روزنامه آفتاب یزد
1397/11/29
بازگشت از«نقطه بیبازگشت» با کلید یکدلی
به عنوان یک یادداشت ادبی، اجتماعی و اقتصادی، متن پیش رو، بر دو محور مکمل اصلی و مبنایی استوار است که محور نخست، "کلید" است و محور دوم، "نقطه بدون بازگشت". در توضیح "کلید"، باید گفت که هرچند معمولا، به عنوان متافوری برای حل مشکلات و گشودن قفلها به کار میرود، اما تاکید اکید آن است که هر قفلی، کلیدی "مخصوص خود" میخواهد و "گلوله نقره ای" و "شاه کلید" جز برایاندک قفلهای مشابه و برخی کاربردهای سارقان! مفید فایده نبوده و نخواهد بود. به علاوه، با بهره بردن و کمک حکایت و لطیفه ای، متافور "کلید"، از دید فنامنولوژی بهتر درک خواهد شد. اما، آن لطیفه:نقل است که به مطایبه و تمثیل گفتهاند، اهالی بهشت، شخصی را ماموریت دادند تا به دوزخ برود و یک "گل آتش" بیاورد! شخص مذکور، پس از طی زمانی طولانی با "دست خالی" برگشت. دوستان پرسیدند: "آتش چه شد؟" پاسخ داد: "آتشی نبود." اهالی فردوس متعجب شدند که در جهنم سوزان با آن همه وعده سوختن و گداختن، چگونه است که آتشی نباشد. فرستاده اما، توضیح داد:" آتش بود، ولی به طورمستقل نبود. هرکس به آتش خود، آتش گناهان خود، آتش رفتار و کردار و گفتار واندیشه ناصواب خود، میسوخت." به بیان دیگر، آتش به عنوان یک آبژه، یک نهاد و یک موجودیت مستقل، موضوعیت وجودی نداشته است.
مفهوم متافور "کلید" هم این گونه است. صریحا باید گفت که برای حل مشکلات عدیده "مبتلابه" این روزها، کلید، خود ما مردمان هستیم. تک تک ما، همه ما. هیچ قرارداد و پیمان و شخصی نیست که خارج از اراده مردمان، کلیدی باشد و قفلها را باز کند و مشکلات را حل کند. خداوند در بخشی از آیه 11 سوره رعد میفرماید: "اِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِاَنْفُسِهِمْ " خداوند که خالق و اداره کننده هستی است و زمام امور جهان، در دست اوست، صریحا تاکید کرده است که سرنوشت اقوام را، از مسیری غیر از تغییر تک تک آنها تغییر
نخواهد داد. علامه مطهری در تبیین این آیه میگوید که خوشبختی و بدبختی یک قوم بیشاز آنکه و پیش از آنکه به عوامل بیرونی و تصادفات بستگی داشته باشد، به خلق و خو، رفتار و کردار آنان بستگی دارد. ستم گری و ستم پذیری و کفران نعمت و دوری از کاری خیر، همه، تاثیرگذار بر سرنوشت فرد و جامعه است. به عبارتی دیگر؛ حقوق اساسی را، به تمثیل متداول عوام "شکلات پیچ" در پیش دستی طلا، پیشکش نخواهند کرد. شاهان بعضا ایناندیشه را داشتند که هرچه رعیت بخواهد و صلاحش باشد، ما به او میدهیم. دیگر نقد و نقادی و مطالبهگری بیموضوعیت است. حال آنکه شاکله حکومت مردمسالاری دینی بر وظیفه تک تک افراد در اصلاح "خود و جامعه" است. آنگونه که پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: " کلکمْ راعٍ، وَ کلکمْ مَسْئولٌ عَنْ رَعِیتِهِ." (هر کدام از شما مسئول و حافظ یکدیگر هستید و درباره افرادی که به سخن شما گوش میدهند بازخواست خواهید شد).
باید اذعان داشت که یگانه راه حل بازکردن گرهها و حل مشکلات (و نه "باز شدن"، که گذشت زمان به خودی خود، در سیستمهای ایستا تغییری ایجاد نمیکند)؛ اتحاد ملت، وفاق ملی، یکدلی مردم و مسئولین، هدفگذاری مشترک و رهیافتهای معقول خواهد بود. یک جامعه مدنی آگاه و مدرن و منضبط، این، تنها طریقی است که به طراحی و کاربرد "کلیدها"، و به تبع آن باز شدن قفلها، منجر خواهد شد. قبل از پرداختن بیشتر به این موضوع، لازم است اصطلاح دیگری نیز، تعریف شود.
