روزنامه قانون
1397/10/26
کشورهایی با رشد اقتصادی بالا افسانه یا واقعیت
شمار زیادی از پدیده های پیچیده درجهان درحال رخ دادن است.گفت وگوی بسیاری درباره دگرگونی جهانی قدرت وجود دارد؛چین و هندوستان به زودی به قدرتهای بزرگ جدیدوثروتمند تبدیل خواهند شد.در این مورد هم بایدکموبیش محتاط باشیم.برای نمونه، درباره بدهی های ایالات متحده و اینکه بخش زیادی از این بدهی ها به چین تعلق دارد گفتوگوهای بسیاری در جریان است.در واقع بدهی آمریکابه ژاپن بیشتر ازبدهی اش به چین است. گاهی چین از ژاپن پیشی گرفته است، ولی بیشتر مواقع از جمله هم اکنون، ژاپن بیشتر بدهی هارا دراختیار دارد.همچنین تمامی چارچوب بحث در مورد افول قدرت ایالات متحده گمراهکننده است. چامسكی می گوید:به ماآموختهاندکه جهان راجهان دولت ها،به مفهوم موجودیت های یگانه ومنسجم ببینیم.درنظریه روابط بین الملل،مبحثی به نام نظریه روابط بین الملل«واقع گر»وجود دارد؛بر پایه این نظریه،جهانی آنارشیک ازدولت ها وجود دارد ودولت ها به دنبال«منافع ملی»خودهستند. به عقیده نوام چامسکی این نظریه تا اندازه ی زیادی افسانه است.شمارمعدودی منافع مشترک وجود داردمانند اینکه ما نمی خواهیم نابود شویم امادربیشتر موارد،افرادیک ملت،منافع بسیارمتفاوتی با یکدیگردارند.منافع مدیرعامل جنرال الکتریک با فراشی که کف اتاق او را تمیز می کند، یکی نیست. دکترین ایالات متحده بر این ادعا استوار است که ما همگی یک خانواده خوشبخت هستیم، هیچ دسته بندی طبقاتی وجود ندارد و همه هماهنگ با یکدیگر کارمی کنند اما این ادعا از پایه نادرست است. درکنار این، ازنادرستی آن آگاهیم؛ اینکه این ادعا دست کم برای مدتی طولانی نادرست بوده است. به عنوان مثال افراطی خطرناکی همچون آدام اسمیت را در نظر بگیرد، فردی که مردم انگلیس او رامی پرستند اما کارهایش را مطالعه نمی کنند. به گفته او در انگلستان کسانی که مالک جامعه هستند، سیاست را وضع می کنند.مالکان جامعه ( صاحبان کارخانهها و تاجران) هستند. آنها ( معماران اصلی سیاست) هستند و سیاست را در راستای منافع خودشان اجرامی کنند؛ بدون توجه به اینکه چه آثار آسیب زایی بر مردم انگلستان دارد، چون این آثار به آنها مربوط نمی شود. البته اومحافظه کاری قدیمی و بنابر این واجد ارزش های اخلاقی بود. او از آنچه (بی عدالتی وحشیانه) اروپایی ها می نامید، نگران بود، بهویژه آنچه بریتانیا در هندوستان انجام می داد که باعث قحطی و مانند آن می شد. این نوع از محافظه کاری، محافظه کاری قدیمی بود، نه آنچه امروز محافظه کاری خوانده می شود. قدرت دیگر نه در دستان صاحبان کارخانه ها و تاجران، بلکه در دستان موسسات مالی وشرکت های چند ملیتی است.نتایج مشابه است واین موسسات از توسعه چین سود میبرند. بنابر این اگر ما برای مثال مدیر عامل والمارت، دل، یا هولت پکارد (اچ پی) باشیم، از داشتن کارگر ارزان در چین که در شرایط مخوف و بدون محدویتهای زیست محیطی کار میکند کاملا خرسند می شویم. تا زمانی که چین از آنچه رشد اقتصادی خوانده می شود برخوردار است، مشکلی وجود ندارد.