تهدید را تبدیل به فرصت کنیم

 
 
آنچه مهم است اینکه فعلا با رئیس‌جمهوری در آمریکا مواجهیم که به عرف و قواعد بین‌المللی پایبند نیست و یک جنگ اقتصادی تمام عیار با ایران را شروع کرده است. طبیعتا رفتار اینچنینی در دنیا یک پدیده ویژه محسوب می‌شود که باید با توجه به اقتضائات خودش با آن برخورد معقول کرد. آمریکایی‌ها نقشه‌هایی در سر دارند که نباید اجازه دهیم تحقق یابد. در رفتارهای اینچنینی کارهای قلدرمآبانه بدون قاعده هم طبیعی است و تعهدی وجود ندارد که حتی اگر باز هم وارد مذاکره شویم، به تعهد خود عمل کند؛ که مسبوق به سابقه است. تنها در این میان باید ببینیم چگونه می‌توان با این قضیه برخورد کرد. نخست باید مراقب بود که در عصبانیت‌ها، کشمکش‌های سیاسی و غیره و ذالک به رفتاری متوسل نشویم که مطلوب اوست. طبیعتا عقلانیت در نوع برخوردی است که انجام می‌شود و می‌تواند به اینکه نقشه‌هایشان به نتیجه نرسد، خیلی کمک کند. دوم اینکه با چه ابزاری می‌توانیم در برابر فشارهای اینچنینی که به کشور وارد می‌شود، مقاومت کنیم و چه ابزاری در اختیار داریم. آنچه از نظر سیاسی برای ما مهم است و در اختیارمان است و بارها بدان تاکید شده حفظ و انسجام وحدت ملی ماست که می‌تواند بجد عوارض اینگونه رفتارها را محدود کند. اگر جامعه احساس کند که باید در برابر این نوع قلدری‌ها بایستد و فاصله مردم و نظام محدود شود، می‌توان روی اینگونه رفتارهای مقطعی آمریکا که قابل ادامه دادن هم نیست، ایستادگی کرد. اینجاست که باید از آنچه در دست داریم مراقبت کرده و به خوبی از ابزارهایمان استفاده کنیم. هرچه اصطکاک داخلی‌مان کاهش یابد به همان نسبت امیدواری آمریکایی‌ها هم به محقق شدن نقشه‌هایشان کمرنگ می‌شود. هرچه ناامیدی جامعه بالا رود تصور و تلقی او این است که فشارها تاثیر خود را می‌گذارد. اگر به خوبی از این ابزار استفاده کنیم و سعی کنیم خلأهای بین جامعه و حاکمیت را محدود کنیم و درصد امیدواری مردم را بالا ببریم، به همان نسبت می‌توان عوارض ترفندها و روش‌هایی که آمریکایی‌ها به کار می‌گیرند را محدود و قابل تحمل کرد. اگر در داخل وادادگی داشته باشیم، یا بعضا رفتارهای احساسی بدون عقلانیت را به کار بگیریم، فشارها افزایش پیدا خواهد کرد و سنگینی که بر دوش مردم هست نیز بیشتر خواهد شد و در این صورت ممکن است آنها به مقصد خود برسند. اگر این دو مطلب را مدنظر داشته باشیم به نظر می‌رسد که کار آمریکایی‌ها خیلی قابل دوام نخواهد بود. واقعیت این است که آمریکا، ایران را مشابه عربستان می‌خواهد که هر وقت بخواهد جیبش را خالی کند و هر دستوری که می‌دهد، اجرا شود. تصور برخی دولتمردان آمریکایی از اینکه ایران کشوری عادی باشد، اینگونه به نظر می‌آید که ایران کشوری مطیع باشد! این موضوع که آمریکا بخواهد خواسته خود را با زور تحریم محقق سازد یا شرایطی در کشور ایجاد کند که ایران را وادار به مذاکره‌ای کند که مطلوب اوست، که البته دیگر گفت‌وگو محسوب نمی‌شود. افرادی که الان در آمریکا سر کار هستند از شرایط سیاسی کشور ما مطلع نیستند. اگر بناست مقاومت منطقی و قابل تحمل داشته باشیم باید ابزاری که در اختیارمان است را به خوبی بشناسیم و از آن استفاده‌ای خوب و شایسته‌ کنیم. به نظر می‌رسد اکنون فرصت زیادی برای ما نیست تا بتوانیم مردم و جامعه سیاسی کشور را دلگرم و امیدوار به آینده کنیم تا این امیدواری کمک کند که هم قدرت و مقاومت کشور بالا رود و هم آنها به خیلی از تاثیراتی که دنبال می‌کنند، نرسند. بالاخره آمریکا تصور می‌کند که حجم نارضایتی‌ها را بالا ببرد تا هم مردم فشار بیاورند و هم مدیریت کشور فلج شود تا به چیزی که می‌خواهند برسند. درمجموع به نظر می‌رسد در هیات حاکمه آمریکا افرادی مثل جان بولتون هستند که ظاهرا بدشان نمی‌آید بین ایران و آمریکا تقابل صورت بگیرد. اسرائیلی‌ها هم از اینکه چنین اتفاقی در منطقه بیفتد، استقبال می‌کنند. واقعیت این است که دخالت نظامی و رودررویی ایران و آمریکا در منطقه فاجعه ایجاد می‌کند. البته اگر چنین اتفاقی رخ دهد محدود به ایران هم نخواهد شد و سطح و گستره این کار خیلی وسیع‌تر از آن چیزی است که به سادگی تصور می‌شود. اکثریت آمریکایی‌ها در همین هیات حاکمه فعلی هم از این رویارویی تحفظ دارند که چنین اتفاقی رخ ندهد. به نظرم این احتمال خیلی محدود است.
* فعال سیاسی اصلاح‌طلب