اصطلاح نقطه بیبازگشت (Point of No Return-PNR)
به شرایطی اطلاق میشود که توقف و تغییر مسیر و برگشت، دیگر، به دلایل متعدد غیرممکن باشد. از نظر قوانین فیزیکی یا منطقی، هزینه غیرقابل تحمل، یا خطرات نابودکننده، میتوانند از جمله این دلائل محسوب شوند. در اصطلاح هواپیمایی، هنگامی که سوخت یک هواپیما، برای برگشت به نقطه مبداء کافی نباشد، این اصطلاح به کار میرود. همچنین تصمیم بلندشدن (Take off) از زمین و رساندن هواپیما به نقطه بیبازگشت، از تصمیمات مهم خلبان است که تابع متغیرهای مختلفی از جمله: طول باند، وضعیت لغزندگی آن، وزن هواپیما، میزان و جهت باد خواهدبود. حداقل سرعت برای برخاستن و حداکثر سرعت برای توقف، مهمترین فاکتورهای متقابل برای تصمیم "پراندن" یا "نپراندن" هواپیما توسط خلبان است که مسافرین، طبعا، از آن بیخبرند. از طرفی هنگامی که حداقل سرعت برای برخاستن فراهم باشد
(در شرایط عادی، تقریبا 300 کیلومتر در ساعت برای یک بوئینگ 747 با وزن 370 تن) و هواپیما، به اواخر باند (2 تا 5 کیلومتری) رسیده باشد، حتی اگر یک موتور از دست برود، باید تصمیم اتخاذ شده، "برخاستن و ادامه مسیر یا برگشتن به باند" باشد. به این معنا که در این نقطه، نگاه داشتن و متوقف کردن آن کوه آلومینیوم در مسیر باقی مانده باند، بسیار دشوارتر از ادامه مسیر و پرواز است.
بگذارید از منظری متفاوت، مطلبی مهم در قالب خاطرهای جالب، خدمت خوانندگان عزیز، عرضه شود. روزی از استاد فرهیخته ادبیات که اکنون چهره در نقاب خاک کشیده است و تنهایمان گذاشته، پرسیدم: " آیا برخی از اشعار منسوب به حکیم دانشمند، خیام فرزانه، نقض و نفی معاد نیست؟" استاد پرسید: "مثلا کدام شعر؟" خواندم:
"زان پیش که غمهات شبیخون آرند
فرمای که تا باده گلگون آرند
تو زر نهای ای غافل نادان که تو را
در خاک نهند و باز بیرون آرند! "
پیر خرابات، لبخندی زد و گفت: " اتفاقا هر شعری، آن پیامی که شما گفتی داشته باشد، این یکی تایید و فرض رستاخیز است!" ایشان توضیح داد که معاد، برگشت به این زندگی فانی نیست. بلکه، برانگیختن از نوع دیگری برای زندگی ابدی است. مشخصا، در این رباعی، تاکید آن است که همین فرصتاندک زندگی دنیوی، تنها موقعیت محدود برای کاشت و داشت و برداشت واندوختن است و پس از آناندوه بسیار (شاید غم از دست دادن فرصتها)، پدید خواهد آمد. در شعر تاکید شده که بعد از این فرصت، دیگر، برگشتی برای جبران و ادامه این زندگی فانی نیست. البته آن حکیم، اضافه نمود: "گیرم، این رباعی در نفی آن مقوله باشد. شما توصیه ایشان را به کار بند و قدر فرصتهایاندک را بدان. در کم بودن فرصت حیات و استفاده بهینه از آن که اختلافی نیست، هست!؟"
رد شدن از نقطه بدون بازگشت را، اصطلاحا پشت آن نقطه (Beyond) میگویند. با محوریت مباحث این نوشتار و با ادبیات این یادداشت، "مرگ"، نقطه غیرقابل بازگشت مهمی است که لازم است قبل از رسیدن به آن، هرچه از دست برآید انجام گیرد. خداوند، در قرآن، به نقطه غیرقابل بازگشت مهمی که همانا پایان حیات هر انسان است بارها اشاره کرده و لزوم و قطعیت درک این نقطه بدون بازگشت را، هم در لحظه بدرود حیات و هم در روز رستاخیز (پاداش و کیفر)، خبر داده است. از جمله در آیه 167 سوره بقره و آیه 27 سوره انعام؛ بهطور مکمل و متمم، آمده است که...
