کارنامه یک ائتلاف 5 ساله




مرتضی گل‌پور


رضوانه رضایی پور
5 سال پس از سال 92، ائتلاف اصلاح‌طلبان و اعتدال گرایان و دولت روحانی در چه وضعیتی است؟ امروز در این‌که اصلاح‌طلبان از روحانی و دولت او گلایه دارند تردیدی نیست، اما گلایه‌ها نتوانسته است خدشه‌ای بر اصل حمایت و ائتلاف وارد کند. امروز اصلاح‌طلبان می‌گویند دست‌کم پس از انتخابات 96 انتظار می‌رفت روحانی در چینش کابینه یا انتصاب‌های رده بالای دولت بیشتر به سمت اصلاح‌طلبان گرایش داشته باشد. در مقابل، نزدیکان دولت معتقدند ائتلاف و حمایت اصلاح‌طلبان از دولت نه‌تنها سودجویانه نبود بلکه اینان مهم‌ترین دستاورد ائتلاف را فرصت تجدید قوای اصلاح‌طلبان در دولت روحانی می‌دانند. این مسائل، در میزگردی با حضور محمدجواد حق شناس، از حزب اعتماد ملی و محمد عطریانفر، از حزب کارگزاران سازندگی به بحث گذاشته شد. حق شناس دیدگاه اصلاح‌طلبانه را نمایندگی می‌کند و می‌گوید پست طلبی، به معنای سهم خواهی نیست و اقتضائات عملیاتی نشد. عطریانفر اما دیدگاه نزدیک به دولت را نمایندگی می‌کند که سهم خواهی، رویکردی اصلاح‌طلبانه نیست. حاصل این میزگرد که از بازخوانی کارنامه اصلاح‌طلبان آغاز شد، پیش روی شماست.

با وجود ائتلاف انتخاباتی، به نظر می‌رسد هنوز تعریف نسبت و رابطه دولت و اصلاح‌طلبان، مسأله‌ای مجهول باقی مانده است. برخی معتقدند این امر به سال 92 باز می‌گردد که دولت و اصلاح‌طلبان درباره ماهیت ائتلاف انتخابات ریاست جمهوری، بحث و آن را شفاف نکردند. شما چه ارزیابی از رابطه اصلاح‌طلبان و دولت دارید؟
عطریانفر:    تبار اصلاح‎طلبان به چپ اسلامی سال‌های نخست پیروزی انقلاب اسلامی می‎رسد. این جریان در 10 سال نخست انقلاب نقش تعیین‌کننده‎ای در ساختار حاکمیت داشت و امام(ره) هم این قاعده را پذیرفته بود که دوگانه چپ و راست درون نظام تعریف می‌‏شود و این دو باید با هم رقابت کنند. در انتخابات مجلس سوم، شورای نگهبان تمام قد درصدد ابطال انتخابات مجلس برآمد. اما  حضرت امام(ره) شخصاً دخالت کرد و با تشکیل گروهی متشکل از نمایندگان وزارت کشور، شورای نگهبان و نماینده امام، در نهایت اعلام شد که ابطال انتخابات تهران خطا است و انتخابات سالم برگزار شده است. معنی این سخن این بود که ایشان پیروزی مطلق چپ اسلامی در این انتخابات را تأیید کردند. البته شورای نگهبان در آن زمان نیز، حکم امام را به صفت مأموریت حرفه‎ای و حقوقی خود به رسمیت نشناخت و اعلام کرد چون حضرت امام، ولی فقیه است و حکم کرده‌اند، ما به نظر ایشان تمکین می‌کنیم.
این مسیر بعد از رحلت حضرت امام(ره) دچار چالش سنگینی شد . این جریان در نقاط عطفی، شکوه و زیبایی خود را حفظ کرد که انتخابات ریاست جمهوری سال 76 نمونه آن بود. همچنین این جریان در مقاطعی خود را در حضیض وانهادگی، بیچارگی، تسلیم و شکسته شدن دست و پای رفتار سیاسی قرار گرفت، که مهم‌ترین آن سال 88 تجربه شد. در آن مقطع اصلاح‎طلبان -البته نه قاطبه این جریان، بلکه بخش مهمی از این جریان- بر این باور بودند که مأموریت تاریخی آنان به معنای حضور سیاسی در قالب رقابت‎ها را باید برای همیشه از یاد ببرند و خود را از همه آن رقابت‌ها معاف بدانند. اما به دلیل ریشه و تبار حقیقی اصلاح‎طلبی در میان ملت، شاهد بودیم که این جمع‎بندی شخصیت‎های اصلاح‌طلب با آنچه که در جامعه اصلاح‎طلبی جریان سریعی هم داشت، تناسبی برقرار نکرد و جامعه این موضوع را به رسمیت نشناخت.
منظور من این نیست که اصلاح‌طلبان در تاریخ نزدیک به 30 سال پس از رحلت حضرت امام تا امروز همواره در حضیض ذلت بودند، چه بسا در مقاطعی هم رو به رشد حرکت کردند. اما متأسفانه نظام سیاسی ایران رقابت منطقی و قابل دفاع چپ و راست و اصولگرا و اصلاح‏‌طلب را به رسمیت نمی‎شناسد. به همین دلیل اگر چند صباحی اصلاحات قدرتی پیدا کند، آن را از سر اضطرار می‎پذیرند و معتقد نیستند که این حضور باید محترم شمرده شود. از این رو، اصلاح‎طلبی زمین با ثبات بازی ندارد. زیرا، آنگاه که زورق اصلاح‎طلبی در کنار ساحل لنگر انداخته است و طناب این لنگر هم محکم است، به گونه‌ای می‌توان سخن گفت و زمانی که در این زورق در میانه اقیانوس پر تلاطم است و نمی‏‌داند که کجاست، سخن گفتن ما از اصلاح‌طلبی هم متفاوت خواهد شد. پس از فرازو و فرود اصلاح‌طلبان، سال 92، به ناگهان در اوج حرمان و ناامیدی آنان، شخصیتی آمد که گرچه پیشینه اصولگرایی داشت و از چهره‎های شاخص امنیتی هم به حساب می‏‌آمد، اما رویکرد اصلاح‎طلبانه‌ای را در پیش گرفت، البته با وجود یک حد فاصل و پل ارتباطی که شخصیتی مثل هاشمی مؤید او بود. این تأیید آقای هاشمی پس از حوادث سال 88 برای اندیشه اصلاح‌طلبی، محل توجه جدی بود. به باور او این رویکرد اصلاح‎طلبی از سوی یک عنصر اصولگرا می‏‌توانست محل اتکا قرار بگیرد، بویژه اینکه اصلاح‌طلبان میدان و فراغ بالی برای یک رقابت منطقی هم پیدا نکردند.
از این جهت باید بپذیریم که اصلاح‌طلبان در سال 92 از درون خود نماینده تمام عیاری به میدان نفرستادند و با روندی که مبتنی بر «سیاست‎ورزی اقتضایی» بود، دست به چنین کاری زدند، نه روند مبتنی بر «سیاست‎ورزی برنامه‎ای». معنای سیاست‌ورزی اقتضایی این است که آنان متناسب با شرایط موجود، از مناسب‌ترین نامزد حاضر در صحنه حمایت کردند. البته اصلاح‌طلبان امروز از این حمایت پشیمان نیستند. امروز هم همچنان از همان نامزد حمایت کرده و از انتخاب خود برنگشته‌اند. بر این اساس، دولتی که در سال 92 بر سر کار آمد و در سال 96 هم تکرار شد، دولتی که برپایه حزب اعتدال و توسعه بود. این دولت در دوره نخست، خود را در مقامی نمی‎دید که ترکیبی از مدیریت را در کابینه به کار ببندد که تأییدیه خود را از دفتر سیاسی اصلاح‌طلبان گرفته باشد. آنان خود را مستقل از این مناسبت‎ها در نظر می‎گرفتند. البته با توجه به اینکه اصلاح‎طلبان پشتیبانان مهمی برای این پیروزی بودند، رسم قدرشناسی سیاسی حکم می‌کرد که رئیس جمهوری منتخب و پیروز نسبت به بکارگیری نیروهای کارآمد درون جبهه اصلاح‎طلب، گام بردارد. به باور من در دولت نخست، آقای روحانی، این پایبندی و جوانمردی و مردانگی را رعایت کرد. از این رو کابینه‎ای را تشکیل داد که اصلاح‎طلبان نه به صفت سازمانی و تشکیلاتی، بلکه به صفت فردی، برخی درون کابینه و برخی دیگر در لایه‎های دیگر دولت قرار گرفتند. از این جهت می‎خواهم بر این نکته تأکید کنم که ما زمانی می‎توانیم به این سؤال به صورت دقیق، روشن و مسئولیت‌پذیرانه پاسخ دهیم که دولت‎های شکل گرفته در دولت، بر پایه هویت حزبی و تشکیلاتی مأموریت اداره کشور را پیدا کنند. تا امروز ما هیچ گاه چنین دولت‌ حزبی نداشتیم و دولت‎های حزبی در ساماندهی دولت‎ها نقش کلیدی نداشتند.
