دموكراسي با خستگي ملي و جنگ عقب مي‌افتد

چه مولفه‌های داخلی و خارجی وجود دارد که یک جامعه مانند ایران در درازمدت در وضعیت بحرانی یا شرایط حاد قرار بگیرد؟ آیا ریشه‌های این مساله را باید در تاریخ ایران جست‌وجو کرد؟
ایران کشوری است که همواره در معرض حادثه قرار داشته است. این مساله به‌خوبی در سفرنامه‌هایی که درباره ایران نوشته شده مشهود است. ایران در منطقه‌ای از جهان قرار گرفته که حادثه‌خیز بوده و همواره با حوادث کوچک و بزرگ مواجه بوده است. یکی از دلایل مهم آن نفت بوده است. مساله دیگر وجود رژیم صهیونیستی در منطقه خاورمیانه است که اگر چنین رژیمی در این منطقه وجود نداشت بخش مهمی از مشکلات ایران کاهش پیدا می‌کرد. اختلاف دیدگاه‌های در منطقه خاورمیانه یکی دیگر از مولفه‌های اصلی بحران‌آفرین بوده است. ایران به‌عنوان یک کشور شیعه در بین کشورهای مسلمانی قرار گرفته که اغلب آنها سنی هستند. دغدغه‌های‌ جهانی‌شدن اسلام و گسترش عدالت اجتماعی به همه جهان نیز موضوع دیگری در این زمینه است. ایران در گذشته در مسیر جاده ابریشم قرار داشته و جدال و نزاع‌های خونینی برای حفظ این جاده از سرگذرانده است. این درحالی است که امروز روایت‌های ساده و مسالمت‌آمیزی از جاده ابریشم ارائه می‌کنند که واقعیت ندارد بلکه نزاع‌های خونینی در گذشته در این زمینه وجود داشته است. در دوران صفویه و قاجار نیز نزاع‌های خونینی بر سر قدرت به وجود آمده که در نهایت در نهضت مشروطیت تبلور پیدا کرده است. نهضت مشروطه در ایران براساس تعارض بین بورژوازی ملی، بورژوازی جهانی و فئودالیسم اتفاق افتد. نشانه‌های این اتفاق در دنیای سیاست است اما ریشه در اقتصاد دارد. با ظهور نفت در ایران نفت به موضوع نزاع و مناقشه تبدیل شد و هرکسی به‌دنبال تصاحب منابع نفتی ایران بوده است. همه این مسائل دست‌به‌دست هم داده تا ایران به یک کشور حادثه‌خیز و بحرانی تبدیل شود. این وضعیت تا انقلاب اسلامی سال57 ادامه داشت اما در این مقطع زمانی برخی تغییرات سبب بروز حوادث و بحران‌های جدیدی برای ایران شده است.
بروز حوادث در ایران در قبل و بعد از انقلاب چه تفاوتی با هم داشته‌اند؟
انقلاب سال57 در ایران نیروهایی را بر سر کار آورد که دغدغه نجات بشریت داشتند و معتقد بودند با آموزه‌های دینی که در اختیار دارند می‌توانند در بسیاری از کشورهای جهان تاثیرگذار باشند. تفاوت حوادث پس از انقلاب با گذشته این است که این حوادث اراده‌گرایانه است. پس از انقلاب مساله اراده و رویکرد اراده‌گرایانه نقش مهمی و بارزی بازی کرده است. در منطقه خاورمیانه این دغدغه‌ها تنها برای ایران در طول تاریخ خود وجود داشته و مثلا کشورهایی مانند عربستان، مصر و پاکستان با چنین دغدغه‌هایی مواجه نبوده‌اند. ذات طبیعی سرزمین ایران نیز محل مناقشه بوده است. کشور ایران از نظر طبیعی وضعیت متکثری دارد و همین مساله سبب جابه‌جایی جمعیت در مناطق مختلف ایران شده است. هیچ کشوری در جهان از نظر تاریخی به‌اندازه ایران با جابه‌جایی جمعیتی مواجه نبوده است. امروز نیز جابه‌جایی جمعیت در ایران وجود دارد و مشاهده می‌کنیم که جمعیت زیادی به یک‌باره در تهران و شهرهای بزرگ کشور ساکن می‌شوند. ساختار و کیفیت جمعیتی ایران نیز دارای اهمیت است. جمعیت ایران در گذشته پراکنده، کم‌سواد و کم‌دغدغه بود که با شرایط امروز تفاوت پیدا کرده است. جمعیت امروز ایران متمرکز شده و از سوی دیگر آرزومند و پردغدغه است و می‌خواهد با جهان ارتباط برقرار کند. همه این عوامل دست‌به‌دست هم داده که ایران در معرض حوادث تاریخی قرار داشته باشد.


