ریشه های فرهنگ ایرانی در آثارم مشهود است

«با واقعیت ها روبه رو می شویم،
از آن ها عبور می کنیم
آنچه می ماند، تخیلی بیش نیست.
تخیل واقعیت به مفهوم جست و جو برای کشف رازهای پنهان؛ هرچند این رازها در پس پرده های بسیاری پوشیده و پنهان باشند و رمزگشایی آن پیچیده (جوهر انتظاع).


آثار من میوه هایی هستند، زاییده از این جست‌وجوها».
متن بالا بخشی از استیتمنت نمایشگاه مهرداد صدری با نام « تخیل واقعيت» است. این هنرمند، دانش آموخته رشته هنرهای تزیینی و بافته در دانشگاه وین و همچنین عضو افتخاری خانه هنرمندان وین است. او همچنین پس از اتمام تحصیلاتش در انستیتوی وین به تدریس پرداخت و در کنار تولید آثار هنری، سال های سال به تدریس مشغول بود و چند سالی است که خود را بازنشسته کرده تا بتواند بیشتر روی تولیدات هنری تمرکز کند. اگرچه آثار مهرداد صدری در مهم‌ترین موزه‌های توکیو، وین آلمان و... حضور دارد و همچنین مورد توجه مجموعه داران است اما تنها چند سالی است که به برگزاری نمایشگاه در ایران روی آورده و در این سال ها نیز با اقبال خوبی از جانب مخاطبان ایرانی مواجه شده است. گالری آرت سنتر با برگزاری نمایشگاهی برای این هنرمند، فرصتی پدید آورد تا مخاطبان ایرانی با او آشنا شوند. موزه هنرهای معاصر تهران نیز حدود دو سال پیش، نمایشگاهی از آثار این هنرمند برپا کرد. او به تازگی نیز نمایشگاهی با عنوان «تخیل واقعیت» در آرت سنتر برپا کرد که شامل آثار نقاشی، بافت و حجم های او می شد که بسیاری از آن ها در طول دو سال اخیر تولید شده بودند.
روزنامه قانون با این هنرمند درباره تازه‌ترین نمایشگاهش به گفت‌وگو نشسته که در ادامه می‌خوانید؛
کارهای حجم شما در نمایشگاه، آثاری بسیار متفاوتی است و متریال آن ها، با متریال مرسوم بافت، متفاوت است؛ شما از فلز استفاده کردید. چه زمانی کار بافت را شروع کردید و تاکنون با چه فلزهایی کار کرده اید؟
اواخر دهه 60 و اوایل 70 میلادی، زمانی که در وین درس می خواندم، یک بخش آزاد داشتیم که می توانستیم آثار متفاوتی اعم از نقاشی، چاپ و بافت و... را خلق کنیم اما در آن زمان به هیچ شکل علاقه ای به بافت نداشتم اما بعد به این دلیل که امکانات فضایی در وین چندان در دسترس نبود، با کار بافت راحت تر می توانستم ایده هایم را پیاده کنم. آن زمان به اجبار به کار بافت روی آوردم اما این برای من کافی نبود و دوست داشتم بتوانم با این تکنیک کار جدیدی کنم؛ همیشه به دنبال ایجاد یک کار جدید هستم و به همین دلیل به سمت متریال هایی رفتم که برای بافت مرسوم نیست و این کارهای بافتِ فلزی که می بینید از آنجا سرچشمه می‌گیرد. این کارها بیشتر برنج است اما با مس و فولاد و استیل هم کار کردم اما این را هم باید بگویم که کار کردن با این فلزها بسیار سخت است و همیشه هنگام کار دست هایم زخم می شود اما نتیجه بسیار لذت بخش است. برای اولین بار از الیاف ماهیگیری در بافت استفاده کرده بودم که در بینال لوزان انتخاب شد و همچنین کارهای فلزی من نیز در مسابقه کیوتو برگزیده شد.