آقای عطریانفر می‏‌گویند که رسم قدرشناسی حکم می‎کرد آقای روحانی از اصلاح‎طلبان در بدنه مدیران کشور و کابینه استفاده کنند که همین کار را کردند. آیا به نظر شما هم از سال 92 رئیس جمهور منتخب در مسیر ائتلاف نانوشته، اما پذیرفته شده، حرکت کرد؟
حق‌شناس:  برای بررسی این مسأله نیز باید قدری عقب‌تر رفت. در فضایی که از سال 84 شکل گرفت، جریان اصلاح‎طلب دچار یک اشتباه فاحش شد. این جریان به دلایلی انتخابات سال 84 را دست کم گرفته بود. این رویکرد منجر شد که جریان اصلاح‌طلبی با سه گرایش متفاوت، اما همزمان در انتخابات حضور یابد و به این ترتیب عملاً آرای خود را میان سه چهره شاخص، آقای مهدی کروبی به عنوان دبیرکل مجمع روحانیون که بزرگ‌ترین تشکل اصلاح‌طلب را نمایندگی می‎کرد، دکتر معین که دو حزب شاخص جبهه و مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب را نمایندگی می‌کرد و درنهایت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به عنوان چهره‌ای که همواره در میانه میدان می‌ایستاد، تقسیم کرد. البته حضور آیت‌الله هاشمی بخشی از اصلاح‌طلبان را از جریان کلی اصلاح‎طلبی جدا کرد، چنانکه در آن مقطع دوستان کارگزاران سازندگی و حزب اسلامی کار و جریانی که به‌طور سنتی به آیت‌الله هاشمی وفادار بودند، از بدنه اصلی اصلاح‌طلبی فاصله گرفتند و پشت ایشان قرار گرفتند. این روند باعث شد که جریان اصلاح‌طلب عملاً و به‌طور همزمان آرای خود را در سه شاخه موازی پیش ببرد و حتی به رقابت درون‌گروهی بین خود بپردازد. طبیعتاً در فضای انتخابات، این رقابت‏‌ها ممکن است به تخریب هم منجر شود و اتفاقات ناخوشایندی بیفتد.
به این ترتیب، در این انتخابات علیرغم پیروزی اصلاح‌طلبان در مرحله اول که حتی رأی آنان 6میلیون بیشتر از مجموع آرای اصولگرایان هم هست، این روند در مرحله دوم به گونه‌ای ادامه یافت که آن اتفاق تلخ رقم خورد که منجر به حذف آیت‌الله هاشمی از صحنه رقابت‌های انتخاباتی و آمدن آقای محمود احمدی‌نژاد شد که به دنبال آن، دوران افول هشت ساله جریان اصلاح‌طلبی هم رقم خورد.
با این مقدمه، من با آن بخش از صحبت‌های آقای عطریانفر که نسبت حاکمیت با جریان اصلاح‌طلبی را از سر اضطرار دانستند، هم‌نظر هستم. اما اضافه کنم که ما نمی‎توانیم اشتباه استراتژیک خود جریان اصلاح‌طلب در سال 84 را نادیده بگیریم. اگر منصفانه نگاه کنیم باید علل افول را تقسیم کنیم؛ بخشی از این افول به خود جریان اصلاح‎طلب، راهبردهای غلط و تاکتیک‎های نادرست مربوط است و بخش دیگر به خواست حاکمیت. البته این خواست هم در نهایت بسیار هوشمندانه رقم خورد. هوشمندانه از این جهت که در سال 76 به رغم همه امیدهای حاکمیت برای ریاست‎جمهوری آقای ناطق‎نوری، مردم واکنش دیگری نشان دادند و این خواست محقق نشد. براساس این تجربه، در 8 سال دوران اصلاحات، دوستان آن طرف بیکار ننشستند و مطالعه و پژوهش کردند و به خود بازگشتند و روند آماده‌سازی را طی کردند که مجموعه این عملکردها، درنهایت زمینه ساز بازگشت آنان به قدرت اجرایی در سال 84 شد.
البته در سال 84 و پس از آن، تلاش‌های بسیاری صورت گرفت تا اصلاح‌طلب از دور رقابت‌های سیاسی خارج شود، اما اصولگرایان نتوانستند به خواست حداکثری خود دست یابند. اگر آنان می‌خواستند حوزه مطلوبی را برای خود تعریف کنند، قطعاً از سبد آنان چهره‎ای مانند احمدی‌نژاد بیرون نمی‎آمد و زمانی که می‎خواستند رقابت‌های خود را مدیریت کنند، چهره‎هایی مانند لاریجانی، قالیباف و ولایتی و رضایی قطعاً بر احمدی‌نژاد اولویت داشتند. اما احمدی‌نژاد در آن مقطع تاریخی خود را به جریان اصولگرا تحمیل کرد و نهایتاً از صندوق انتخابات، چهره‌ای بیرون آمد که اگرچه خاستگاه اصولگرایی داشت، اما لزوماً به همه قواعد این جریان پایبند نبود. در مقابل، جریان اصلاح‌طلب در سال 88 تلاش کرد شکست تاریخی خود در 4 سال پیش از این را جبران کند و وارد صحنه شود. اما مع الاسف در این مقطع هم ما شاهد تکرار اتفاقات 84 هستیم که شاهد آن، حضور همزمان آقای کروبی و مهندس موسوی در انتخابات است. روند انتخابات 88، رویکرد دولت مستقر، مداخله‎های ناشایستی که در آن مقطع انجام شد، رویکرد نهاد نظارتی که کاملاً مداخله گرایانه و حمایتی بود، در حالی که انتظار می‌‏رفت از موضع داوری و انصاف خارج نشود و غیر قابل پذیرش بودن نتیجه رأیی که اعلام شد، دست‌کم برای طبقه متوسط شهرهای بزرگ و مشخصاً تهران، همه اینها مسائل قابل بحث و طرح انتخابات سال 88 محسوب می‌شود.
این هم از زمره اتفاقات بی‌نظیری بود که افتاد، به این معنی که بجز آقای احمدی‌نژاد سه نامزد دیگر انتخابات همه نسبت به نتیجه رأی اعتراض داشتند. این فرآیندها در نهایت به سه شکاف جدی منجر شد. نخست شکافی که میان نخبگان سیاسی رخ داد تا جایی که عملاً در یک طرف ماجرا آیت‏‌الله هاشمی، ناطق نوری، موسوی، کروبی و خاتمی قرار داشتند که همگی حداقل یک یا دو و حتی سه دوره ریاست یکی از قوای سه گانه را بر عهده داشتند، در طرف دیگر هم آقای احمدی‎نژاد و شورای نگهبان قرار داشتند.
بعد از این، ما شاهد به حاشیه رفتن جریان اصلاح‏‌طلب و معترض به انتخابات در تمام سطوح هستیم. کار به جایی می‌رسد که آخرین خطبه‎ آیت‌الله هاشمی و حتی اعتراض ایشان به صدا و سیما از این رسانه منتشر نمی‌شود و در نهایت ما شاهد قهر آقای ناطق نوری و فاصله گرفتن ایشان از این ماجرا، به حصر رفتن مهندس موسوی و آقای کروبی و در مراحل بعد خانه نشین شدن آقای خاتمی و در محدودیت قرار گرفتن ایشان هستیم. به باور من، مجموعه این اتفاقات، نتیجه جریان اصلاح‎طلب و نظام سیاسی از انتخابات 88 بود. آن طرف داستان هم سر به سلامت نبرد. آقای احمدی‌نژاد به عنوان چهره پیروز انتخابات، در انتخاب معاون اول خود دچار مشکل شد و در ادامه هم 11 روز خانه‎نشین شد. این نشان می‌دهد که نظام در این ماجرا هزینه سختی را پرداخت کرد. این تاریخچه را بیان کردم تا به این نکته اشاره کنم که انتخابات سال 92 فرصتی هم برای نظام سیاسی و هم برای جریان اصلاح‌طلب بود تا بتوانند تا حدودی از اتفاقات سال 88 فاصله بگیرند و برخی مسائل را ترمیم کنند.