دولت‌ها در ایران با علم به حادثه‌خیز‌بودن ایران به‌سمت کاهش این بحران‌ها حرکت نکرده بلکه با اقدامات خود شرایطی را به وجود آورده‌اند که این بحران‌ها تشدید شده است. چرا چنین اتفاقی رخ داده است؟
دولت‌ها در ایران مدرن نبوده‌اند و به‌جای اینکه از پایین شکل بگیرند از بالا شکل گرفته‌اند و امور را در دست گرفته‌اند. دولت‌ها در ایران همواره در راستای تصاحب قدرت عمل کرده‌اند تا اینکه به‌دنبال ساماندهی نظام اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باشند. رضاشاه هنگامی که بر سر کارآمد به‌دنبال این بود که ایران را از نظر مرز جغرافیایی منسجم کند. همین مساله جابه‌جایی جمعیت را در ایران تشدید کرد. در چنین شرایطی ایلات و عشایر جابه‌جا شدند و ساختارهای جمعیتی شهرها و روستاها به‌هم خورد. در دوران کنونی در مقوله توسعه به‌دنبال همسان‌سازی حرکت کردیم. در چنین شرایطی بدون منطق خاصی ثروت را بین مناطق مختلف کشور توزیع کردیم. به همین دلیل نیز برخی از شهرهای کشور مانند اراک و کاشان به‌شکل نامناسبی توسعه پیدا کرده‌اند. دولت‌ها در ایران بیشتر اختلال‌آفرین بوده‌اند تا اهرمی برای ساماندهی سیاسی و اجتماعی. از سوی دیگر گروه‌های سیاسی و احزاب نیز هیچ‌کمکی به ساماندهی سیاسی در ایران نکرده‌اند. گروه‌های سیاسی همواره تعارض‌آفرین بوده‌اند و بحران‌های طبیعی را به بحران‌های غیرطبیعی تبدیل کرده‌اند، به‌عنوان مثال اگر دیدگاه‌های گروه‌های سیاسی درباره قومیت‌ها در ایران را مورد بررسی قرار بدهیم متوجه می‌شویم که گروه‌های سیاسی به چه میزان به مساله قومیت‌ها در ایران آسیب زده‌اند. این وضعیت درباره جنسیت در جامعه نیز وجود داشته است. به همین دلیل جنبش‌های زنان در ایران به‌صورت بدقواره ظهور کرده است.
گروه‌های سیاسی به‌الذاته تعارض‌آفرین بوده‌اند یا اینکه در واکنش به ساختارهای قدرت تعارض ایجاد کرده‌اند؟
گروه‌های سیاسی خودشان ساختار قدرت را ساخته‌اند و نمی‌توان آنها را از ساختارهای قدرت تفکیک کرد. اصولگرایان و اصلاح‌طلبان بودند که ساختارهای قدرت کنونی را ساخته‌اند. با این وجود این گروه‌های سیاسی خوب بازی نکرده‌اند و فهم دقیقی از مسائل اجتماعی ایران نداشته‌اند. گروه‌های سیاسی مناسبات خوبی هم با هم نداشته‌اند. شرایط به‌شکلی بوده که هرگاه اصولگرایان قدرت را در اختیار داشته‌اند هیچ‌نقشی برای اصلاح‌طلبان قائل نبوده‌اند و هرگاه اصلاح‌طلبان بر سرکار بوده‌اند اصولگرایان را کنار گذاشته‌اند. در نتیجه هیچ‌کف معقولی برای ارتباط بین جریان‌های سیاسی وجود نداشته است. گروه‌های سیاسی در ایران بیش از آنکه منازعه را کاهش دهند بیشتر منازعه تولید کرده‌اند. به همین دلیل نیز بوده که جامعه عبور از جریان‌های سیاسی را دستور کار خود قرار داده است.