تازه ترین نمایشگاه شما در ایران، دارای چند اثر جديد است؟
بیشتر کارهایی که در نمایشگاه دیدید، مربوط به دو سال اخیر است و فقط سه تا از تابلوها و یکی از بافت ها، در نمایشگاه موزه هنرهای معاصر هم وجود داشت اما بقیه آثار جدید هستند.
بیشترین علاقه خودتان به کدام سمت است؟ بافت، حجم یا نقاشی؟
تمایل به خلاقیت و سازندگی همیشه در من وجود داشته و این باعث شد بعد از دبیرستان به دنبال هنر بروم. اما علاقه من به هرکدام از این مدیوم ها، بستگی به فازِ روحی و فکری‌ام در آن مقطع زمانی دارد. جالب است بگویم که من حدود 20سال است کار بافت انجام ندادم و فقط نقاشی کردم در نتیجه کار بافت، پس از یک وقفه طولانی برای من تازه است. آثار من، به خصوص در این نمایشگاه، دارای حجمی است که هم در نقاشی ها و هم در بافت ها دیده می شود. ایده از سطح به حجم رفتن، همان است که در کارهای بافت هم در پیش می گیرم؛ کارهای بافت هم در سطح انجام می شود ولی با آن کانسپتی که برای کارهای نقاشی انجام می دهم، آن ها را به حجم می برم.
هنرمندی هستید که سال ها دور از ایران زندگی کرده اید اما نوعی بومی گرایی در آثار شما احساس می شود و اسامی کارها هم به نوعی نشان دهنده این مساله است؛ تا چه اندازه برای‌تان مهم است که در آثارتان المان هایی از فرهنگ و اقلیم ایران داشته باشید؟
به طور کل باید بگویم که انگیزه و ایده کار با فلز برمی‌گردد به آن ریشه های فرهنگی ای که می خواهم وهمان‌طور که اشاره کردید، اسامی کارها نیز علاقه و انگیزه ام را نشان می‌دهد اما همه چیز برای من ناخودآگاه است و هرگز خودم را مجبور نمی کنم با ریشه ها و سنت های ایرانی درگیر باشم اما آن چیزی که به طور علمی ثابت شده، نشان می دهد که کاراکتر انسان را سال های اول زندگی او می سازد و من تا دوران دبیرستان ایران بودم؛ کاراکتر من با فرهنگ ایرانی فرم گرفته است. در همین نمایشگاه چند تابلو دارم از کوه‌های لخت؛ طبیعتی که همواره در ذهنم حملش کردم، این طبیعت مناظر اطراف تهران است چرا که در اروپا کوه ها سبز هستند. در واقع می خواهم بگویم اقلیم و فرهنگ ایران از نظر فرماسیون با کارهایم هماهنگ است. از سوی دیگر با اینکه در یک دنیای آزاد کار و تحصیل کردم اما فلسفه و منش فکری آثارم مستقیم نیست؛ من می توانستم احساساتم را به طور مستقیم بیان کنم اما به شکل ناخودآگاه غیر مستقیم حرف می زنم؛ این همان چیزی است که در ریشه های فرهنگی من وجود دارد. شما می بینید که اشعار ایرانی بسیار باز است و خواننده می تواند هر نوع برداشتی از آن داشته باشد و زبان فارسی هم به دلیل نداشتن حرفِ تعریف به این مساله کمک می کند. وقتی شاعر از «یار» می گوید، این یار از منظر خواننده می تواند خداوند، دوست، معشوق و یا هرکسی باشد. در واقع این خواننده شعر است که می تواند با ذهنیت خودش آن را تفسیر کند. آثار من هم ناخودآگاه بیننده را به خودش مشغول می کند چون نمی تواند به صورت مستقیم متوجه حرف من شود و با ذهنیت و حتی تغییر ذهنیت خودش است که با کارهای من مواجه می شود.