پس انتخاب ائتلاف اصلاح‌طلبان روی آقای روحانی را، آنطور که آقای عطریانفر می‌گویند، اقتضایی می‎دانید؟
خیر و اتفاقاً معتقدم حتی ممکن است برنامه‌ریزی هم شده باشد. دو مسأله وجود دارد. نخست اینکه نظام سیاسی بویژه با رفتارهای آقای احمدی‎نژاد دچار ناامیدی شده بود. زیرا علی‎رغم هزینه‎هایی که برای او پرداخته شد و با وجود نزدیکی‎هایی که با او وجود داشت، احمدی‌نژاد اصلاً آنچه را که مورد نظر نظام بود، برآورده نکرد. از سوی دیگر این اتفاقات منجر به شکاف اجتماعی شد. از این رو طبیعی است که نظام سیاسی باید خود را ترمیم می‎کرد. اما جریان اصولگرا امکان این ترمیم را نداشت. پس نظام برای تحقق این ترمیم می‌بایست سراغ چهره‌هایی خارج از جریان اصولگرا می‌رفت. البته برای نظام سیاسی هم بسیار دشوار بود که به این جریان سیاسی فرصت ترمیم بدهد، اما مسأله این بود که تنها جریانی که می‎توانست بار دیگر مردم را پای صندوق‌های رأی بیاورد، همین جریان اصلاحات بود. در این هنگام، دو نظر در جریان اصلاح‎طلب وجود داشت؛ یک سو تحریمی‎ها بودند که بعد در انتخابات مجلس در سال 90 هم معتقد به تحریم بودند و روی امواج جنبش سبز پیش می‌رفتند. اما جریان خردگرا و رهبری اصلاح‎طلب، بعد از یکسال توانست خود را آماده کند که نهایتاً منجر به حضور آقای خاتمی در انتخابات مجلس سال 90 در دماوند شد. انتخابات سال 92 نشان داد که نظام سیاسی آماده است اشتباهات خود را ترمیم کند، چرا که اساساً راه دیگری ندارد. بنابراین باید انتخابات حداکثری باشد تا مردمی که از صندوق رأی ناامید و از نتیجه سال 88 برآشفته شدند، بار دیگر پای صندوق‌های رأی بیایند. اما مسأله این بود که خود نظام سیاسی به تنهایی نمی‌توانست مردم را به صحنه بکشاند. اصلاح‎طلبان و چهره‎ای مانند آقای هاشمی بعد از موقعیتی که در انتخابات 88 نزد مردم کسب کردند، می‌توانستند مردم را به حضور پای صندوق‌ها ترغیب کنند. تا اینجای کار، صورت مسأله روشن بود، اما سؤال این بود که حال، چه کسی؟ و برای این منظور باید سراغ کدام نامزد رفت؟ در این شرایط، نظام سیاسی نمی‎توانست اجازه بدهد آقای خاتمی دوباره به عرصه سیاسی کشور بازگردد، همچنان که نمی‌توانست به آقای هاشمی هم‌چنین اجازه‌ای بدهد، زیرا آن نامه را نوشته، آن خطبه آخر را خوانده و مواضع پس از انتخابات 88 او خیلی برای مجموعه جریان اصولگرا خوشایند نبود.
در اینجا به نظر می‏‌رسد یک توافق نانوشته میان نظام از یک سو، و از سوی دیگر جریان اصولگرای خردورز و جریان اصلاح‎طلبی که آقای هاشمی نماد آن است، شکل گرفت.  در اینجا، باز هم شرایط جدیدی را شاهد بودیم که نهایتاً به برآیندی میان تمام این وجوه می‌رسیم که آن شخص آقای روحانی است که از قضا خاستگاه او اصولگرایی است. روحانی، چهره‏ای امنیتی بود که همواره در حوزه‎های سخت نظام فعال بوده، اما در تمام این سال‌ها کنار هاشمی بوده است. در این میان جریان اصلاح‌طلب هم احساس کرد که باید میان آقای روحانی که رویکردش تغییر کرده است، و گزینه‌های معرفی شده از سوی جریان اصولگرا یعنی آقایان ولایتی و قالیباف، یکی را انتخاب کنند. نهایتاً اصلاح‌طلبان گزینه‌ای را انتخاب کردند که به صورت تمام و کمال مطلوب نیست، اما درعین حال گزینه‌ای حداقلی است در کنار چهره دیگری مانند آقای عارف که معلوم نبود این چهره تمام و کمال اصلاح‌طلب، بتواند اجماع مورد نظر میان اصلاح‎طلبان، حاکمیت و جریان میانه‎رو را ایجاد کند.
 آقای عطریانفر گفتند که گرایش به روحانی اقتضایی است و شما هم گفتید که اصلاح‌طلبان، لاجرم به این گزینه تن دادند. در همین نقطه نسبت اصلاح‌طلبان با آقای روحانی چگونه تعریف شد؟ خواست حداکثری بود یا نامزد حداقلی؟
حق‌شناس: انتخابات در ابتدای سال 92 برگزار شد. روزی که آقای خاتمی نامه‌ای به آقای عارف برای کناره‌گیری ایشان نوشت، دوشنبه و تنها 4 روز تا انتخابات باقی مانده بود. صبح دوشنبه نامه آقای خاتمی به عارف رسید و ایشان کناره‌گیری کرد. در این شرایط، سه روز فرصت داشتیم تا جریان اصلاح‌طلب به‌طور کامل به سمت آقای روحانی قدم بردارد. شاید منطقی این بود که در این سه روز نشستی میان آقای روحانی، عارف، هاشمی و خاتمی برگزار شده و توافقی میان آنان به وجود بیاید. در این نشست اصلاح‌طلبان به آقای روحانی بگویند که آقای عارف از ادامه رقابت‌ها کنار می‌کشد و ما هم به سمت شما می‌آییم، اما در مقابل خواسته‌هایی هم داریم. روز دوشنبه قبل از انتخابات، فاصله رأی آقای عارف و روحانی یک درصد بود. عارف 12 درصد و روحانی 13 درصد آرای مردمی را در اختیار داشت. بر پایه همین آمار می‌شد به یک توافق دست یافت، به این معنی که به آقای روحانی گفته می‌شد شما رئیس جمهور باش، اما معاون اولی شما، سهم اصلاح‌طلبان باشد، یا این‌که از میان 20 وزیر کابینه، 10 وزیر سهم اصلاح‌طلبان و استانداران هم به همین ترتیب، اما چنین نشست و چنین توافق‌هایی اتفاق نیفتاد.
در این صورت چه چیزی جایگزین این توافق شد؟
حق شناس: اگر ائتلاف شکل می‎گرفت، می‌شد توافق کرد و قرار گذاشت و به آقای روحانی گفت که ما بر اساس این توافق از شما حمایت می‌کنیم. این توافق می‌بایست با حضور بزرگان شکل می‎گرفت. اما ائتلاف شکل نگرفت تا مشخص شود در ازای رأیی که اصلاح‌طلبان پشت سر آقای روحانی می‌آورند، ما چه انتظاری از او داریم. این اتفاق رخ نداد. اصلاح‌طلبان با حمایت بدون قید و شرط پشت سر آقای روحانی قرار گرفتند، با این امید که ایشان بعد از انتخابات پایبندی خود را به اصلاح‌طلبان نشان دهد. اما او کسی نبود که بعد از پیروزی در انتخابات، روحانی قبل از انتخابات باقی بماند. ایشان چهره‎ای سیاسی، قاعده‌مند و عملگرا بود که براساس واقعیت میدان تصمیم می‌گرفت. وقتی ایشان به پاستور رسید، به این فکر کرد که باید رأی مجلس را هم بگیرد. مجلس به عنوان یک پارامتر رو در روی دولت یازدهم بود و شخصی مانند علی لاریجانی هم بود. طبیعتاً در برخی از حوزه‌ها باید تأیید رهبری را هم می‎گرفت. بنابراین، پس از انتخابات، مؤلفه‌های دیگری بر انتخابات کابینه مؤثر شدند. ضمن این‌که از یاد نبریم که جریان اصلاح‌طلبی شرط لازم برای پیروزی بود و شرط کافی نبود. آقای روحانی هم دیگر روحانی قبل از انتخابات نبود. گرچه اگر بخواهیم آقای روحانی را در دو دوره اول و دوم تقسیم کنیم، در دوره اول تا حدودی پایبندتر به نظر می‌رسد و در دوره دوم اصلاً از او پایبندی نمی‎بینیم.
