دستبند و حکم آوردیم دخترتون رو بردیم!

محمدرضا ستوده- خبر آمد که دختر وزیر سابق صنعت را به جرم احتکار دارو و بدهی 350 میلیارد تومانی دستگیر کرده‌اند. یکی از رفقا خوشحال شد و گفت: چه عجب... بالاخره یک دانه‌درشت را گرفتند. چپ‌چپ به او نگاه کردم و گفتم: یا نمی‌دانی دانه چیست یا نمی‌دانی درشت کیست! دختر وزیر سابق صنعت هم شد دانه‌درشت؟!
در همین لحظه خبر دیگری آمد و خبر قبل را تکذیب کرد. گفتم: بیا...همین را هم نگرفتند. دنیا بر سرش خراب شد. امید کوچکی که برای مبارزه واقعی با فساد در وجودش جوانه زده بود، چند دقیقه‌ای بیشتر دوام نیاورد. زرد شد و خشکید. چند ساعتی گذشت. خبر تازه‌ای آمد که تکذیب قبلی را تکذیب می‌کرد و خبر بازداشت دختر وزیر را تایید. رفیقم گفت: به نظر تو عملیات دستگیری دختر وزیر چگونه است؟ گفتم: نمی‌دانم. تا به حال دختر نبوده‌ام و مهم‌تر از آن پدرم وزیر نبوده. اما بالاخره باید فرقی با عملیات دستگیری اراذل و اوباش داشته باشد. اول اینکه دختر است و نازک‌طبع، دوم اینکه دختر وزیر است. گرفتن دختر وزیر هم آداب و رسوم تشریفات دارد. گفت: به نظرت چطور دستگیرش می‌کنند؟
کمی فکر کردم. گفتم: احتمالا اول با عزت و احترام خانه‌اش را محاصره می‌کنند. بعد یکی از ماموران بلندگوی دستی برمی‌دارد و می‌گوید: دستبند و حکم آوردیم دخترتون رو بردیم!
وزیر سابق صنعت و همسرش هم از داخل خانه داد می‌زنند: دستبند و حکم ارزونی‌تون دختر نمی‌دیم بهتون...


ماموران دوباره پشت بلندگو می‌گویند: بنز خفن آوردیم، با احترام و عزت دخترتون رو بردیم.
وزیر سابق و همسرش: بنز خفن ارزونی تون دختر نمیدیم بهتون...
بعد ماموران می‌بینند فایده‌ای ندارد و وزیر سابق دختر به آنها نمی‌دهد. 48 ساعت صبر می‌کنند. می‌روند ناصرخسرو چند کارتن داروی نایاب می‌خرند. از دم در خانه وزیر دارو می‌چینند تا بازداشتگاه. زنگ می‌زنند و فرار می‌کنند. دختر وزیر می‌آید در را باز می‌کند و با داروهای نایاب مواجه می‌شود. برق از چشمانش می‌پرد. شروع می‌کند به جمع کردن داروها. رد آنها را می‌گیرد تا می‌رسد به سلولش. تا وارد سلول می‌شود در را می‌بندند.