاي مجازي، چه پاسخي هست؟ در تحليلي ديگر، آيا قصد اين بوده است که سهل‌انگاري‌ها و قصور نهادهاي فرهنگي و برنامه‌ريزان تربيتي از رسمي و غيررسمي، برملا شود که اهتمام آنها هرگز وافي به مقصود نبوده است و مائده و مائده‌ها و روسري برداران و... حاصل برنامه‌هاي ريز و درشت فرهنگي است که البته دستها بالاست و بايد فکر اساسي و ريشه اي در اين مورد شود.  و چنانچه هدف اصلاح است پس بايد همه‌ مفاسد را مطمح نظر داشت و همه مفسدان فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي و بحران آفرين را بازداشت کرد و به افشاگري واداشت تا مردم بدانند که فقط زورمان به آفتابه دزد نمی‌رسد و آقازاده و گدازاده براي ما فرقي ندارد و قصدمان آسيب رساندن به قشر خاصي نيست.