آقای عطریانفر، شما گفته آقای حق شناس مبنی بر تغییر رفتار آقای روحانی پیش و پس از انتخابات را می‌پذیرید؟ به نظر شما چرا نشستی برای توافق و تفاهم مشخص و روشن برگزار نشد؟
عطریانفر: پاسخ مجمل به این پرسش این است که آقای روحانی دست‌کم در دوره نخست ریاست جمهوری تفاوتی میان پیش و پس از انتخابات وجود نداشت. معتقدم رویکرد آقای روحانی در تشکیل کابینه و نیز نسبت به جریانات سیاسی پشتیبان ایشان هم تفاوتی پیدا نکرد، اگرچه ممکن است در ادامه راه این تغییر را در برخی از موضوعات شاهد باشیم. اما همان طور که آقای حق‎شناس به درستی بیان کردند، من هم معتقدم که به مصداق شعر معروف «خانه از پای بست ویران است/ خواجه در نقش بند ایوان است». این شعر به‌طور کامل زبان حال اصلاح‎طلبان در سال 92 بود. در آن سال اصلاح‌طلبان در نبردی ورود پیدا کردند که هویتی بود، از این رو طبیعی بود که در مقام کسب سهم جزئی سیاسی زمانه خودمان نباشند. ما در نقطه‌ای قرار گرفته بودیم که می‎خواستیم به همه آن جریان افراطی و تندرو که تابوت دفن اصلاح‎طلبی را در سال 88 تشییع کردند و به اصطلاح خود آن را دفن تاریخی هم کردند، اثبات کنیم که نگاه شما خطا بود. می‏‌خواستیم اثبات کنیم آنچه جامعه اصلاح‌طلب ایران تعقیب می‌کند و برخی از این چهره‌ها را نماینده خود قرار داده تا منویات خود را به منصه ظهور برساند، همچنان زنده است، ولو این‌که دست و پایش شکسته شده باشد. در سال 92 می‏‌خواستیم اثبات کنیم که زنده‌ایم و برای اثبات زنده بودن و هویت خود، باید در یک فرآیند سیاست ورزی اقتضایی، نقش خود را در صورت و سیمای عنصری که نزدیک‌ترین نسبت منطقی با تفکر اصلاح‌طلبی داشت، به نمایش بگذاریم و این پدیده، کسی نبود جز حسن روحانی و این رویکرد، رویکردی نبود جز رویکردی که مورد توافق اجماعی شخصیت‏‌های مؤثر اصلاح‌طلبان نام برده می‌شد، مانند آقایان خاتمی، هاشمی و برخی دوستان دیگر در مراتب پایین‌تر. این نبرد یک نبرد واقعی بود و نباید خروجی جز پیروزی پیدا می‌کرد، زیرا برای اثبات آن هویت و زنده بودن، نیازمند این پیروزی بودیم. چرا سراغ آقای عارف نرفتیم؟ او که از درون اصلاح‌طلبان بود و معاون اول آقای خاتمی هم بود، پس چرا سراغ او نرفتیم؟ به این دلیل که تصویر پیروزی مقدر را در سیمای آقای عارف ندیدیم و به همین دلیل از او عبور کردیم. می‌خواستیم اثبات کنیم که می‌توانیم از شرایط روز، به بهترین وجه استفاده کنیم و پیروزی خود را در قامت و هیبت شخصیتی استوار، اثبات کنیم. این اتفاق بسیار مهم است. در این نقطه نمی‌توانیم برای کسی شرطی بگذاریم و به کسی بگوییم سهم ما چه می‌شود و اگر سهم ما تأمین نشود، ما از تو حمایت نمی‌کنیم. چون اگر در مقام شرط‌گذاری و سهم طلبی بودیم، به این معنی بود که عملاً داریم به اصل اثبات هویت خود لگد می‎زنیم.
به نظر می‎رسد که دولت یازدهم هم، دست‌کم در دوره نخست، در قبال ائتلاف و حمایت اصلاح‌طلبان در سال 92 همین مسأله را دنبال می‌کرد که جریان اصلاح‎طلب، در انتخابات هویت خود را تثبیت کرده و حالا می‎تواند و فرصت دارد به لحاظ سیاسی و اجتماعی فعالیت کند و دولت مانعی برای او نخواهد بود.
عطریانفر: مطلب شما را در مقام بیان واقعیت می‌‏پذیرم، اما در نتیجه‌‏گیری نمی‌‏توانم آن را بپذیرم. یک حادثه تاریخی در صدر اسلام داریم. پیامبر خدا اراده کرد که به فتح مکه برود. در این میانه لشکریان پیامبر احساس کردند یکی از کاروان‌های کفار قریش در حال حرکت است. آنان به سمت مصادره اموال آنها رفتند. پیامبر این‌ها را نهی می‌کرد و می‌گفت ما برای کار مهم‌تری آمدیم و شما روی مسائل جزئی‌تر خود را مشغول نکنید. خداوند این را در قرآن نقل می‌کند و می‌فرماید: شما چیزی را اراده کردید که مهم نبود. در حالی‌که خداوند اراده کرده بود که یک اتفاق مهم‌تری رخ دهد. فکر می‌کنم که آنچه در سال 92 رخ داد بذری بود که اصلاح‌طلبان به امید یک برداشت خوب، کاشتند. شما گندم می‌کارید، اما با برداشت گندم مقداری هم به شما پوشال می‌دهد. این‌که ما در مقام پست طلبی و موقعیت دولتی پیدا کردن، اعتراض کنیم از جنس «غیر ذات شوکه» است. ما اصلاح‌طلبان مهم‌تر از آن را بدست آوردیم. من باورم این است که اتفاقاً انتخابات سال 92 به این قیمت بود که ما بالای 70 درصد آنچه را که اراده کرده بودیم، به دست آوردیم و آن اثبات حقانیت و ذاتیت اصلاح‌طلبی در جامعه سیاسی ایران برای کسانی بود که مراسم ختم اصلاح‌طلبان را هم گرفته بودند. ولی ما وقتی می‌آییم و قضیه را کوچک می‌کنیم و می‌گوییم پیروزی ما یعنی گرفتن پست در این دولت، در واقع عارضه‎ای است که گرفتارش هستیم. من از تشکیل دولت حزبی دفاع می‌کنم و حتماً باید نیروها متکی بر آرمان‌های حزبی خود مأموریت پیدا کرده و دولت را اداره کنند و پاسخگو هم باشند. اما چون فعلاً تا اطلاع ثانوی نظام سیاسی ایران چنین رفتار انتخاباتی و رقابت‌های حزبی را به رسمیت نشناخته، باید سیاست‌های نسبی‌گرایانه و اقتضایی را در پیش بگیریم. راهی جز این نداریم. خواسته‌های ما در سال 92 به مقدار حداکثر ممکن حاصل شد. دیدید که ما هستیم، دیدید که توانستیم عمل کنیم، دیدید که توانستیم عرصه رقابت‌ها را مدیریت کنیم و دیدید که توانستیم خطایی را  که در سال 84 مرتکب شده بودیم جبران کرده و پیروزی نسبی دیگری را به دست بیاوریم. از این جهت فکر می‌کنم که در شأن و منزلت اصلاح‎طلبان نبود که بنشینند و با رئیس‎جمهور خود که در مقام انتخاب بوده در یک بده بستان سیاسی بگوییم که این را می‎دهید که این کار را انجام دهیم؟ اصلاً شأن اصلاح‎طلبان این نبوده. ضمن این‌که در چنین رویکردی که با یک رفتار کاملاً فاخر سیاسی رخ داد، جوانمردی حکم می‌کرد که این قدرشناسی و سپاس از اصلاح‌طلبان شکل بگیرد و از نیروهای کارآمد اصلاح‌طلبان به بهترین شکل استفاده کند. اما آیا رئیس جمهور به مقدار کفایت موفق بوده است پاسخ نه است. اما در مقام تحلیل و آسیب شناسی این داستان، آیا می‎توانسته و نکرده است؟ تصور می‎کنم که نمی‎توانسته است. چرا؟ چون یک سری محدودیت‎ها و گرفتاری‎هایی هم در پارلمان و هم در حوزه نهادهای قدرت انتصابی گیرهایی داشته که بنا به شرایط باید رویکردی انتخاب می‎کرده تا از نقاط عطف بخوبی عبور کند و این اتفاق قابل دفاع است. اصلاح‌‏طلبان با مناعت طبع کافی نسبت خود را حتی بعد از حمایت از رئیس‎جمهور به گونه‌ای بروز و ظهور دادند که از عزت نفسشان هیچ کم نشد. متقابلاً رئیس‌جمهور هم در حد بضاعتی که داشته در مقام انتخاب جهت‌گیری به سمت نیروهای اصلاح‌طلبان داشته و اگرچه در مقام عمل به دلیل برخی از موانع و جبهه‌های امتناعی که پیش روی او وجود داشت، نمی‌توانست آنقدری که خودش حتی راضی بود، دست به انتخاب بزند.
 بر سر ریاست آقای لاریجانی بر مجلس برخی از اصلاح‌طلبان با اعتدال و توسعه همنوایی داشتند. اما به نظر می‌رسد که این اتفاق یک زنگ هشداری برای اصلاح‌طلبان بوده  یا انتظارات این بود که دولت عملکرد دیگری داشته باشد.