نام نمایشگاه و استیتمنت آن، درباره تخیل و واقعیت صحبت می کند؛ تلفیق تخیل و واقعیت به چه شکل در کارهای شما نمود پیدا می کند؟
همه ما در زندگی با واقعیت ها روبه رو هستیم و با گذشت زمان از این ها عبور می کنیم؛ واقعیت ها تبدیل به خاطره می شوند و خاطره چیزی است که تنها در تخیل وجود دارد و آن چیزی که از خاطرات برداشت می کنیم، تخیلی از واقعیت است؛ بنابراین کارهایی که من می کنم، خودآگاه یا ناخودآگاه، برداشت هایی است که از واقعیت های زندگی گرفته شده و می دانم که صد درصد واقعی نیستند بلکه تنها تخیلی هستند از واقعیت.
شما سال ها در دانشگاه های وین به تدریس هنر مشغول بودید. چرا تدریس را به عنوان یک شغل برگزیدید و تنها به تولید آثار هنری اکتفا نکردید؟
من برای این کار دو دلیل داشتم؛ یکی اینکه از نظر مالی مجبور نباشم اثر هنری ای ارائه کنم که سلیقه بازار باشد و مجبور باشم از این راه ارتزاق کنم و دلیل دیگرم این بود که می خواستم به واسطه تدریس در جامعه حضور داشته باشم و خودم را محدود به کار در آتلیه نکنم. تدریس هنر راهی بود که من می توانستم با جوانان، دنیا و اندیشه آنان ارتباط داشته باشم. وقتی شما مجبور به پرورش نسل جوان هستید، خودتان هم تقویت می شوید و رشد می کنید. من فکر می کنم اگر تدریس نمی کردم، کارهای هنری ام در این سطحی که امروز می بینید نبود. من هنوز می توانستم چند سال دیگر تدریس کنم اما خودم را زودتر بازنشسته کردم که بتوانم برای خودم کار کنم. وقتی سن بالا می رود، آدم به گذر زمان بیشتر می اندیشد. من به مرگ فکر نمی کنم اما به زمان فکر می کنم که محدود است و چیزهایی که می خواهم پیاده کنم به وقت بیشتری نیاز دارد و به همین دلیل خودم را از کار تدریس بازنشسته کردم و این روزها تمرکزم بیشتر روی کارهای حجمی است.
چه مسائلی در تولید آثار هنری شما تاثیر می‌گذارند؟ آن تاثیری که از جامعه می گیرید، تا چه اندازه و به چه شکل در آثار شما نمود دارد؟
تاثیرات برای من ناخودآگاه است. آن سال هایی که به تازگی وارد وین شده بودم، نزدیک20 سال از جنگ جهانی دوم می گذشت و آثار جنگ بر این شهر همچنان باقی بود. من آن زمان با نسلی مواجه شدم که بعد از جنگ کار کرده و کشور خود را از نو ساختند اما پیر شده و فرزندان آنان به دنبال کار و زندگی خودشان بودند؛ من این ها را می دیدم که از پشت پنجره به خیابان نگاه می کنند و برای من مثل کسانی بودند که در زندان هستند و تنها به وسیله یک پنجره با دنیای بیرون ارتباط دارند. این مساله تاثیر زیادی روی من گذاشت و اولین اثر من در رابطه با این مساله، حدود 30 سال پیش تولید شد که در اولین نمایشگاهم که حدود 6سال پیش در ایران برگزار کردم، به فروش رفت. در کل باید بگویم تاثیر از محیط اطرافم به این شکل نیست که همان لحظه بنشینم و آن را پیاده کنم بلکه بیشتر به این شکل است که تصاویر و رویدادها در من ماندگار می شوند و به شکل و شمایل متفاوتی در کارهایم نمود پیدا می کنند؛ مگر موقعیت های اجتماعی خاصی با محدودیت زمانی باشد که احساس کنم همان وقت باید آن را پیاده کنم. زمانی که جنگ های مسلمانان و مسیحیان در کشورهای سابق یوگوسلاوی پیش آمد، من به عنوان کسی که در یک کشور اسلامی زاده شدم و در یک کشور مسیحی کار و تحصیل کردم، کاری در این رابطه انجام دادم تا بگویم ما با هم مساله ای نداریم و نباید به خون ریزی یکدیگر بپردازیم و آن اثر در بینال لوزان انتخاب شد.
