مواجهه نامتوازن جهان عرب و ايران

دلتاي جهان عرب متشكل از سه سرشاخه اصلي است. اعراب خليج فارس؛ اعراب مديترانه شرقي تا مرز‌هاي غربي ايران و نهايتا آفريقاي عربي. اين سرشاخه، در مجموع تشكيل‌دهنده همان چيزي است كه اعراب خود آن را «امت واحد عربي» توصيف مي‌كنند و در ديكسيونر ديپلماسي، منطقه خاورميانه خوانده مي‌شود. «امت عربي» در وراي باورها و تعلقات ايدئولوژيك، القا‌كننده هويت عمومي و ناسيوناليزم اجتماع عربي، فارغ از پراكندگي جغرافيايي كشورهاي عرب در منطقه است . احتمالا باورش قدري سخت به نظر برسد اما اين «امت واحد عربي» در ذات و ساختار خود نوعي قبيله‌گرايي تاريخي ناكارآمد با همه مختصات و مناسبات دروني آن در جهان مدرن را به نمايش گذاشته است. بي‌شك ارتباط با بدنه جهان عرب بدون شناخت و درك چرايي اين ساختار و مختصات آن، بسيار ناكارآمد و پرهزينه خواهد بود. اين فلسفه زيست تاريخي و غيرايدئولوژيك عربي، در فرآيند نهايي خود ضرورتا نوعي همساني ميان اجزاي جهان عرب در برابر دنياي پيراموني به وجود آورده كه باور آن عجيب اما واقعيتي انكارناپدير است. احتمالا برداشت و ديدگاهي تا حدي گزنده به نظر برسد، ولي اين نكته كليدي مهمي است كه ديپلماسي ايران در منطقه عمومي عربي، كمتر به آن توجه دارد.تفاسير ناشي از فهم تخصصي و كاربردي اين موضوع كه جامعه عرب را بايد يكدست ديد تا متفرق، فكر مي‌كنم گريزي برون‌رفت و راهبردي استراتژيك براي برقراري مناسبات عربي از نوع ديگر در اختيار ايران قرار خواهد داد. اهميت فهم ضرورت يافتن چرايي اين بازنگري در ديپلماسي، هوش و ذكاوت ويژه نمي‌خواهد، آنگاه كه به وضوح مشاهده مي‌كنيم ...
معمولا دركنش‌هاي سخت ديپلماسي، پيكر‌بندي عمومي جهان عرب فارغ از پراكندگي آن، در برابر ايران همواره واكنشي متحدانه و يكسان از خود بروز داده است.از درون همين همساني عربي است كه اتخاذ مواضعي از سوي برخي معدود دوستان ايران در جهان عرب مانند عراق و الجزاير يا ليبي عصر قذافي و حتي سوريه دوران حافظ اسد (معمولا در بيانيه‌هاي اتحاديه عرب) چندان تعجب‌آور به نظر نمي‌رسد. مواضع اخير حيدر العبادي يا نيرو‌هاي سياسي مانند مقتدا صدر در عراق را ببينيد! اين تنها بخشي از عادت مالوف و قبيله‌اي اعراب است، حداقل زماني كه موضوع مربوط به ايران مي‌شود.
نتيجه اوليه تحليلي اين وضعيت، چيزي نمي‌تواند باشد جز اينكه ضرورت تغيير در ساختار عمومي سياست خارجي ايران در قبال اعراب و مشخصا اعراب خليج فارس روزبه‌روز بيشتر مي‌شود. تغيير هم درمباني تئوريك و هم دربنيان ونوع سازه جديد. فكر مي‌كنم تهران بايد به 3 نكته مهم ضرورتا توجه كند.نخست، به جهان عرب، نگاهي يكدست و يك بلوكي داشته باشد. تا آنجا كه به ايران مربوط مي‌شود تجربه ثابت كرده نگاه غيرهمسطح و شكاف‌گونه به اعراب حاوي هيچ راهبرد و كنش موفقيت‌آميزي براي ارتباط و همكاري با آنها نيست. دوم، احياي مناسبات بهتر با دنياي عرب بدون ايجاد تغييرات اساسي در مناسبات با همسايگان عرب جنوب خليج فارس غيرممكن است. اتفاقا به رييس‌جمهورحسن روحاني از اين زاويه انتقادات جدي و زيادي وارد شده كه چرا با وجود قول‌هاي انتخاباتي، تاكنون نتوانسته تغييري درروابط با اعراب منطقه به وجود بياورد. سعيد حجاريان تحليلگر ارشد اصلاح‌طلبان كه معمولا نقطه‌نظراتش توجه زيادي را به خود جلب مي‌كند، مي‌گويد در سال اول به قدرت رسيدن حسن روحاني از او خواسته بود به جاي رفتن به نيويورك براي شركت در نشست عمومي سازمان ملل، به رياض برود. نيويورك را سال بعد هم مي‌تواند برود. سوم، تهران قبول داشته باشد يا نه، اما بنا به دلايل متعدد تاريخي، هويتي، مذهبي و اينك سياسي و امنيتي قادر به ايجاد يك بلوك مشترك يا اتحاد استراتژيك با جهان عرب خصوصا همسايگان جنوبي خود نيست، زمينه آن هم وجود ندارد. متقابلا تداوم شرايط كنوني هم (اگر بدتر نشود) نه تنها منطقي نيست كه فاجعه‌بار هم خواهد بود. در اين ميان فكر مي‌كنم پس از ضرورت بازنگري اشاره شده، هيچ راهي جز فعال كردن جبهه ديپلماسي بردبارانه براي كاهش تنش‌ها وجود ندارد. البته هزينه‌هايي به دنبال خواهد داشت؛ اما مسلما از هزينه‌هاي تداوم وضعيت فعلي وبدتر احتمالي در آينده، بسيار كمتر است.ديپلماسي، ابزاري مناسب براي مديريت روزهاي بحراني است، نه دستاويزي براي توجيه و تداوم شرايط ناپايدار و نگران‌كننده. ديپلمات ارشد يك كشور عرب خليج فارس مقيم پايتخت يك كشور اروپايي كه دولت متبوعش روابط معمولي اما نه چندان گرمي با ايران دارد اما مايل به معرفي خود نيست مي‌گويد: «هيچ‌كس نه به دنبال آن است و نه امكان آن وجود دارد كه مسائل و اختلافات با ايران به نقطه صفر برسد. اين غيرممكن است. اما يافتن راهبردي دوجانبه براي برخورد با مشكلات كنوني ضروري است. ادامه اين وضع بسيار خطرناك و پرهزينه شده و عميقا نگرانيم. ما نگراني خود را صريحا به برادران‌مان در رياض منتقل كرده‌ايم. همان‌طور كه به تهران گفته‌ايم.»