عطریانفر: بارها و بارها دوستان اشاره کردند و بنده هم باور و اعتقاد دارم که عرصه سیاست و سیاست‎ورزی، عرصه واقعیت است. عرصه صرف آرمانگرایی نیست. عرصه هرچه من اراده کردم باید محقق بشود، نیست. در امر تحقق فعل سیاسی  یا امر هدف‎دار اجتماعی قائل به دو وجه فاعلی و قائلی هستیم. این دو باید در کنار هم قرار داشته باشند تا فعلیت شکل بگیرد. قائلیتی باشد تا فاعلیتی رخ بدهد تا فعلیتی از آن صادر شود. مجلسی را می‌خواهیم شکل بدهیم که در مقام واقع به نقطه توافقی برسیم. باور ما این بود که در مجلس دهم جز علی لاریجانی هیچ گزینه دیگری هم در مقام واقع و فعلیت سیاسی نبود. در مقام عرضه انسانی چنین کسی را که بتواند در یک رقابت تنگاتنگ به حوزه پیروزی دست پیدا کند، نمی‎توانستیم نشان دهیم. از دوست عزیزمان دکتر عارف بارها و بارها اسم برده‎ایم اما باورمان این بوده که این اتفاق رخ نمی‎دهد، بخصوص اینکه ما بعد از آن اثبات هویتی که در سال 92 به رخ رقیب و دوستان نادان انقلاب که در لباس رقبای ما ظاهر شده بودند و پدیده تندروی را سامان داده بودند، کشیدیم، باید نشان می‌دادیم که انسان متسامحی هستیم و در روند رشد الا و لابد قائل به این هستیم که هزار دوست کم و یک دشمن زیاد. بنابراین باید روز به روز از این بدنه منتقدین تندرو بکاهیم و بر بدنه دوستان خود بیفزاییم. علی لاریجانی حتماً از جنس اصلاحات نیست، کما اینکه حسن روحانی هم نبوده است. همان روندی که در مورد حسن روحانی در مقطعی ما را به باوری رساند که برویم و به کمپین ایشان بپیوندیم و حمایت کنیم در مورد علی لاریجانی هم داشته‌ایم، البته به‌ صورت نازل‎تر. البته در این حوزه در بدنه اصلاح‎طلبان اختلاف نظر سنگینی وجود داشت. اما واقعیت این بود که باید از این نقطه عبور می‎کردیم. یک زمانی دوستان ما گفتند که جناب دکتر عارف، فداکاری کردند و از انتخابات انصراف دادند. من این را نقد کردم، گفتم فداکاری نبوده بلکه یک کار عقلانی بوده است. در توضیح این قضیه گفتم که رفتار عقلانی از رفتار فداکارانه ارزشمندتر و منطقی‎تر است. اتفاقاً اگر رویکرد عملیاتی آقای عارف را به‎عنوان یک رویکرد عقلانی توصیف و تفسیر کنیم ارزشمندتر از این است که بگوییم ایشان اخلاقاً کناره‎گیری کردند. اجازه بدهید این موضوع را به‌طور معکوس هم نگاه کنیم. تصور کنید که عارف انصراف نمی‎داد و در صحنه می‎ماند و رأی شکسته می‎شد هم روحانی پیروز نمی‎شد و هم عارف به پیروزی نمی‎رسید و از بین آقایان جلیلی و قالیباف یک نفر پیروز می‌شدند. آن وقت به آقای عارف چه می‌گفتیم؟ آیا نفرین نمی‎کردیم؟ ابراز نفرت نمی‏ کردیم؟ نقد شکننده نمی‏ کردیم؟ آیا نمی‎گفتیم رویکرد او خطاکارانه بود؟ آیا نقدی از همان جنس سال 84 نمی‎کردیم؟ آن وقت می‎توان فهمید که الا و لابد باید همین اتفاق می ‏افتاد. اگرچه انتظار بر این بود که اگر این کار عقلانی را می‎کند به نفع روحانی خارج شود، اما متأسفانه عارف هم این کار را نکرد. هدف ما این بود که بیاید و حمایت هم بکند. ولی عارف این کار را نکرد، فقط از رقابت خارج شد.
آقای عطریانفر اعلام کرد که در سال 92 اصلاح‎طلبان بر هویت مستقل خود تأکید می‎کردند و سعی داشته‌اند مجاری‌ای که در دوران آقای احمدی‎نژاد بسته شده بود، بازتعریف و بازسازی کنند. اما اینطور به نظر می‎رسید که به جای این تأکید بیشتر به سوی این موضوع رفتند که چه سمتی را داشته باشیم و در کجاها از نیروی اصلاح‎طلبان استفاده شود. شما این نقد را می‌پذیرید؟
حق‌شناس: می‎خواهم نگاهی را که آقای عطریانفر دارند بیشتر باز کنم. لزوماً وقتی در عرصه سیاست سخن می ‏گویید، نمی‌توانید واقعیات صحنه را‎ نادیده بگیرید. ما چطور می‎توانیم از اصلاح‎طلبی سخن بگوییم و بر پیشبرد افکار و آرمان‌های اصلاح‌طلبی تأکید کنیم، اما انتظار نداشته باشیم که نیروهای شاخص اصلاح‎طلب در مسند امور قرار بگیرند تا این تفکر را به پیش ببرند؟ آیا اصلاح‌طلبی این‌گونه محقق می‎شود؟ آنهم در حالی که آقای روحانی رأی خود را از جریان اصلاح‌طلبی گرفته است؟ اگر اصلاح‎طلبان حمایت نمی‏ کردند ایشان چنین رأیی را نمی ‏آورد. رأی 13 درصدی تا 51 درصدی با فاصله سه روز یک اتفاق بسیار روشنی است. بعد بگوییم که وزرا، معاون اول و سایر معاونین و استانداران همه از جریان اصولگرا باشند و اصلاح‎طلبان فقط از مردم بخواهند رأی بدهند. آن موقع مردم به این جریان می‎گویند که ما با دعوت شما آمدیم و رأی دادیم که چه بشود؟ چه اتفاقی افتاد؟ آیا جریانی که همچنان هست و با شاخصه‎های خود حرکت می‎کند توانسته با بخشی از خواسته‎های مردم که اصلاح‎طلبان به او وعده داده‏اند عمل کند؟ وقتی باوری وجود ندارد و حتی تقابل هم شکل می‌گیرد، ما اسم این را سهم‎خواهی بگذاریم؟ اصلاً انتخابات یعنی چی؟ انتخابات یعنی اینکه عده‎ای بیایند و خود را در معرض رأی مردم قرار دهند تا بتوانند در یک جایگاهی استقرار پیدا کنند. این توجه و تحقق خواسته مردم است. ما چرا این را به لحن کاملاً نامناسب به‌عنوان سهم‌خواهی در عرصه سیاست تقلیل بدهیم، اصلاً بگوییم سهم‎خواهی. آیا مگر انتخابات بجز این است که سهم خود را از حوزه قدرت با اتکا به رأی مردم می‎خواهیم؟ اگر نخواهیم کم کاری کرده‌ایم. مردم به شما رأی داده‎اند که بر سر کرسی قدرت بنشینید، بعد آن را تعارف بزنیم و بگوییم که نه من این کرسی را نمی‎خواهم. دوستان بزرگوار اصولگرا هم آنجا نشسته‌اند که نشسته‌اند. این اصلاً بازی با کلمات و غلط شمردن امر سیاست است. امر سیاست این است که رقابت کنید و سهم خود را از قدرت بگیرید. اینجا اگر سهم خود را نگیرید کارت اشکال دارد و باید بازخواست بشوی و اگر مطالبه نکنی باید از تو سؤال شود که چرا حق مردم را نگرفتید.
حداقل دوره اول اینطور از سوی اصلاح‌طلبان مطرح می‎شد که آنچه ما می‌خواهیم تغییر در رویکردهاست و تأمین منافع مردم، گشایش فضای سیاسی و مسائلی از این دست.
