از «کلیدر» استفاده کنید!

حسین  قرایی: سال 80، سوم دبیرستان را سپری می‌‎کردم، کتاب‌های درسی ادبیات فارسی برایم بسیار لذتبخش بود؛ متون ادب فارسی 5 و 6، آرایه‌های ادبی و حتی بخش نگارش درس زبان فارسی! صفحات ابتدایی این کتاب‌ها را که از نظر می‌گذراندم در بین مؤلفان نام 3-2 نفر مشترک بود؛ یکی از آنها «دکتر محمدرضا سنگری» بود.اتفاقاً بخش‌هایی که آن سال‌ها برایم درخشش داشت آنهایی بود که خود دکتر سنگری برای آوردن‌شان در کتاب‌های درسی کوشیده بود؛ درس‌هایی که این بیت‌های درخشان در آنها کتاب‌ها را چراغانی کرده بود:
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی‌درد، ندانی که چه دردی است!
(مهرداد اوستا)


دلم شکسته‌‌‌‌‌‌تر از شیشه‌های شهر شماست
شکسته باد! کسی کاین چنین‌مان می‌خواست
(سهیل محمودی)
تقریر ادیبانه‌ برهان معاد است
فصلی که نسیم از پی اسفند گشوده است
(زکریا اخلاقی)
این دوبیتی از «قیصر امین‌پور» را هم اضافه می‌کنم که در کنار دوبیتی‌های سهیل محمودی و سلمان هراتی قرار گرفته بود:
بیا ‌ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانه‌ دیگر بگیریم
بیا گم‌کرده‌ دیرین خود را
سراغ از لاله‌ پرپر بگیریم
و این رباعی ارجمند که با لحن حماسی و طنطنه‌ شیعی سیدحسن حسینی آن سال‌ها مکرر در مکرر در سال پیش‌دانشگاهی می‌خواندم و خیلی‌ها از یک «آفرین» خشک و خالی هم دریغ می‌کردند:
کس چون تو طریق پاک بازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
زین پیش دلاورا کسی چون تو شگفت
حیثیت مرگ را به بازی نگرفت!
کنکور را که پشت‌سر گذاردم و به تربیت معلم آمدم، درسی با عنوان «ادبیات‌ معاصر» داشتیم که مؤلفش دکتر سنگری بود. اتفاقاً استاد آن درس، کتاب ادبیات معاصر را کنار گذاشت؛ خودش چیز دیگری درس می‌داد که به دل دانشجویان نمی‌نشست اما من «ادبیات معاصر» دکتر سنگری را برای خودم می‌خواندم و از طریق همان کتاب، خط سیر درس‌های دبیرستان را پی گرفته بودم و خیلی از بزرگان ادبیات معاصر از شفیعی‌کدکنی تا علی معلم‌دامغانی و قیصر امین‌پور و سیدحسن‌ حسینی و سلمان هراتی را شناخته بودم. از آن سال‌ها تا این روزها 15 سال می‌گذرد و من کماکان شیفته کتاب‌های دکتر سنگری‌ام، البته این شیفتگی 2 جهت کلی دارد؛ علاقه‌مندی به ادبیات ‌معاصر و علاقه‌مندی به ادبیات عاشورایی. 15سال مداوم کتاب‌ها و سخنرانی‌های دکتر را دنبال می‌کردم؛ از این خیل و سیل آثار دکتر فقط تک و توک را نخوانده‌ام. حتی در برخی مراسم‌ها که ایشان شرکت می‌کرد، بنده هم به‌ جهت شناختن‌شان شرکت می‌کردم؛ نمونه‌اش شب شعر عاشورای شیراز است که 3 روز متوالی در 4-3 سال متوالی میهمان حاج آقای فرهنگ بودم و از لسان ایشان و دیگر شاعران به شناخت سنگری پی می‌بردم و کتابی که با عنوان «همسایه سدر و همسفر رود» نوشته شده بخشی از پازل زندگی دکتر سنگری است که به من ویزا داده است به دنیای خاطراتش ورود کنم؛ مثلاً او به روضه‌خوان دوران کودکی‌اش اشاره می‌کند که به منزل‌شان می‌آمده ولی روایت دکتر با شیرینی خاصی همراه است: «خانمی بود که می‌آمد و روضه می‌خواند و من مدتی از او می‌ترسیدم. علت آن هم این بود که وقتی شروع به خواندن روضه می‌کرد، مدام می‌گفت: سوزم به عزات یا اباعبدالله. من این سوزم را سوزن می‌‎شنیدم و چون خیلی سوزن خورده بودم؛ یعنی آمپول خورده بودم، واقعاً از این خانم می‌ترسیدم». (همسایه سدر و همسفر رود/ ص30)
شنیدن صحبت‎‌ها درباره سبکی که غلامعلی کویتی‌پور- مداح و حماسه‌خوان عاشورا- ارائه می‌دهد، شنیدنی است. او می‌گوید کویتی‌پور «چلاب» را وارد جبهه‌ها کرد؛ حلقه‌ای که جنوبی‌ها برای سینه‌زنی تشکیل می‌دهند؛ کمر هم را می‌گیرند و خم می‌شوند و سینه می‌زنند و جالب است که برخی شعرهای کویتی‌پور را او سروده است، مثل «عمه! بابایم کجاست» که نوحه معروفی است.