... وقتی افراد غیرصالح و پیروان پیشوایان فرومایه، مرگ و عذاب الهی را مشاهده میکنند، میگویند ایکاش فرصتی دوباره باشد و برگردیم و اعمال خود را جبران کنیم و ظالمین را پیروی نکنیم و از ایمان آورندگان باشیم. اما، بعد از نقطه بیبازگشت، دیگر، "بازگشتی نیست."
با این مقدمه مفصل، به موضوع اصلی این یادداشت وارد میشویم که احتراز از رسیدن به نقاط بدون بازگشت در اجرای طرحهای خطا، اریب، مطالعه نشده، خام و غیرمطمئن است. برای احتراز از رسیدن به نقطه غیرقابل برگشت، لازم است که در مقاطع مختلف و متعدد، مسیر طی شده و مسیر پیش رو و هدفگذاریها، دقیقا مورد بررسی مجدد واقع شوند. طی این بررسیها، باید معلوم شود که نقطه بدون برگشت چه مختصاتی دارد و تا رسیدن به آن چقدر مانده است و آیا رسیدن به آن نقطه مطلوب است یا لازم است که سریعا اصلاح حرکتی بوجود آید؟ مثالهایی ملموس آورده میشود تا رسیدن و گذشتن از نقطه بدون بازگشت در مسیر خطا و لزوم احتراز از آن بهتر قابل درک باشد.
یارانه نقدی مثال بسیار خوبی در حوزه اقتصاد است. فرآیندی که "پروژه وار"، سریعا، به نقطه بدون برگشت رسید. وقتی به همه مردمان، بدون آگاهی دادن کافی و انجام پایلوت و آزمونهای مطمئن، اجازه خود اظهاری و ثبت نام داده میشود، سریعا به نقطه غیرقابل بازگشت رسیدهایم. به این معنا که روش توصیه شده خبرگان و اهل فن که "پلکانی" نامیده میشود، فراموش شود و به جای آنکه در درجه اول قشرهای محروم و دهکهای پایین، از رایانه "ترجیحا غیرنقدی" مناسب و مکفی، برخوردار شوند، یکباره به همه، و از آن بدتر، به همه یکسان و اندک، پرداخت شود. واضح است که برگشتن از این مسیر خطا، با رد کردن نقطه بیبازگشت، هم اکنون، بسیار هزینه بر و پرخطر ( و البته اجتناب ناپذیر!) خواهد بود.
برای مثالی دیگر از مباحث اقتصادی، سیستم مالیاتی ضعیف و فشل کنونی، که شاید نقطه بدون بازگشت را رد کرده باشد، یا با دید خوشبینانه؛ بسیار به آن نزدیک است. تکیه بر خود اظهاریها و یافتن نقاط نقض، رهیافتی ناصحیح است که در مدیریت راهکار "رها کن و ضربه بزن!" نامیده میشود. برگشتن از این روش نیز، به معنای شکست طرح و عدم اعتماد به مودیان خواهد بود. حال آنکه روش صحیح آن است که سیستمهای مکانیزه، جامع و یکپارچه خرید و فروش و دریافت و پرداخت، باید به سیستم دارایی متصل باشند و هر تراکنش مالی، آنجا منعکس شود. از طرفی با کاهش ارزش پول ملی، کاهش دارایی شرکتها و افراد حقیقی و حقوقی بوجود میآید که گاه باعث میشود، بسیاری خود را محق بدانند که برای احقاق حق خود و جبران ضعف الگوریتمها، روشها، آییننامه و سیستمهای محاسبه و دریافت مالیات، درآمدهای واقعی سالانه را منعکس نکنند.