حق‌شناس: مگر اینجا مکانیکی است که خود به خود کارها انجام شود. ریل را عوض کنید آن وقت قطار خودبه خود حرکت می‎کند؟ اینجا تغییر رویکرد دقیقاً با انسان اتفاق می‎افتد. با مدیر و تفکر اتفاق می‏ افتد. مدیری که باور نداشته باشد نمی‎تواند تغییری ایجاد کند حتی با شما مخالفت هم می‎کند. دلیلی ندارد که با شما همراهی کند. مگر می‎توانید بگویید که روزنامه ایرانی که مدیر آن وردی‎نژاد بوده با روزنامه ایرانی که در دوره احمدی‌نژاد مدیریت آن عوض شده یکی است؟ نقش آدم هاست که در روزنامه ایران تفاوت ایجاد می‌کند. آن آدم اصلاح‌طلب باید بیاید و اینجا بنشیند تا تیتر و سرمقاله اصلاح‎طلبانه بزند، تا اثر خود را در جامعه بگذارد. نقد من به صحبت آقای عطریانفر هم هست که می‎گوید ما اینجا نباید اخلاقی رفتار کنیم بلکه باید عاقلانه برخورد می‎کردیم، می‎گویم بله جوانمردی ایجاب می‎کند اما در عرصه سیاست همه جوانمردانه رفتار می‎کنند. اینجا اگر بخواهید به آقای روحانی بگویید می‎خواهیم به شما رأی بدهیم هیچ اشکالی هم ندارد که این را هم بگویید که آقای روحانی ما هم در کابینه شما هستیم، از قبل باید می‎گفتند ولی نگفتند. اشکال کار همین جاست. اشکال ما اصلاح‎طلبان این است که بدون قید و شرط از ایشان حمایت کردیم. این نقد را هم بر آقای عارف وارد می‎دانم. آنجا که کنار می‎رود به جای اینکه کنار برود و حمایت هم نکند، بگوید من کنار می‌روم، حمایت هم می‌کنم اما به هر حال عده‎ای با من هستند. آنجا باید نسبت‎ها را تعیین می‎کرد و می‎گفت که الآن آمار آرای ما 12 به 13 است و همین نسبت برابر را در کابینه می‎چینیم. حتی می‎توانستیم بگوییم که کدام مناصب برای شما و کدام یک برای ما باشد. در استان‎ها هم می‌توانستیم این کار را بکنیم. بعد ما می‌بینیم که همین کار را آقای لاریجانی انجام می‎دهند. وقتی آقای روحانی می‌آید آقای لاریجانی سهم خود را از قدرت در کابینه اول می‎گیرد. شما می‎بینید که حلقه اول آقای لاریجانی همچنان در کابینه حضور دارد. من در مجلس هستم و می‎خواهم با شما همراهی کنم، در ازای این همراهی از شما سهم می‎خواهم. منظورم این است که در عملگرایی جریان اصلاح‎طلب خوب عمل نمی‎کند.
 سال 92 ائتلاف سه روزه شکل گرفت و فرصتی برای صحبت در مورد سهم اصلاحات از کابینه نداشتید. در سال 96 فرصت زیادی داشتید برای چانه زنی. چرا این اتفاق در سال 96 رخ نداد؟
حق شناس: سال 96 در میانه دو دوره ریاست‎جمهوری بودیم. انتخابات در ایران همواره هشت ساله است. دولت آقای میرحسین موسوی با ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، دولت هاشمی، دولت خاتمی، دولت احمدی‌نژاد و هشت ساله دولت روحانی. قطعاً جنس انتخابات در مرحله اول با جنس انتخابات در مرحله دوم فرق دارد. کسی که در جایگاه ریاست‎جمهوری نشسته است زبانش و نحوه ارتباط‌ گیری با حامیانش، بشدت متفاوت است. در انتخابات 96 جریان اصلاح‎طلب بهتر و دقیق‎تر می‎توانست با آقای روحانی حرف بزند و نزد. آقای روحانی می‎دانست که رأی می‌آورد چون کار راحت تری در پیش داشت. شرایط برای پیروزی او بهتر از دوره اول هم بود. زبانی هم که خود و حتی اطرافیانش به کار می‎گرفتند متفاوت بود. باز جریان اصلاح‎طلب کوتاهی کرد و درست عمل نکرد. در همان جلسه شورای عالی سیاستگذاری که تشکیل شد، بنده هم حضور داشتم. آن موقع آقای شریعتمدار به نمایندگی از آقای روحانی در جلسه حضور داشتند. همین حرف‎هایی را که اینجا می‎زنم آنجا هم زدم. تنها کسی هم که سخنرانی کرد من بودم. در جریان رأی‌گیری هم فقط یک نفر رأی نداد که آن هم من بودم. گرچه از سوی آقای عارف به احترام جمع اعلام شد که شورا به اتفاق آرا به حسن روحانی رأی داده است، اما من رأی نداده بودم. حرفم این بود که ما باید قطعاً از آقای روحانی حمایت کنیم. حتی در دوره اول در کنار آقای روحانی به چند استان رفتم و سخنرانی کردم، قبل از اینکه آقای عارف و روحانی تکلیف شان روشن شود. اما در دوره دوم صحبت من با جریان شورای سیاستگذاری این بود که اگر می‎خواهید حمایت کنید با توجه به روند چهار سال گذشته باید دقیق‌تر با آقای روحانی حرف بزنیم که چه می‌خواهیم و او چه می‌خواهد بکند. اما وقتی که اعلام حمایت شد، این جریان به دیدار روحانی رفتند و با او جلسه برگزار کردند که دیگر کار از کار گذشته بود. باید قبل از اعلام حمایت این نشست اتفاق می‌افتاد. البته ممکن بود که آقای روحانی به خواسته‎های ما عمل نکند، خب نمی‌کرد؛ مهم نبود. اما گفت‌و‌گو باید قبل از اعلام حمایت شکل می‌گرفت. این کوتاهی جریان شورای سیاستگذاری بود که خودم هم از اعضای آن مجمع بودم و اعتراضم را هم اعلام کردم. نتیجه آن دولت دوم روحانی شد. چه اتفاقی افتاد؟ آقای جهانگیری به میدان آمد اما خرج این ماجرا شد. هزینه‎ای که آقای جهانگیری داد هیچ کسی در این ماجرا نداد. موقعیت آقای جهانگیری را در یکسال اخیر با چهار سال قبلش مقایسه کنید. اصلاً روند خوبی نیست. حتی ما گزینه‌ دیگری هم داشتیم. ما می‌توانستیم در کنار آقای روحانی با گزینه اصلاح‌طلب صددرصد وارد میدان بشویم و رقابت کنیم.
 مثلاً چه کسی؟
خود آقای جهانگیری. اگر آقای جهانگیری جدی پای انتخابات می‎آمد موقعیت پیروزی را داشت، نه اینکه بیاید و به چرخ پنجم تبدیل شود.
 احتمال شکستن آرا را در نظر گرفته بودید؟
آن بحث دیگری است، بالاخره آقای روحانی آدمی است که حساب و کتاب سرش می‎شود. ما می‎گوییم پای چیزی می‎ایستیم و با هم هزینه آن را می‎پردازیم. این‌گونه نمی‎شود که تعریف کنید یک طرف بازنده مطلق و طرف دیگر برنده مطلق باشد. در حوزه سیاست قاعده این است که بازی برد - برد داشته باشیم. در بازی برد - برد هر کسی سهم خود را می‎گیرد، اما نمی‎شود که کسی بگوید من در این ماجرا می‎ایستم و تمام هزینه‎ها را حتی هزینه نارضایتی از نظام را می‎پردازم. آقای جهانگیری قبل از این انتخابات ارتباط خوبی با دفتر رهبری داشت. اما بعد آن دلخوری پیش می‎آید و ارتباط گرفته نمی‎شود و تا یک سال ملاقات انجام نمی‎شود. این هزینه کمی نیست که آقای جهانگیری آن را پرداخت می‎کند. از این طرف هم می‏ بینیم که انتخابات تمام می‎شود و جریانی که برخلاف اصلاح‎طلبان هیچ سهمی در پیروزی آقای روحانی ندارد، قدرت اصلی را در کابینه به دست می‎گیرد.
