آموزه‌هایی از عاشورا

عاشورا مفهومی تاریخی است و واقعه کربلا با گذشت چندین سده از آن همچنان تازگی و پیام‌های اجتماعی، سیاسی و انسان‌شناختی جدید به همراه دارد. شاید یکی از دلایل اصلی این جنبه‌های جدید، تفسیرهای نوین عاشورا و قابلیت تفسیری بودن و تبیین‌گرایی تاریخی باشد. به عبارت بهتر، تاریخ مانند متنی است که در هر متنیت جدید رنگ و بوی تازه‌ای به خود گرفته و عطرآگین ساختارهای جدید انسانی می‌شود. اما عاشورا چه بود که اینگونه ساختارها را درنوردید و از قابلیت انحصارطلبی خارج شد و چشم‌اندازی از حرکت‌های اجتماعی به خود گرفت؟ شاید در برخورد اولیه اینگونه به نظر برسد که عاشورا صرفا یک پدیده و موضوع مختص به اسلام است، به گونه‌ای که نوعی حرکت نوین و «جریانی‌دگر» بر اساس فهم اسلام شیعی در پهنه تاریخ ارزیابی گردد. با این وجود عاشورا پدیده‌ای است متعلق به انسان و بر اساس نوعی از فهم ایمانی و اجتماعی که تعالی و سعادت بشر را به همراه دارد. مطابق با نگاه جامعه‌شناسی تاریخی خوانش انسان از تاریخ بر اساس مجموعه‌ای از عوامل تشکیل دهنده گفتمانی صورت می‌پذیرد. هر گفتمان متن تاریخی یا واقعه را براساس نظم گزاره‌ای تبیین می‌کند که مشروعیت و بازتولید کننده قدرت گفتمانی بوده و به صدا درآورنده طنین آن بر پایه‌هایی از نظم از پیش تعریف شده که بر مجموعه مفاهیم مورد قبول مناسبات قدرت فرود می‌آید. اما فارغ از این فراروایت سازی عاشورا در بستر معناسازی ساختار قدرت، عاشورا قابلیت تفسیر فردگرا، ساختارشکنانه و انتقادی را که در بطن این حرکت از آغاز تا کنون نهفته، حفظ کرده است. به عبارتی دیگر، عاشورا و حرکت امام حسین(ع) نخستین حرکت ساختارشکنانه و انتقادی در بطن جهان اسلام بود که با ساختار قدرت متمرکز به مبارزه برخاست. عاشورا سرآغاز اندیشه بازنگری و تبیین اسلام بر اساس آموزه‌های اسلامی در تغییرات ساختاری سیاسی و اجتماعی است. اولین آموزه عاشورا مقابله با اسلامی ساخته شده توسط قدرت حاکم بر جامعه‌ای بود که در آن ساختارهای موجود، امام حسین(ع) را ناحق جلوه داده و اسلام را بر اساس منافع عده‌ای قلیل برای مطامع این‌دنیایی و حکمرانی نامشروع قرار داده بود. آموزه عاشورا ساختارشکنی علیه حکومتی بود که بر اساس زر، زور و تزویر عمل می‌کرد و پایه‌های فساد و نابرابری در آن نهفته بود. به عبارتی بهتر، تفسیر عاشورا بیانگر هر لحظه تبیین فرد در جامعه‌ای است که زندگی می‌کند و در آن نابرابری، فساد، دروغ، خیانت، ریاکاری برای کسب منافع دنیایی وجود دارد. دومین آموزه عاشورا، نقش فردی و ساختاری است. امام حسین(ع) نقش‌هایی برای انسان‌ها در جامعه نمایان کرد. نقش‌هایی که هر یک از آنان پس از واقعه کربلا به فراموشی سپرده شد. یکی از مهم‌ترین نقش‌های تاریخی عاشورا مربوط به زنان است، حضور خانواده و حضرت زینب(س) در واقعه کربلا بیانگر اهمیت زن در اسلام و نقش فعال اجتماعی آن است. نقشی که پیام عاشورا و واقعه کربلا را به جهانیان انتقال داد و نشان کنشگری فعال زنان در اندیشه امام حسین(ع) و اراده تغییر جوامع به‌دست آنان است. به گونه‌ای که عاشورا در کلام‌ها، منبرها، مجالس و فریادهای حضرت زینب(س) نمایان شد. نقش جوانان و نوجوانان و اعطای درجه فرماندهی به آنان از آموزه‌هایی بود که در عاشورا به خوبی نشان داده شد، اعتماد به جوانان و بزرگداشت نقش آنان در مراحل مختلف ایمان و مبارزه به خوبی در عاشورا نمایان شد و حضرت ابوالفضل(ع) نماد آن به شمار می‌رود و نیز نقش کودکانی که نماد مظلومیتی بودند که تمام حیله‌های تبلیغاتی رژیم غاصب را زیر سوال بردند دیده می‌شود. آموزه دیگر عاشورا حرکت در زمان است. به عبارتی واقعه کربلا مربوط به جغرافیای آن یا صرفا فهم دینی اسلام شیعی نیست، بلکه حرکتی انسانی و جنبشی بود که در پیکره تاریخ مبارزه با هرگونه ظلم و نابرابری حتی مقابله با شعار اسلام دروغین به نمایش درآمد. بر این اساس، امام حسین(ع) در درون جامعه اسلامی که دچار فریب و ساختار قدرتی برای معدودی افراد تن‌پرست شده بود، بپاخاست و از درون جامعه اسلامی به دنبال نشان دادن مسیر صحیح برآمد. امام حسین(ع) و یارانش علیه جامعه‌ای خروشیدند که ساختاری پوشالی و فساد بر حوزه‌های انسانی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مسلط شده بود. به عبارتی، آموزه اصلی قیام عاشورا این است که افراد تفسیری به‌روز و دقیق از هرگونه ظلم، فساد، نابرابری، دروغ و دزدی در هر جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، به دست بیاورند.
* دکتری جامعه شناسی سیاسی