به عنوان مثالی در قلمرو مباحث اجتماعی، شرایط تشکیل خانواده در کلان شهرها مطرح میشود. از بحثهای فرهنگی و اقتصادی نرخ دهشتناک جدایی زوجها میگذریم، چون موضوع این یادداشت نیست. باری، کارشناسان خبره میدانند که رسیدن به برخی سنین، برای دختران و پسران عزیز، با هر نوع ویژگی و صلاحیت، "تجرد دائمی" را به دنبال دارد که برای آینده آن فرد، خانواده او و نهایتا جامعه، با توجه به فرهنگ ملی و مذهبی ما، ذاتا" زیان بار خواهد بود. رسیدن به این سنین، یعنی گذشتن از نقطه بدون بازگشت. گاهی حتی، ادامه تحصیل بدون توجه به دیگر اولویتها، منجر به نزدیک شدن به نقطه غیرقابل بازگشت خواهد شد. با این شرایط، جای خالی مدلها، قوانین و آییننامههای حمایتی جوانان، مشهود است. اولویت ندادن به آنها، راهکارهای شعارگونه، همه و همه به گذشتن از این نقطه بیبازگشت کمک میکند. گاهی به کنایه میگویند در سیستمهای بانکی فعلی، اختلاس، راحت تر از تهیه وام ازدواج است.
نگارنده، مدتی است، دیگر، توصیه نامه پذیرش مقاطع بالاتر در دانشگاههای خارج کشور را، برای دانشجویان خود، تنظیم و ارسال نمیکند. امری که باعث دلخوری بسیاری از فارغ التحصیلان کوشای این صاحب قلم شده است. اما آنان نمیدانند که گاه و بیگاه این مدرس، پای درد دل تلخ والدین آنان نشسته است که جلای وطن فرزندان برای همیشه، به بهانه ادامه تحصیل را بازگو کردهاند و ناکامی بسیاری از آنان در
تشکیل خانواده یا اشتغال درسطح
شان خانوادگی آنان را یادآور شده اند. بسیاری از والدین ناراضی، توصیه نامههای استادان، یا
تشویقهای آنان را، تسهیل کننده این امر و عاملی از عوامل فروپاشی کانون خانواده خود، میدانند. دانشجویان نیز، البته، این نظر والدین را دخالت در قلمرو شخصی و آینده خویش قلمداد میکنند و پارادوکسی بوجود میآید، حل نشدنی.
برای مثالی دیگر در حوزه حقوق و قانون، از دید فنومنولوژی و آسیب شناسی اجتماعی و جرم شناسی،
در یک دادرسی، نه "خواهان" قطعا"
تنها محق خواهد بود و نه "خوانده" میتواند تنها تضییع کننده حق و مقصر قلمداد شود. به طور مشخص، در هر دعوایی، باید ریشه یابی شود که علل بروز اختلاف و تضییع حق چه بوده و هر کدام چه درصدی از تقصیر را عهده دارند. پیدا کردن ریشه مشکل و به عقب رفتن تا رسیدن به علت و علل اولیه و میزان نقش هر علت در بروز مشکل پیش آمده، در اکثر موارد بسیار دشوار و پرهزینه است. بنابرین، بر اساس مدارک "ارائه شده" نه همه مدارک موجود؛ و دلایل اقامه شده، نه همه دلایل قابل استدلال، یا شواهد و قرائن مشاهده شده؛ نه همه شواهد و قرائن قابل تحصیل، انشا حکم میشود. با همگانی شدن این شیوه، به نقطه غیرقابل برگشتی خواهیم رسید که احقاق حق با شک و شبهه خواهد بود و تنها به "توانایی وکلا" مرتبط خواهد شد. از آن بالاتر، باید صریحا اذعان داشت که اگر وضعیت معیشتی مردمان در همین کانال حرکت کند و توازن درآمد و هزینههای ثابت و جاری با همین شیب؛ منحرف شود، علت بسیاری از اختلافهای حقوقی و پروندههای کیفری، همین نابسامانیها خواهد بود. رسیدن به نقطه غیرقابل برگشت در آن شرایط، از هم گسستگی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را به دنبال خواهد داشت.
باری، برای کوتاه شدن و کاربردی شدن مطلب، از خوانندگان عزیز و دانشمند، با توجه به تواناییها، تجریبات و تخصصهای هریک، درخواست میشود که هریک، به عنوان مطالعه موردی، "نقاط بیبازگشت" در مدیریت شهری و شهرسازی، مشارکت مدنی، اعتبار رسانههای ملی، اداره منابع آبی، مباحث مرتبط با بهداشت - درمان و تامین اجتماعی و خصوصا فیلتر شدن شبکههای مجازی و استفاده از فیلترشکنها و غیره را مد نظر قرار دهند. در این بررسی، تحلیل و استدلال کنند که در هرکدام، نقطه بیبازگشت کجاست و آیا رسیدن به این نقطه؛ تحت شرایط موجود، مطلوب است یا خیر و اگر "نه" راه برگشنت از مسیر آن نقطه بیبرگشت چیست.