در واقع، رشد اقتصادی چین تا حدی افسانه است. چین عمدتا کارخانه مونتاژ است. این کشور صادر کننده بزرگی است. درست است که کسری مبادلات ایالات متحده با چین افزایش یافته است، اما در عین حال کسری مبادلاتش با ژاپن، سنگاپور و کره کاهش یافته است. دلیلش این است که نظام تولید منطقه ای در حال شکل گرفتن است. کشورهای پیشرفته تر در منطقه مانند ژاپن، سنگاپور، کره جنوبی و تایوان فناوری و قطعات و اجزای پیشرفته به چین می فرستند که از کار ارزانش برای سرهم کردن کالاها بهره می گیرد و سپس آنها را به خارج می فرستد. شرکت های ایالات متحده هم کار مشابهی انجام می دهند: قطعات و اجزا را به چین می فرستندتادرآنجا سرهم سازی و سپس صادر شود.در چارچوب دکترینی، اینها را صادرات به چین میدانند، اما در بسیاری موارد اینها صادرات منطقه ای هستند و در سایر موارد صادرات ایالات متحده به خودش. هنگامی که چارچوب دولتهای ملی را به عنوان موجودیتهای یگانه بدون تقسیم درونی می شکافیم، می بینیم که انتقال قدرت وجود دارد، اما این انتقال از نیروی کار جهانی است به مالکان جهان، یعنی سرمایه فراملی و موسسات مالی جهانی. برای نمونه در چند دهه اخیر،سهم درآمد کارگران از درآمدملی به طور کلی کاهش یافته است و این کاهش آشکارا درچین بیشتر از سایر مناطق بوده است.مطمئنا رشداقتصادی درچین وهند وجود دارد.صدهامیلیون نفربسیاربهتر از گذشته زندگی میکنند،اماصدهامیلیون نفر نیزهستند که این وضع را ندارند.در حقیقت وضع برای آن ها از بسیاري جهات در حال بدتر شدن است. شاخص توسعه انسانی سازمان ملل متحده که باسه معیارکلی زندگی طولانی وسالم،دسترسی به دانش و معرفت و استاندارد زندگی مناسب سنجیده میشود،نروژ رادررده بندی سال 2013 – 2012 اول، ایالات متحده پنجم وهندوستان را در رده 134 ام یعنی اندکی بالاتر ازکامبوج ولائوس قرار می دهد ودر این شاخص چین در رده 101 ام و ایران 175ام قرار دارد.هندوستان حدودا درهمان مکانی قرار دارد که 20 سال پیش قرار داشت، پیش از اینکه اصلاحات مشهور شروع شود. بنابر این رشد وجود داشته است.دهلی از ثروت سرشاری برخوردار است اما این ثروت سرشار گسترشیافته سیستم سنتی در جهان سوم است. حتی در بدترین روزها، اگر به فقیرترین کشور دنیا برای نمونه هائیتی برویم، ناحیهای پیدا می شودکه سفید پوست، اروپایی ای شاید دورگه در تجمل و ثروت عظیمی زندگی می کنند.ساختار مشابهی در مقیاسی بسیار متفاوت در هندوستان وجود دارد. در هندوستان، چند صد میلیون نفر اتومبیل، تلویزیون و خانههای زیبا دارند. در هندوستان میلیاردرهایی را می بینیم که در حال ساختن قصر برای خود هستند. در عین حال، مصرف غذا به طور میانگین در این دوره کاهش یافته است. عاقلانه است که به رتبه چین محتاطانه نگریست. هندوستان جامعه بسیار بازی دارد و ما از رویدادهای داخلی آن کشور تا اندازه زیادی آگاهی داریم. جامعه چین بسیار بسته است. ما درباره آنچه در مناطق روستایی چین رخ میدهد چیز زیادی نمی