کار هنرمندان ایرانی را چقدر دنبال می کنید؟
من به آن شکل آرتیست ها را دنبال نمی کنم. اما زمانی که در کشورهای مختلف از نمایشگاه ها بازدید می کنم ، سعی می کنم تا مدتی کار نکنم ؛ به این دلیل که نمی خواهم به هیچ‌وجه تحت تاثیر آثار دیگری قرار بگیرم. اما در این سال‌ها که به ایران آمدم، فرصت هایی به وجود آمد که بتوانم با آثار ایرانی بیشتر آشنا شوم.
فضای هنرهای تجسمی ایران را در این سال‌ها چطور دیدید؟
خوشبختانه استعدادهای خوبی می بینم. توجه من همواره به هنرمندان نسل جدید بوده است، اینکه بدانم نسل جوان دنیا را چطور می بیند، چه برداشتی می کند و چطور آن را مطرح می کند برایم بسیار لذت بخش است. در حراج تهران، بخشی جداگانه برای هنرمندان جوان و معاصر تشکیل داده اند و دیدن این آثار برایم جالب بود و توانستم با بسیاری از آن ها آشنا شوم.
فضای تجسمی این روزهای ما به گونه ای درگیر یک سری مسائل مانند ارتباطات و نگاه‌های غیر هنری گالری‌دارها شده است. متاسفانه بسیاری از گالری داران ما نگاه هنری ندارند و تنها به نام آرتیست یا نام هایی که پشت او ایستاده اند توجه می کنند؛ در چنین فضایی رشد هنرمندان جوان، کار بسیار سختی است. نظر شما درباره این روند چیست؟
همه چیز نیازمند زمان است. با وجودی‌که من چندبار در حراج تهران بودم و کارم فروش رفته اما نقد بزرگی دارم به کسانی که در ایران به عنوان کلکتور شناخته شده اند؛ بسیاری از این هامتخصص نیستند اما این مساله ای است که زمان می خواهد چرا که ما به تازگی این کار را در ایران آغاز کرده ایم. در کشورهای اروپایی بین کلکتورها و اینوستورها تفاوت هست. کسانی که کلکسیونر هستند به هنر یا به سبک خاصی از هنر علاقه مند هستند و بیشتر به دنبال هنرمندانی می روند که شناخته شده نیستند چرا که هم می توانند آثار آنان را با قیمت کمتری خریداری کنند و هم با این کار، هنرمندان را تشویق به ادامه مسیر کنند. کلکتور اروپایی در مقابل هنر احساس مسئولیت می‌کند اما ما در ایران ابتدای راه هستیم. حل این مساله تنها نیازمند زمان است. هنرمندان باید قوی باشند و کارشان تدوام داشته باشد. در وین دو دانشگاه دولتی هنر است و دانشکده‌های خصوصی هم فعالیت می‌کنند؛ از هرکدام از این دانشگاه ها تعداد زیادی فارغ التحصیل می‌شوند اما تعداد انگشت شماری از آن ها جذب کارهای هنری می شوند چون هنر راهی است که تداوم می خواهد و خیلی چیزها باید به هم وصل شود تا یک جوان از نظر مالی دوام بیاورد و این کار را ادامه دهد. شرط اصلی این است که هنرمند سماجت داشته باشد؛ او باید بداند که در راهی پر از سنگ و کلوخ پای گذاشته است .