عطریانفر: می‎خواهم پاسخ آقای حق‎شناس را مقداری صیقل بدهم. اولاً که بخشی از دغدغه‌های ما نسبت به دولت دوم آقای روحانی است و فعلاً بحث ما در مورد دولت 92 تا 96 است. تصور کنید که این گفت‌و‌گو قبل از سال 96 و تشکیل دولت دوم آقای روحانی انجام می‎شد، حتماً ماهیت دیگری پیدا می‎کرد. بخش بزرگی از نقدی که به ذهن ما می‌رسد و درست هم است بیشتر معطوف به بخش بعد است. در پایان ماجرای 4 ساله اول دولت آقای روحانی خروجی‎ای که به عنوان نتیجه ارزیابی و آسیب‎شناسی دولت و رابط‌‌اش با اصلاح‌طلبان مطرح بود این است که که اگر در سال 92 ما با جناب روحانی با مختصر تردیدی حمایت کردیم و به روش آزمون و خطا گفتیم که تست می‎کنیم ان شاءالله که بز است و دیدیم که بز درآمد، وارد میدان شدیم، در سال 96 برای ورود به مرحله دوم با امنیت خاطر و اعتماد به نفس بیشتر وارد شدیم. این را تقریباً بخش بزرگی از دوستان ما در حوزه اصلاحات احساس کردند که این آدمی که ما به او اعتماد کردیم و در پیروزی او نقش بسیار کلیدی داشتیم، به وظیفه خود وفا کرد. اگرچه در جزئیات هزاران نقد می‎توانیم به او وارد کنیم و این امنیت خاطر را بروز دادیم و گفتیم که برای مرحله دوم چرا شرط نمی‎کنیم؟ این چالش در میان اصلاح‎طلبان بود که اصلاً فرصت و حتی نیازی برای شرط‌ گذاری نیست. شما با کسی شرط می‎کنید که در عملکرد خود در گذشته رسم وفا را ایفا نکرده باشد، ما این را ندیدیم. از این جهت موضوع شرط ‎بندی خیلی امر جدی نبود اما بحث آن به میان آمد. نکته‎ای که جناب حق‎شناس تأکید می‌کنند و آن کم کاری اصلاح‌طلبان است را من هم تأیید می‎کنم. دوستان ما در جبهه اصلاحات باید روابط خود با دولت را جدی‎تر تنظیم می ‏کردند. حد ارتباطی حضرات اصلاح‎طلب با دولت در حد نشستن با آقای جهانگیری و حرف زدن بود. این آقا که از خودمان است. گفت‌و‌گو با آقای جهانگیری دستاوردی به هیچ معنا نمی‎توانست داشته باشد. به هر حال باید به سمت گفت‎وگو با آقای روحانی می‎رفتیم. در این رابطه کم‎کاری را قبول دارم. ما در مقام ثبوت و اثبات باید این دو را بررسی کنیم. آنچه از سوی آقای حق‎شناس مطرح شده، ثبوتاً درست است، ولی اثباتاً باید چه می‎کردیم و برون رفت ما چه می‎شد؟ نوعاً در دنیای معاصر کشورهایی که رقابت‌های‌شان حزبی است، اگر ترکیب کابینه و ترکیب پارلمان همسو نباشد از این گرفتاری که ما داریم آنها هم دارند. نوعاً برای رفع این مشکل معمولاً این مدل را توصیه می‎کنند. آنچه  نتیجه امر انتخابات ریاست جمهوری برای اجرا است با آنچه  در قالب پارلمان و به لحاظ حقوقی شکل می‎گیرد، باید همسو باشند. از این جهت امر مردم درست‎تر انجام می‌شود. در مقام آسیب‎شناسی می‎توانم استدلال کنم که جناب روحانی در تکالیف اصلاح‎طلبی خود نه به صفت ساختاری بلکه به صفت فرآیند، مأموریت و رسالت اصلاح‎طلبی، در اشل‎های ملی خوب حرکت کرده و به مقدار زیادی هم قابل دفاع است. در حوزه‌های سیاست خارجی، اقتصادی، اجتماعی و مناسباتش با بخش‎های دیگر قدرت و در حد دفاع از آزادی‎ها و حقوق شهروندی گام مهمی برداشته است، ولی در حوزه منطقه‌ای شکست خورده است. حوزه‎ای که به لحاظ انبوهی و توده‏ ای حجم بزرگی از سهم آرا را تشکیل می‌‎دهند.
به چه معنا؟
هم من و هم آقای حق‌شناس تجربه وزارت کشوری داریم و بهتر می‎توانیم این موضوع را توضیح دهیم. یک نهادی به اسم وزارت کشور داریم که در حال حاضر نزدیک به 400 فرمانداری دارد، 1500 بخش و 50 هزار روستا که 30 تای آن فعال است و به صورت شبکه‎ای انبوهی از ساختار بزرگ را تشکیل می‎دهند. به استان‎ها که می‎روید همه اینها به صورت مویرگی، توانمندی‏‌های استان را می ‏توانند در اختیار داشته باشند. به طور طبیعی سهم رأی تهران در رأی ملی هم معمولاً 20درصد است. شما اگر 30 میلیون رأی دارید، 6 میلیون آن از تهران است. ما در مناطقی غیر از تهران گیر کرده‎ایم. بلافاصله از شخص محترم وزیر کشور شروع می‎کنیم. آیا انتصاب آقای رحمانی فضلی درست بوده است؟ فرض کنید درست بوده است. در لایه‎های پائینی می‎بینید که بدنه طرفدار دولت که در مناطق او را همراهی کردند به یک اقناع نرسیدند.
حق شناس: بشدت دلخور هستند.
عطریانفر: ناشی از چیست؟ به این دلیل است که همراهی نکردند.
 این بعد از 96 رخ داده است؟
عطریانفر: نه؛ تا 96. اصلاً از 96 به بعد مدل گفت‌و‌گو متفاوت خواهد بود. به این دلیل که ما در اینجا شطرنج بازی می‌کردیم ناگهان طوفانی دویست کیلومتری آمده و بساط ما را به هم ریخته است. تمام بازی ما را به هم زده و باید بنشینیم در مورد آن فکر کنیم. در این نقطه، در بدنه رأی دچار گرفتاری سنگینی شدیم که شفافیت و صداقت و اخلاصی که در خدمت و مدیریت در دوره‎های پیشین دولت‎ها داشتیم، بعد از 4 دهه همه مخدوش شده است. در گذشته هر کدام از ماها که پشت میز می‌نشست، تمام وجود ما مسئولیت می‎شد و در این روند هیچ امری را برای تحقق مأموریت خود بازدارنده نمی‎دیدیم. ولی به لحاظ تاریخی در موقعیتی قرار گرفتیم که هر مسئولی در همان گام اول دو سرمشق دارد. یکی مأموریت و تکالیف و رسالت ملی و دولتی و حرفه‎ای و دیگری هم متأسفانه منافع شخصی. اولین هدف در این منافع شخصی، بقای پست است. تا زمانی که این دو مقوله با هم حرکت می‎کنند، این آقای محترم خیلی خوب و ملی و منطقه‎ای حرکت می‎کند، خدا نکند آن وقتی برسد که این دو مقوله با هم تعارض پیدا کند. متأسفانه این افراد در این شرایط به سمت تأمین منافع شخصی خود می‌غلتد. اصلاح‎طلب و اصولگرا هم ندارد. متأسفانه اصولگرایان بیشتر هم هستند. اصلاح‎طلبان چون دچار حرمان و غربت بودند کمتر این آسیب به آنان وارد شده است اما اصولگرایان 30 سال مقتدرانه همه مناصب را در دست دارند. در اینجا حتماً دچار ضعف هستیم. البته از باب دفاع عادلانه چاره‎ای نداریم که بپذیریم اگر ما یک پارلمان همراه با دولت به مفهوم اکثریت مطلق داشتیم قطعاً و مسلماً بخش بزرگی از این مسائل را می‌توانستیم حل کنیم.
ائتلاف اصلاح‎طلبان و اصولگرایان در دوره‎های گذشته تجربه شد فرجام آن را چطور می‌بینید؟ می‌توان آن را گسترده‌تر کرد؟ تندروهای این جریان را خطر نمی‌بینید؟
حق شناس: در سال 92 شاهد حضور سه  یا چهار جریان هستیم که می‎آید و پشت سر آقای روحانی قرار می‎گیرد.  رویکرد انتخاباتی جریان‎های خارج از حاکمیت را هم کنار این ماجرا می‌بینیم که حمایت می‎کنند. جریان‏ های منتقدی که به هرحال به صندوق رأی معتقد هستند. نگران آینده ایران هستند و احساس می‎کنند که اگر این جریان مثل آقای جلیلی در آن مقطع  یا آقای قالیباف در این مقطع ورود کند نهایتاً کشور ممکن است به سمتی برود که بازگشت آن غیرممکن باشد. لذا می‎بینید که جریان نجات ایران با محوریت تعقل و خردگرایی کنار هم قرار می‌گیرند. این اتفاق در انتخابات رخ می‎دهد و تبدیل به یک واقعیت تاریخی می‌شود.

یادداشـــت

ائتلاف همچنان بهترین شیوه


نجفقلی حبیبی
 فعال سیاسی
 اصلاح طلب
نظام سیاسی ایران برخلاف بسیاری از کشورهای جهان، حزبی نیست. از همین رو انتظار تشکیل دولتی با حضور اکثریت چهره‎های حزبی شاید کمی دور از ذهن به نظر بیاید. وقتی نظام حزبی روی کار باشد قاعدتاً دولتی که با رأی مردم  یا احزاب مستقر می‌شود، چاره‎ای جز برگزیدن متصدیان امور اجرایی از میان چهره‌های حزبی ندارد. اما چون نظام سیاسی ایران به معنای مصطلح سایر نظام‌های سیاسی، حزبی نیست نمی‎شود دولتی را بر مسند قدرت قرار داد که ملزم به چینش مهر‎ه‌های خود از میان چهره‎های احزاب متبوع خود باشد. اگرچه جریان‌های سیاسی همچون اصلاح‌طلب و اصولگرا وجود دارند و چهره‎های حزبی نیز در این دو طیف بزرگ جمع شده‎اند اما نمی‏‌شود بر این مبنا نظام سیاسی ایران را حزبی دانست.آنچه که در دولت‎های مختلف پس از پیروزی انقلاب رخ داد نیز متأثر از چنین واقعیتی است. هر چند این موضوع در همه دولت‌ها کم و بیش محل اختلاف بوده اما در دولت‎های یازدهم و بخصوص دوازدهم نمود بیشتری پیدا کرده است.