نکته بسیار مهمی که به دلیل اهمیت و به تصمیم نگارنده؛ در بخش پایانی این یادداشت بیان میشود، آن است که رسیدن به نقطه غیرقابل برگشت، هنگامی که تصمیمات و رهیافتها و راهکارها و شیوهها، مسیرها و منابع و طرحها، همه و همه صحیح و معتبر باشند؛ هیچ جای نگرانی ندارد، بلکه باید در دستور کار باشد. برای مثال عینی مرتبط، هر روز، در بیش از 100 هزار پرواز غیر نظامی (که حدود 80 هزار آن، در ایالات متحده انجام میگیرد)، دهها هزار خلبان، برای برخاستن از زمین و انجام ماموریت خود، باید به نقطه غیرقابل برگشت برسند. به عنوان مثالی دیگر، در اجرای طرحهایی که شرکتهای بزرگ بین المللی مشارکت و سرمایهگذاری میکنند، باید به موقع، به نقطه غیرقابل برگشت رسید تا با اندک ناملایمت و احساس پشیمانی و هوس و تهدید و پیشنهاد بهتر رقیب، شریک سرمایهگذار، عهد نشکند و پیمان نگسلد و نگذارد و نرود.
کوتاه سخن، فرصت اندک است. به قول شیخ اجل، حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی، بردی؛ وگر خفتی، مردی! لذا، بر همه ماست که به طور فردی و جمعی، اگر در زندگی شخصی، خانوادگی، شغلی یا اجتماعی و هر پست و سمتی، دچار رفتارها یا حرکتهای ناصحیح هستیم، پیش از آنکه به نقطه غیرقابل برگشت برسیم، برگردیم و شیوه اندیشیدن، نگرش، تصمیم و اقدام خود را بازبینی و اصلاح کنیم. در این راه، حکما" لازم است که واقعبین و دوراندیش و انعطاف پذیر باشیم. تهایتا" باشد که شعر شاعره با اخلاق، پروین اعتصامی را به طلا بنویسیم و ملکه ذهن سازیم (از خوانندگان فرهیخته تقاضا میشود که شعر را، با آرامش، دوبار، زمزمه نمایند):
آگاه و آزموده توانی شد، آن زمان
کآگه شوی ز فتنه دامی و دانهای
زین آشیان ایمن خود، یادها کنی
چون سازد از تو، حوادث نشانهای
گردون، بر آن رهست که هر دم زند رهی
گیتی، بر آن سر است که جوید بهانهای
باغ وجود، یکسره دام نوائب است
اقبال، قصهای شد و دولت، فسانهای
پنهان، به هر فراز که بینی، نشیبهاست
مقدور نیست، خوشدلی جاودانهای
بنگر، به بلبل از ستم باغبان چه رفت
تا کرد سوی گل، نگه عاشقانهای
پرواز کن، ولی "نه چنان دور ز آشیان"
منمای فکر و آرزوی "جاهلانهای"
بین بر سر که، چرخ و زمین جنگ میکنند
غیر از تو هیچ نیست، "تو" اندر میانهای
هر کس که توسنی کند، او را کنند رام
در دست روزگار، بود تازیانهای
سایر اخبار این روزنامه
تشکر و حمایت از آقای ذوالنور!
خودروسازان از جیب مردم هزینه میکنند
بازگشت از«نقطه بیبازگشت» با کلید یکدلی
تفکیک وزارت صنعت از بازرگانی به صلاح نیست
وقتی جشنواره کف میکند!
حسینیه ارشاد به تاریخ خود پشت کرد
عصر جدید، یک کپی موفق از صدا و سیما
هشدار در باره بازار خودرو در اسفند ماه
چرا آیتالله جزایری به انگلیس سفر کرد؟
اروپا نایستد آمریکا زورگوتر میشود
« اچ آی وی » در دروازه غار نمیماند!
زیباکلام: اتفاقا باید استیضاح رئیس جمهور مطرح شود
قالیباف سخنان خود را اصلاح کند