آشنایی دکتر با آقای آهنگران هم شنیدنی است؛ اینکه هر دوی‌شان در یک کوچه زندگی می‌کرده‌اند، اینکه در حسینیه صاحب‌الزمان(عج) دزفول فعالیت‌های انقلابی می‌کردند. در مقدمه «همسایه سدر و همسفر رود» آورده‌ام، او در 10 حوزه پویاست؛ عاشوراپژوهی، ادبیات معاصر، ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع‌مقدس، نثر ادبی(نثر شاعرانه)، شعر، ادبیات کودک و نوجوان، کاریکلماتور،  فعالیت‌های مطبوعاتی، تدریس و تدوین کتب زبان و ادبیات پارسی.
30 جلسه، دکتر سنگری از اولین نفس گریه‌ها، فقر و قناعت، بالیدن در فضای مسجد، زندگی با امام حسین(ع)، مدرسه، گیوه‌فروشی، بستنی‌فروشی و... گفت که خواندنش در کتاب 430 صفحه‌ای «همسایه سدر و همسفر رود» شما را با زمانه و زندگی ایشان آشنا می‌کند، البته ناگفته نماند قرار است به این کتاب در چاپ دوم چندین صفحه اضافه شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌؛ شاید به500 صفحه برسد. در حجمی 70 صفحه‌ای دکتر درباره شاعران و نویسندگان و هنرمندان دیگر صحبت کرده که در چاپ دوم منتشر خواهد شد.
زندگی دکتر محمدرضا سنگری با امام حسین(ع) شروع شده و همچنان با این نام‌ زلال در جریان است. سال56  که حرکت‌های انقلاب آرام آرام شروع می‌شود، او شعر می‌گفته و حاج صادق آهنگران آنها را می‌خوانده است. جالب اینجاست که نوحه‌هایی را که بعدها دکتر سنگری می‌گوید عددش به 500 می‌رسد. عدد قابل توجهی است که شرحش در کتاب خواندنی است.
اگر بخواهم به بخش‌های جذاب کتاب اشاره کنم به تقدیر دکتر حمیدیان از آیت‌الله خامنه‌ای (ص173)، میز شهید رجایی (ص191)، در کلاس دکتر شفیعی(ص307)، آغاز فعالیت در سازمان پژوهش(ص228)، بزرگان در سازمان پژوهش(236)، دیدار با رهبری(245) و شب شعر عاشورای شیراز(ص290) اشاره می‌کنم.
 با خاطره دکتر سنگری از دیدار مدیران آموزش‌وپرورش با رهبر انقلاب درباره کتب درسی این نوشته را پایان می‌‎برم: «از رئیس سازمان پژوهش درخواست کردیم اگر می‌شود راجع به تالیف کتب درسی دیداری با رهبری داشته باشیم. خدمت رهبری رفتیم.
دکتر مظفر، مهندس علاقه‌مندان، دکتر ملکی، مهندس وکیل، من و چند نفر از مدیران وزارتخانه در آن دیدار حضور داشتند. در کل 10 نفر بودیم. در ابتدا رئیس سازمان پژوهش راجع به برنامه کتاب‌های درسی توضیحاتی را ارائه کرد. سپس رهبری توضیحاتی را فرمودند. بعد مجالی پیش آمد که من از مقام معظم رهبری سوالی بپرسم. ابتدا راجع به مشکلاتی که در تالیف کتب درسی وجود دارد، صحبت کردم. ایشان تمام کتاب‌ها را مطالعه کرده بودند و با تسلط کافی از کتاب‌ها صحبت می‌کردند. وقتی از جلسه بیرون آمدیم، دکتر ملکی، مدیرکل برنامه‌ریزی به من گفت: «آقا بیشتر از کارشناس سازمان پژوهش کتاب‌های درسی را خوانده بودند.»
در آن دیدار رهبری راجع به کتاب فارسی گفتند: «بعضی از این درس‌ها را که آوردید خیلی مناسب و متناسب با نسل امروز نیست. مثلا قسمت «جای خالی سلوچ» یأس‌آور است. از سایر آثار ایشان مطلب بیاورید.» اصلا نگفتند که این مطلب را مطرح نکنید. آن زمان به‌خاطر حضور محمود دولت‌آبادی در کنفرانس برلین، او را از در و دیوار به عنوان ضدانقلاب مورد هدف قرار می‌دادند. ایشان گفتند از «کلیدر» استفاده کنید. این مطلب برایم خیلی عجیب بود».