سال 92 و در شرایطی که کشور با مشکلات داخلی و خارجی زیادی روبه‎رو بوده است، جریان اصلاحات بیشتر از جریان رقیب این شانس را داشت که بتواند مدیریت امور را در دست بگیرد. اما ما با کدام نامزد انتخاباتی قادر به چنین کاری بودیم؟ اصلاح‎طلبان که در این انتخابات پشت سر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی قرار گرفته بودند، با عدم احراز صلاحیت او رو به شخصی آوردند که رویکردی مشابه اصلاح‎طلبان داشت. حسن روحانی در آن انتخابات با حمایت اصلاح‎طلبان و در نتیجه ائتلاف نانوشته‎ای که با میانه‎روهای جریان اصولگرا برقرار کرد، جان دوباره‎ای در عرصه سیاسی کشور گرفت. اما آیا این به معنای آن است که نیمی از سهم کابینه را به آنان اختصاص دهد؟ هرچند در دولت اول آقای روحانی، کمتر زمانی به چنین بحث‎هایی دامن زده می‎شد اما در دولت دوم او، اختلاف‎نظرهایی پدید آمد که خیلی‎ها را به شک واداشت که آیا اصلاح‎طلبان به دنبال سهم‎خواهی هستند یا خیر. اما با وجود همه مباحثی که از سوی نظریه‎پردازان سیاسی شکل می‎گیرد و البته با تأیید اختلاف‎نظرهایی که بین اصلاح‎طلبان با دولت فعلی وجود دارد، چه بسا هنوز هم می‎توان با تأکید بیشتری گفت که ائتلاف بهترین شیوه‎ای بود که در دو دوره انتخابات ریاست جمهوری و همچنین مجلس شورای اسلامی بکار گرفته شد. بدون شک کشور جز با همین روش، که بهترین راهکار برای استفاده از همه نیروهای کارآمد است، نمی‌تواند به پیش رود.
هر چند با وجود پاره‎ای از مشکلات در کشور برخی معتقدند که اصلاح‌طلبان راه عبور از روحانی را در پیش گرفته‎اند و به نوعی ائتلافی که چند سال پیش برقرار شده را اشتباه جلوه می‎دهند اما این راهی که اصلاح‎طلبان طی کرده‎اند، بهترین مسیر برای رسیدن به مقصود بود. حتی اگر برخی از همین اصلاح‎طلبان ناکارآمدی دولت و اعتراف به اشتباه در تشکیل ائتلاف طی انتخابات گذشته را به مسائل اقتصادی ربط دهند اما آیا وضعیت اقتصادی امروز ایران ناشی از غفلت مدیران فعلی است که اصلاح‎طلبان نگران نوشته شدن تقصیرات دولتمردان به گردن‎شان هستند؟ آیا آنچه بحران این روزهای کشور را پدید آورده اتفاقات داخلی نیست؟ پس چگونه می‎توان ائتلاف را ناکارآمد دانست و صف یک جریان بزرگ سیاسی را از رئیس جمهور مستقر جدا ساخت؟ همکاری اصلاح‌طلبان با دولت تا به اکنون مسیر خوبی را طی کرده و اگر افرادی از این جریان انتقاداتی را مطرح می‎کنند از راه خیرخواهانه و مسالمت‎آمیز است. اصلاح‎طلبان همچنان در تلاش هستند تا دولت موفق به عبور از بحران‏‌های فعلی شود و اگر هم برخی از اصلاح‌طلبان به خود حق می‎دهند که سهم بیشتری به عنوان جریان اصلاح‌طلبی داشته باشند برای دستیابی به این منظور است که از دولت بخواهند رویکردهای اصلاحی خود را بیشتر کند نه اینکه توقع داشته باشند سمتی برای آنان در نظر گرفته شود. این توقع نیست. اصلاح‎طلبان اگر انتقاد یا بحثی نسبت به عملکرد دولت دارند به این معنی نیست که پستی به آنها داده و یا وارد کابینه شوند برای این است که با مسئولیتی که دولت دارد با خط و مشی اصلاحات بیشتر می‎تواند برای برون رفت از مشکلات حرکت کند.من سخنگوی اصلاحات نیستم اما با اطمینان می‎گویم که هرچند ممکن است اصلاح‎طلبان به تندی خواسته‎های خود را از دولت مطرح کنند اما همچنان از آن حمایت کرده و برای عبور از شرایط سخت فعلی از هیچ کمکی دریغ نخواهند کرد.



ضرورت بازسازی کانال‌های ارتباطی

حسن رسولی
فعال سیاسی اصلاح‌طلب
دولت آقای روحانی را محصول حمایت قاطع جریان اصلاحات در دو مقطع انتخاباتی سال‌های 92 و 96 می‌دانیم. از این رو، موفقیت این دولت و کاستی‌هایی که متوجه این دولت هست، با توجه به این حمایت تعیین کننده، به صورت یکسان هم به پای شخص آقای دکتر روحانی و هم در کارنامه جریان اصلاحات ثبت و ضبط خواهد شد. لذا به نظر من جریان اصلاحات در تداوم این پیوند راهبردی، همچنان خود را حامی و پشتیبان این دولت می‌داند. اما این حمایت و پشتیبانی که مبتنی بر تشخیص عقل جمعی اصلاح‌طلبان در سال‌های 92 و 96 بوده است و هنوز هم ادامه دارد، مبتنی بر مصالح و منافع جناحی و جریانی نبود، بلکه مصالح ایران و منافع ملی ملت ایران و ثبات و پایداری نظام جمهوری اسلامی ایران بن‌مایه این حمایت بوده، هست و خواهد بود. طبعاً این حمایت همراه است با نقدهای صادقانه و صریح، اما از موضع حمایتی و با یک رویکرد مشفقانه.
به باور من، اگر شکاف‌هایی میان جریان اصلاحات در بخش‌هایی از دولت و رئیس جمهوری و دولت او به وجود می‌آید، ناشی از نارسایی‌های موجود در نظام ارتباطی، تعاملی و مبادله اطلاعات متقابل میان آقای رئیس جمهوری و مراجع و ظرفیت‌های اصلاح‌طلبی است. با توجه به موانع عدیده‌ای که امروز متأثر از تحولات بین‌المللی و منطقه‌ای و نیز تداوم رقابت‌های جریان رقیب آقای روحانی متوجه شخص آقای رئیس جمهوری است، این کانال ارتباطی باید به سرعت بار دیگر بازسازی شود و پارازیت‌های موجود که امکان کمتری را برای تعامل و مفاهمه عملیاتی و تاکتیکی فراهم می‌کند، رفع شود.
از جمله این تجدیدنظرها این است که انتظار می‌رود مجموعه جریان اصلاحات همانند زمان انتخابات متناوب باید از سوی دکتر روحانی با آغوش باز پذیرفته شوند. این گونه نباشد که برای ملاقات با آقای روحانی نزدیک‌ترین یاران ایشان در رقابت‌های انتخاباتی 92 و 96 در صف نوبت قرار بگیرند یا نمایندگانی از سوی ایشان مسئولیت این گفت‌و‌گو را پیدا کنند. در شرایط فعلی با توجه به اشتراک منافعی که به آن اشاره شد، فوری‌ترین اقدام تجدیدنظر در تنظیم روابط و مناسبات هسته‌های اصلی اصلاح‌طلبی با شخص آقای روحانی است. به عنوان مثال، از نظر من حتماً پذیرفته نیست که اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت که درگذشته تمام و کمال از رقیب و رقبای روحانی در هر دو انتخابات حمایت کردند، ملاقات تشکیلاتی با رئیس جمهوری داشته باشند، اما مجمع روحانیون مبارز که تمام قد حامی آقای روحانی بودند، حتی یک مرحله هم ملاقات حضوری نداشته باشند. نقایصی از این دست باید به عنوان ایرادهای عملیاتی و تاکتیکی به سرعت برطرف شود تا هم افزایی دولت و جریان اصلاحات قوت و اعتبار بیشتری را برای آقای روحانی فراهم کند تا بتواند با کوهی از مشکلات فراروی که بسیار هم عمیق و گسترده است، مواجهه‌ای کارآمد و اثربخش داشته باشد.