اگر می‌دانستید، تا زانو خم می‌شدید

رسول بهروش روزنامه‌نگار حتما عکس‌ها را دیده‌اید؛ تصاویر دردناکی که لابد در حوزه اجتماعی، یک پایان‌بندی متناسب برای ‌سال مملو از تلخی 97 بود. ماجرا این است که مسئولان شهرداری برازجان مراسمی برای تجلیل از پاکبان‌ها و کارگران خدمات شهری برگزار کرده‌اند، اما چون جا نبوده، خودشان پشت میز نشسته‌اند و این بندگان خدا را روی زمین نشانده‌اند. به این‌ترتیب، نگاه «از بالا به پایین» که معمولا در بطن و عمق رفتار برخی از مسئولان ایرانی موج می‌زند، در این موقعیت خاص نمود عینی هم پیدا کرده است؛ مدیران روی صندلی و رفتگران زحمتکش روی زمین. این واقعیت گس جامعه امروز ماست؛ جامعه‌ای که قرار بود اولویت را به کرامت و شرافت انسانی بدهد؛ جامعه‌ای که پاکیزه‌ترین رزق را ناشی از دسترنج دشوارترین کارها می‌دانست، اما در چنین بزنگاه‌هایی روشن می‌شود همه آنها حرف‌ بوده است. تصاویری که قرار بود ویترین «بنده‌نوازی» مدیران برازجانی باشد، به بلای جان آنها تبدیل شده است. غیر از این موج ملامت که از گوشه و کنار برخاسته، حرف خاص دیگری برای گفتن باقی نیست. با این همه، شاید بد نباشد در این روزهای آخر سال، به بهانه همین عکس‌ها کمی به خود بیاییم و در مورد برخی از سوگیری‌های ناخودآگاه‌مان بازنگری کنیم. حالا نه به شوری شهرداری برازجان، اما بعضا نگاه سایر شهروندان هم به کسانی که کارهای ساده، دستی و خدماتی انجام می‌دهند، نگاه خوبی نیست. برخی با این گروه طوری برخورد می‌کنند که انگار اینها شهروند درجه دو هستند و از منزلت اجتماعی پایین‌تری برخوردارند. قرار هم فقط به توهین یا بی‌محلی نیست؛ گاهی حتی دلسوزی بیجا هم به معنای نادیده‌گرفتن شأن و کرامت این جماعت است. تو گویی فلانی که مثلا پزشک یا مدیر یا کارمند دفتری است، عمیقا باور کرده از نظر اجتماعی نقش کلیدی‌تری نسبت به آن رفتگر یا کارگر ساختمانی بر عهده دارد، اما آیا واقعا همین‌طور است؟ یک سوال ساده؛ بعد از همین تعطیلات نوروز اگر آن گروه پشت میزنشین سر کار برنگردند بیشتر ضرر خواهیم کرد یا آن پاکبان‌هایی که کف زمین نشسته بودند؟ بدون تعارف و مبالغه، کارکرد و آورده کدام‌ یک از این دو گروه برای جامعه بیشتر است؟ دو روز به همه رفتگرها استراحت بدهید تا روشن شود چه سرنوشتی در انتظار شهرهایمان خواهد بود، اما خیلی از این جماعت کت و شلواری اگر سر کار نیایند، حداقل در هزینه‌های جاری آنها مثل آب و برق و قند و چای صرفه‌جویی خواهد شد. به‌خصوص در اقتصاد نفتی کشوری مثل ایران که بشدت فربه و انباشته از نیروهای دیوانی ناکارآمد است، این میز و صندلی‌ها نشانه خدمت و گره‌گشایی نیست. کاش این عکس‌ها بهانه‌ای باشد که از این به بعد هنگام رودررویی با نمایندگان هر شغلی، فقط یک سوال از ذهن‌مان بگذرد؛ این‌که کار او برای جامعه مفیدتر و ضروری‌تر است یا کار من؟ با این نگاه، چه بساز و بفروش‌هایی که باید جلوی معلم‌ها تا زانو خم شوند و چه کارمندانی که داوطلبانه روی موزاییک پهن خواهند شد تا رفتگرها بر صدر مجلس بنشینند. حالا بگذریم از آن‌که صدها‌ سال پیش یادمان داده بود تن آدمی شریف است، به جان آدمیت...!