خانه‌ای روی آب



بهنام ناصری
خبرنگار


زیست هنرمند در شکل‌گیری هنرش نقشی اساسی دارد و این امر روشنی است. دیاری که هنرمند در آن زندگی کرده، خاکی که بر آن راه رفته، اتمسفری که از آن استنشاق کرده و بالاخره خانه‌ای که در آن شب و روزش را گذرانده، بی‌تردید، در تخیل و فرم و بیان هنری او تأثیر‌گذار بوده است. حال تصور کنید، موضوع خانه‌ای باشد که سرنوشت هنر دور و دراز شعر در کشوری مانند ایران را تغییر داده باشدصحبت از خانه نیمایوشیج است که حفظ آن مدت‌هاست مورد مطالبه هنرمندان، نویسندگان، شاعران و نیز دوستداران پدر شعر نو فارسی است و این روزها وضعیت نامعلومی دارد. خانه‌ای در منطقه تجریش و کوچه‌ای که بنا به گواه همسایگان، زمانی نام نیما را بر خود داشت. خانه‌ای که آل‌احمد و دانشور را به صرافت انداخت تا در نزدیکی محل سکونت نیما خانه‌‌ای بسازند و در آنجا ساکن شوند. خانه نیما امروز در کشاکش تصمیم مالک برای تخریب، وعده‌های به‌عمل درنیامده شهرداری برای خرید و دغدغه‌های حامیانه اما خالی از اعتبار میراث فرهنگی برای صیانت گیر کرده است. با مجموع مستندات و خبرهای موجود، میراث فرهنگی برای تملک خانه با مشکل اعتباری روبه‌روست و شهرداری که بناست خانه را خریداری کند، بنا به ملاحظاتی عجله‌ای برای این کار ندارد. اواخر هفته گذشته بود که معاون اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران در حالی از اختصاص چهار میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان اعتبار برای خرید خانه سخن گفت که مالک خانه  در مقطع پیش از نوسان ارزی، ۱۲ میلیارد تومان روی آن قیمت گذاشته است.
جدای از اهمیت این خانه به لحاظ میراث فرهنگی، بنایی است که محل زندگی کسی چون نیما یوشیج و محل رفت‌وآمد و همنشینی بزرگان هنر و ادبیات بوده و بخش مهمی از خاطرات ادبیات معاصر ایران در آن رقم خورده است و این خود شرط کافی برای حفاظت از آن است. چند نویسنده و شاعر از این منظر در مورد خانه نیما با «ایران» گفت‌وگو کرده‌اند.
باید محل نشست‌های ادبی باشد
جوا مجابی، شاعر، نویسنده و روزنامه نگار می‌گوید: خانه هنرمند همان‌طور که در همه جای دنیا رسم است، حفظ می‌شود. اولاً برای حفظ خاطره هنرمندی که در آن خانه زندگی می‌کرده و بعد برای تعیین کارکرد متناسبی که آن خانه بعد از آن هنرمند می‌تواند داشته باشد. به نظر من اگر قرار است آن خانه به صورت موزه دربیاید، بهتر است یک یا دو اتاق آن را به جلسات شاعران و نویسندگان اختصاص بدهند تا ادبیات و شعر و داستان و نقد در آن خانه که خودش الهام بخش است به‌صورت زنده جریان داشته باشد.
مجابی به تلاش‌هایی که برای انجام کاری مشابه برای خانه جلال آل‌احمد و سیمین دانشور انجام شده بود، اشاره می‌کند: من و دولت‌آبادی این موضوع را در مورد خانه جلال و سیمین دنبال کردیم اما تلاش‌هایمان به جایی نرسید. وقتی خانه‌ای به‌صورت موزه درمی‌‌آید، از این نظر که حفاظت از آن خانه به‌صورت خوبی انجام می‌شود، خوب است اما رفت‌وآمد به آن خانه بسیار کم خواهد بود. در حالی که در تمام دنیا تمهیداتی اندیشیده می‌شود که رفت‌وآمد مردم به خانه‌هایی که از هنرمندان باقی مانده، بیشتر شود.
این نویسنده از وضعیت مشابه خانه‌های خیلی دیگر از شاعران و نویسندگان هم می‌گوید و به خانه محمدعلی سپانلو اشاره می‌کند که سال‌ها محل رفت‌وآمد چند نسل از نویسندگان بوده است: نمی‌دانم الان آن خانه در اختیار کجاست؟ شنیدم در اختیار بانک است. مقصودم این است که این خانه‌ها باید کارکرد اجتماعی و فرهنگی داشته باشد، نه اینکه درش را ببندند و تبدیلش کنند به صندوقخانه.
