مجمع تشخیص مصلحت و بحران اقتصادی فعلی

 
درمورد تلاطم و دگرگونی‌های اخیر در اقتصاد ایران نقطه نظرهای گوناگونی عنوان می‌شود که بیشتر آنها مبنای علمی ندارند و به مسائل مربوط به چگونگی مدیریت اقتصاد کشور ارتباط دارند. عده‌ای گویا مجهز به علم غیب هستند، اظهارنظرهای عجیبی دال بر اینکه قیمت دلار به فلان مقدار می‌رسد عنوان می‌کنند، عده‌ای دیگر دولت را مقصر اصلی معرفی می‌کنند و افزایش نقدینگی را دلیل تلاطم‌های ارزی می‌دانند که این هم استدلال یا توضیح نابجایی است. زیرا کشورهایی هستند که در آنها میزان نقدینگی حتی بیش از دو برابر تولید ناخالص داخلی است ولی دارای رشد اقتصادی بالا، تورم پایین، نرخ بیکاری کم و تراز پرداخت‌های خارجی مثبت هستند. البته در مورد اینکه دگرگونی‌های اخیر که با سرعت بسیار زیاد صورت گرفته، می‌تواند ریشه خارجی داشته باشد، وزن بیشتری در این گونه اظهار نظرها دارد. حداقل من به عنوان یک اقتصاددان در چند سال پیش حتی در روزنامه کیهان که دارای جهت‌گیری‌های خاصی است، نسبت به وضع موجود هشدار داده بودم. به طور مشخص از نقش بانک‌های سرمایه‌گذاری آمریکایی سخن به میان آوردم. آمریکا به عنوان کشوری که دارای تقریبا یک چهارم تولید ناخالص داخلی جهان است، بزرگترین ارتش و بودجه نظامی را در جهان دارد و پول ملی آن کشور حدود 63 درصد از ذخایر ارزی کشورها را تشکیل می‌دهد و 65 درصد از مبادلات پولی جهان بر مبنای دلار است و همچنین دارای پیچیده‌ترین و مخوف‌ترین سرویس اطلاعاتی جهان یعنی سی‌آی‌ای است، بدون شک برای حفظ قدرت خود در جهان از ابزارهای مالی لازم برای عمل کردن در مواقع خاص می‌بایستی برخوردار باشد و بانک‌های سرمایه‌گذاری یکی از ابزارهای اصلی هستند که در اختیار سیاستمداران و استراتژیست‌های دولت آمریکاست. در مورد این نهادها مقامات کشور به‌ویژه در بانک مرکزی اطلاعات کافی ندارند. گردش مالی هر یک از این بانک‌های سرمایه‌گذاری در سال بالغ بر یک و نیم تریلیون دلار است. از میان 10 بانک بزرگ سرمایه‌گذاری جهان 6 تای آنها آمریکایی هستند. این بانک‌ها نرخ برابری ارزها، قیمت نفت، قیمت طلا حتی قیمت کالاهای کشاورزی در بورس کشاورزی شیکاگو را تعیین می‌کنند. حتی علاوه بر بورس فلزات لندن که بزرگ‌ترین مرکز تعیین قیمت فلزات اساسی است، دخالت می‌کنند. همه این مطالب را من در حدود سه سال پیش در روزنامه کیهان بدون آنکه کلمه‌ای از آن حذف شود، به چاپ رساندم و در آنجا نتیجه‌گیری کرده بودم که چنانچه آمریکا تصمیم بگیرد با ایران وارد یک جنگ اقتصادی بشود، کافی است که به بانک‌های سرمایه‌گذاری خود در یکی از شعبه‌های در جنوب خلیج فارس دستور دهد که هر دلار آمریکا را که در آن زمان هزار تومان در ایران ارزش داشت به قیمت 6 هزار تومان بخرد و چنین نتیجه‌گیری کرده بودم که اگر این دستور از طرف مقامات سیاسی آمریکا صادر شود، بانک مرکزی ایران چند ساعت بیشتر نمی‌تواند مقاومت کند. به هر حال بدون تعارف باید به مردم خود بگوییم که وارد یک جنگ اقتصادی شده‌ایم. طبیعتا هر جنگی هزینه‌های خود را دارد و آنچه که ما امروزه به صورت بالا رفتن نرخ تورم و کاهش قدرت خرید مردم مشاهده می‌کنیم یکی از پیامدهی آن است. ولی این به معنای این نیست که همه چیز تمام شده و باید تسلیم آن چیزی بشویم که برای ما مقدر ساخته‌اند. در حال حاضر شاهد هستیم که نقدینگی موجود در جامعه برای حفظ قدرت خرید ناچار به تبدیل کردن پس‌اندازها به کالاهای بادوام شده است. حتی ریسک سرمایه‌گذاری در بورس اوراق بهادار در شرایط فعلی را می‌پذیرد.
ادامه صفحه7