آقای جهانگیری، چرا هنوز بر کرسی نشسته اید؟

آقای اسحاق جهانگیری اولین شخصیتی از کرسی‌نشستگان مدیریت کلان کشورمان نیست که بیش از پاسخگویی در حوزه اختیاراتش، اتفاقا خودش زبان به نقد و شکوه از تنگناها مي گشايد. به نظر می‌رسد این‌گونه سلوک با مردم شیوه مرسوم بسیاری از صاحبان کرسی در کشورمان تاکنون بوده است. شیوه‌ای که به جای پاسخ به مطالبات جامعه خود، گریز به جلو كرده و تا می‌توانند شرایط را نقد می‌کنند. از آن سو مردم نیز ناگزیر نه تنها از طرح مطالبات خود منصرف شده بلکه چه بسا به همدردی و دلسوزی با این گروه از مسئولان واداشته شوند. پرسش این است که آیا چنین روال نامتعارفی نادیده انگاشتن حقوق مردم و نوعی جفا به آن‌ها محسوب نمی‌شود؟ مردمی که به هر حال تخم مرغ‌های مطالبات خودرا در سبد این بزرگواران قرار داده‌اند چرا باید اکنون به جای تکیه بر اقتدارشان از حق پرسشگری خود چشم بپوشند؟ آقای جهانگیری به‌تازگي در تلاش برای برائت خود از ناملايمات حال حاضرکشور اظهار داشته اند که بسیاری از حقایق وجود دارد که در این شرایط مصلحت طرح آن‌ها نیست و نیز افزوده‌اند که از من آنقدر سلب اختیار شده است که قادر به جابه‌جایی حتی منشی‌ام هم نیستم! به نظر می‌رسد آقای جهانگیری برای این درد دل شتاب و افراط زیادی به خرج داده و پیش‌بینی اثرات روانی این گونه گفتار با مردم را نکرده‌اند. از فرهیخته‌ای مانند معاون اول محترم دستگاه اجرایی کشور و با پیشینه چند دهه مدیریت‌های کلان واقعا دور از انتظار است که برای تحبیب قلوب بیشتر این گونه خود را بی‌سر و یال و اشکم و کوپال توصیف كرده و خودزنی کنند. آیا احتمال نمی‌دهند که مخاطبان انبوه ایشان از گروه‌های همسو و ناهمسو بپرسند که پس چرا بیش از پنج سال و این گونه دست و پا بسته بر اریکه معاونت اولی دستگاه اجرایی کشور تکیه زده‌اید؟ آیا چنین توجیهی مصداق عذر بدتر از گناه به شمار نمی‌آید؟ آقای جهانگیری در ابراز ناتوانی و درد دل خود درعین حال از اصطلاح مکرر و شناخته شده «در این شرایط صلاح نیست که حقایق را بگویم» استفاده کردند. مردم ما سالیان متمادی است که باوجود دگرگونی مستمر در شرایط زمانی اما همواره با این اصطلاح تکرار شده « در این مقطع و شرایط حساس زمانی» در پشت دیوار حقایق به انتظار ایستاده‌اند. آن‌ها چه بسا همواره از خود بپرسند سرانجام این شرایط خاص چه زمانی به پایان می‌رسد ؟ آیا آن‌ها حق ندارند سوار هواپیمایی نشوند که کمک خلبان از کابین خود اعلام مي‌كند که آن‌چنان دست‌هایش بسته است که یارای فشردن حتی یک دکمه یا اهرم را برای هدایت هواپیما ندارد؟ به نظر می‌رسد این شیوه از کنش عمدتا ویژگی مشترک آن دسته از مسئولانی است که در زیر بیرق و ادعای اصلاح طلبی در تلاش بوده‌اند، در گفتار و نه الزاما کردار و با ترفند مظلوم نمایی هر دو هندوانه میز و مردم را در یک دست بگیرند. رییس جمهوری که خودرا تدارکاتچی می‌داند یا معاون اولی که در افراط از نقد و گلایه خودرا مسلوب‌الاختیار درتغييرمنشی خود می‌داند اما همچنان با استعفا و در«این شرایط حساس زمانی» بیگانه‌اند. آن‌ها باید به مردم نيز حق بدهند که از مرز همدردی عبور کرده و تلاش كنند قبل از هر پروازی از هواپیمایی این چنین پرخطر بگریزند. آیا این چنین ابراز ناتوانی زیبنده معاون اولی است که در همه روزها و شب‌ها در جلسات و تریبون‌های مختلف بوده و حتی می‌تواند دلاری را به نام خود در تبادلات پولی ثبت كند. بايد به جناب جهانگیری و دیگر مدیریت‌های کلانی که هم به قدرت و نیز ادعای اصلاح طلبی مزین هستند، تاکید كرد که مردم از این دوگانگي آنان حتی بیش از رقبای‌شان خسته شده‌اند. چهره‌های دوگانه‌ای که با چنین ترفندهایی به منابعی از قدرت تبدیل شده‌اند که در عین حال حق پرسش را به شیوه نرم‌افزاری از جامعه مخاطب خود ستانده‌اند. مردمی که در این سرگردانی سالیان متمادی است که با تریبون‌هایی سروکار دارند که با تهدید نخ‌نما شده بگم بگم‌های خود، آنان را در برزخ پرسش و دفاع معطل نگه داشته‌اند.