هوایم، هوای اهواز است

هنوز یک روز تا آغاز برگریزان پاییز مانده بود. همان روزی که یادآور حمله رژیم بعث عراق به خاک میهن‌مان است. 39 سال پیش در چنین روزی خرمشهرمان خونین شد و باز هم خوزستان کشورم. این بار اما خبرها را باور می‌کردم، بیشتر از حمله داعش به مجلس که در ذهنم نمی‌گنجید و همه ساعاتی که خبرها یکی پس از دیگری روی خروجی خبرگزاری‌ها می‌رفت، می‌گفتم پس چرا تمام نمی‌شود؟ حالا باز هم وحشت مردمی که بی‌گناه به هر سو می‌دویدند تا راه نجاتی پیدا کنند. سربازان وطنم، همه پسران سرزمینم که فدایی ایران عزیز هستند و مادرانی چشم به راه دارند، بی‌خبر از همه جا در فکر اجرای هر چه بهتر رژه جلوی مقامات نظامی و استانی. شاید هم دقایق اول برای همه بخشی از مانور و رژه می‌نمود و باورش سخت، اما واقعیت داشت. مردم بی‌دفاع شهر مظلوم اما مقتدر اهواز مثل برگ‌های پاییزی در چشم به هم زدنی روی زمین می‌غلتیدند و شاید هم در تاسوعا و عاشورای حسینی از سیدالشهدا(ع) آرزوی وصال کرده بودند، نمی‌دانم؛ اما هرچه بود باز هم اهواز بود و دلاوری‌هایش، مردانگی‌هایش، ایستادگی‌هایش و هوای نداشته‌اش! این آخری همان جمله «اهواز، هوا ندارد» که به بزرگ‌ترین دغدغه مردم این خطه تبدیل شده بود، آنها که همیشه در طول 40 سال گذشته مظلوم واقع شدند. هر وقت خبرهای آلودگی هوای اهواز را دنبال می‌کردم با خودم فکر می‌کردم که شاید هیچوقت نتوانیم «هوا» نداشتن را تحمل کنیم. آخر ما وقتی دو ساعت برق‌مان قطع می‌شد، به زمین و زمان گیر می‌دادیم. از اینکه در تابستانی که تاب ستان نبود، آنچنان بی‌تاب می‌شدیم ولی شاید به فکر اهوازی‌هایی که در دمای بالای 50 درجه حتی هوا هم نداشتند، نبودیم و دلمان هم نمی‌خواست که جایشان باشیم. اما امروز هوای همه‌مان، هوای اهواز است. همان حال و هوای غم‌انگیز را با اندوه استشمام می‌کنیم و به مظلومیت مردم بی‌گناهی که در خون خود غلتیدند، می‌گرییم. خدای حسین(ع) بیامرزد همه شهیدان این حادثه تلخ و غم‌انگیز را و صبر عنایت فرماید به بازماندگان و مردم صبور سرزمینم... الهی آمین.