دانیم. یکی از افرادی که پژوهشهای مهمی در این زمینه انجام می دهد، چینگ کوان لی، جامعهشناس در دانشگاه یو سی الای است. او بررسی های بسیاری در مورد شرایط کار در چین انجام داده است. او بین آنچه کمربند زنگار گرفته می نامد و کمربند خورشیدی تمایز قائل است. کمربند زنگار گرفته که به سمت بالا در جنوب شرق قرار دارد مرکز تولیدی بزرگی بود که بخش صنعی دولتی در آن قرار داشت. این بخش درحال ناپدید شدن است. او این کمربند را با کمربند زنگار گرفته ایالات متحده مقایسه می کند. کارگران اساساهیچ چیز ندارند.آنها براین باور بودند که بین آنها و کارفرما قراردادی وجود دارد. پژوهشگران روی کارگران ایندیانا و اوهایو بررسیهایی انجام داده اند. این کارگران به درستی حس می کردند که به آنها خیانت شده است.گمان می بردند که باشرکت ها و دولت معامله کردهاند که تمام عمرشان سخت کار می کنند و در عوض حقوق بازنشستگی دریافت می کنند، تامین اجتماعی دریافت می کنند و فرزندانشان شغل خواهند داشت. آنها در ارتش خدمت کردند، هر چه درست بود انجام دادند. اکنون دارند آنها را به زباله دانی می اندازند. نه از حقوق بازنشستگی خبری هست نه از تامین اجتماعی و نه از شغل. شغل ها در حال انتقال به مکان دیگری است. او مشابه همین را در کمربند زناگر گرفته چین مشاهده کرد با این تفاوت که قرارداد از نوع مائویستیاش بود:مامتحدهستیم،کشوررامیسازیم، فداكاری میکنیم وسپس تامین اجتماعی دریافت میکنیم. کمربند خورشیدی در جنوب شرقی چین، مرکز کنونی تولید؛ جایی که کارخانه ها، کارگران جوان تر را از مناطق روستایی جذب می کنند.آن ها دهقانند.درواقع هنوز زندگی شان وابسته به روستاست.روستا جایی است که خانوادههايشان زندگی می کنند،جایی که فرزندانشان را بزرگ میکنند،جایی که در صورت از دست دادن شغلشان می توانند به آن برگردند. آنها نیروی کار مهاجرند. سراسر چین صحنه ناآرامی های کارگی است. دلیل این ناآرامیها در جنوب شرقی کمربند خورشیدی این است که دولت نمی تواند به تعهدات قانونیاش عمل کند. بر اساس قانون شما باید حقوق و شرایط کاری مشخصی داشته باشید، اما کارگران هیچ چيزي ندارند. بنابر این به این وضعیت اعتراض دارند. حتی با آمارهای رسمی هم شمار اعتراضات بسیار زیاد است. نیروی کار با وجود تجزیه شدن، سخت مبارزه می کند اما ما حقیقتا از مناطق درونی تر روستا ها بی اطلاعیم. در کنار آن، مشکلات عظیم زیست محیطی در چین در حال گسترش است. بنابر این اگر بخواهیم رشد را عقلانی اندازه بگیریم، نه فقط به شمار محصولات تولیدی، بلکه به هزینه و سود تولید هر یک اگر توجه کنیم سرعت رشد چین بسیار پایینتر خواهد بود؛ همچنین احتمالاردهبندیاش درشاخص توسعه انسانی هم پایینتر خواهد بود، گرچه رتبه 101 ام به اندازه کافی بد هست.در آخر،هوارد زین، تاریخدان و استاد علوم سیاسی دانشگاه بوستن میگوید:«یکی ازموضوعهایی که درزندگی حرفهای بایدبه آن بپردازیم،فقدان حافظه تاریخی است. حقایق تاریخی با سرسختی خاصی نادیده گرفته شده یا تحریف می شوند».