  همین که تاکنون از بین نرفته جای شکر دارد
کاظم سادات اشکوری اما موضوع را از نگاهی دیگر و با بیان مشکلات معیشتی شاعران و نویسندگان آغاز می‌کند. او می‌گوید: معمولاً شاعران و نویسندگان ما اصلاً خانه‌ای از آن خود ندارند؛ مگر اینکه یا خانواده‌ای متمول داشته باشند، مثل نیما و هدایت؛ یا اینکه دری به تخته بخورد و خانه‌دار شوند. راستش برای من جای تعجب دارد که چطور خانه نیما تابه‌حال باقی مانده و به خورد کوه‌خواران، جنگل‌خواران و زمین‌خواران نرفته. اینکه این اتفاق نیفتاده، خودش جای شکر دارد. این شاعر در این باره که سازمان‌های متولی اعتبار کافی برای خرید خانه نیما ندارد، با لحنی کنایی می گوید: این نهادها ظاهراً برای همه چیز پول دارند جز از این قبیل موارد. مواردی که به‌طور مستقیم با فرهنگ و تاریخ این کشور ارتباط دارد. مگر خانه چند نفر از نامداران کشور ما حفظ شده؟ جز معدودی که خود خانواده توانستند همتی کنند و خانه را حفظ کنند، مابقی از بین رفته است و ما نشانی از خانه آنها نداریم. مگر آنها در این شهر زندگی نمی‌کردند و مگر در آن خانه‌ها کار نمی‌کردند و نمی‌نوشتند؟ نمونه‌اش خانه هدایت که مدتی کودکستان بوده. بحث من این است که توجه به خانه شاعر و نویسنده اول در گرو این است که به خود شاعر و نویسنده توجه شود.
 حفظ آن در حکم تعهد فرهنگی است
علی باباچاهی در این باره می‌گوید: موضوع خانه‌ نیما مدت‌هاست که محل بحث است. اگر بخواهم نظرم را غیر انشایی و غیرقراردادی بگویم باید اشاره کنم به دوره‌ای که جهان در آن به سر می‌برد. در این دوره چیزی که ضرورت دارد هم نهادهای فرهنگی به آن بپردازند و هم نویسندگان ما دغدغه آن را داشته باشند و به آن توجه کنند، این است که بازداشتن جامعه از مصرفی شدن روزافزون است. هر چقدر بیشتر بتوانیم تفکر مصرفی را به چالش بکشیم و جامعه را در قبال آن بیدار کنیم، به تعهدمان به شکل مطلوب‌تری عمل کرده‌ایم.
 این شاعر و منتقد با این مقدمه سراغ موضوع خانه نیما یوشیج می‌رود و معتقد است که حفظ خانه نیما و جلوگیری از تخریب و نابودی آن در حکم بیدار نگه داشتن جامعه نسبت به بخش مهمی از تاریخ ادبیات معاصر است. باباچاهی می‌گوید: این مقابله با اشاعه فرهنگ مصرف مختص جامعه ما نیست و در دنیا فلاسفه پست‌مدرن آن را موضوع تحلیل‌ها و موضع‌گیری‌های انتقادی جدی خود قرار داده‌اند. هر چه یک جامعه بیشتر به سوی مصرف‌گرایی برود، به پدیدآورندگان آثار ادبی و هنر خود و به طور کلی به دستاوردهای فرهنگی خود کمتر اعتنا می‌کند. نیما شاعری آغازگر است. آغازگز شعر نو. کسی که شاعران نوگرای متعاقبش بر شانه‌های او توانستند آفاق را ببینند. چنین آدمی باید مورد توجه نهادهای دولتی باشد. در مورد نیما باید شاهد یک جور تعهد فرهنگی از سوی نهادهای رسمی و دولتی باشیم. باباچاهی جامعه ایران را نیازمند ارجاع شدن‌های پی‌درپی به نام‌های فرهنگی می‌داند و حفظ خانه نیما یوشیج را از این منظر، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر قلمداد می‌کند.
 سرنوشت شعر فارسی در این خانه تغییر کرد
علی دهباشی، روزنامه‌نگار هم سخن خود را در این باره با این جمله آغاز می‌کند که «گاهی بد نیست یک چیزهایی را از فرنگی‌ها یاد بگیریم». سردبیر مجله بخارا در ادامه می‌گوید: فرنگی‌ها همیشه در حفظ میراث و آثار مفاخر خود پیشگام بودند. هر چقدر ما ویرانگر بودیم و «هر که آمد عمارتی نو ساخت»، در مورد آنها هر که آمد چیزی بر آن افزود. شما می‌بینید که خانه ولتر، گوته و... که بر هر کدام 200 سال زمان گذشته، حفظ شده است. چون بخشی از میراث فرهنگی، ادبی و بشری دنیاست. چیزی که اخیراً مورد توجه ما قرار گرفته است.
او خانه نیما را جایی توصیف می‌کند که بخشی از مهم‌ترین آثاری که سرنوشت شعر فارسی را تغییر داد، در آن نوشته شده: بیشتر کتاب‌های نیما و همچنین نامه‌هایی که از او بر جای مانده در همین خانه نوشته شده است. در آن خانه کسانی چون جلال آل‌احمد، احمد شاملو، ه.ا.سایه، مرتضی کیوان، سیاوش کسرایی، خلیل ملکی، سیمین دانشور، بهمن محصص و ده‌ها نفر دیگر در آن خانه رفت‌وآمد داشتند. جریان ادبی یک دوره در آن خانه و خانه‌ای در حوالی آن یعنی خانه آل احمد طی چند دهه شکل گرفت. بنا براین آن خانه فقط یک خانه نیست و این برای حفظش باید مورد توجه قرار بگیرد.