آیا بحران درازمدت تاریخی به‌همراه منازعه سیاسی لذت زندگی را برای مردم کاهش نداده است؟ آیا در شرایط کنونی ما با افسردگی ملی مواجه هستیم؟
بله؛ این بحران‌ها لذت زندگی مردم ایران را کاهش داده است. هنگامی که گروه‌های سیاسی بر مبنای منطق اجتماعی حرکت نمی‌کنند مجبور هستند برگرده هیجانات اجتماعی سوار شوند. امروز کسی نمی‌داند در آینده چه کسی رئیس‌جمهور خواهد شد و یا اینکه ترکیب مجلس آینده به چه صورت است. این تصمیمات عمدتا در یک فضای هیجانی گرفته می‌شود. به همین دلیل نیز در آستانه انتخابات هیجان در جامعه افزایش پیدا می‌کند. جامعه‌ای که به‌صورت مرتب هیجانی می‌شود نیز در درازمدت دچار خستگی مفرط می‌شود. جامعه ایران امروز خسته شده است. این خستگی به این معنا نیست که اگر در آینده هیجانی در جامعه ایجاد شود در آن شرکت نکند. در چنین شرایطی این امکان وجود دارد که مردم دوباره در این فضای هیجانی حضور داشته باشند. این خستگی در نهایت مزمن می‌شود. با این وجود افراد خسته جامعه ترجیح می‌دهند در فضای هیجانی به هر شکلی که می‌توانند خود را تخلیه کنند. هنگامی که مردم جامعه در فضای هیجانی زندگی می‌کنند آشغال خود را بیرون می‌ریزند، با همسایه دعوا می‌کنند، سر کار دیر می‌روند، کلاهبرداری می‌کنند، رشوه می‌دهند و رشوه می‌گیرند.
هیجانی‌شدن جامعه نشان‌دهنده کاهش عقلانیت در مدیریت جامعه است؟
اگر عقلانیت در مدیریت جامعه وجود داشته باشد فضای اجتماعی هیجانی نمی‌شود. فضای هیجانی، عقل‌گریزی جمعی را در خود داشته و نمود آن در فضای اجتماعی می‌توان دید. نمونه‌ای از این موضوع درباره اصلاح‌طلبان می‌توان دید و آن اینکه این جریان سیاسی عنوان می‌کند اگر مردم در انتخابات شرکت نکنند از رئیس دولت اصلاحات و یا دموکراسی عبور کرده‌اند. این اقدامات عقلایی نیست و مردم را تحت فشار قرار می‌دهد. در کشورهای توسعه‌یافته احزاب با برنامه‌ریزی و ارائه راهکار برای مشکلات جامعه و با معرفی چهره‌های توانمند مردم را به پای صندوق‌های رأی می‌کشانند. این در حالی است که در ایران همواره مردم به چهره‌های ناشناخته رأی می‌دهند.
بحران و تنش درازمدت در یک جامعه‌ای مانند ایران در فرایند نهادینه‌سازی شخصیت افراد جامعه چه تاثیری می‌گذارد؟
مردم ایران مردمی جهانی هستند و دوست دارند با ملت‌های دیگر جهان در ارتباط باشند. مردم ایران تاریخ‌ساز و تمدن‌ساز بوده‌اند و به همین دلیل احساس می‌کنند مردمانی مهم هستند. تبختری که مردم ایران دارند هیچ‌ملتی در جهان ندارد. هزینه این مهم‌بودن را باید خود مردم بدهند و به همین دلیل در پرداخت این هزینه دچار مشکل شده‌اند. دولت‌ها نیز حاضر نبوده‌اند این هزینه را بپردازند. دولت‌ها در ایران محلی‌اند در حالی که مردم جهانی هستند. دعوای اصلی هم بر سر همین موضوع است. بسیاری از دولت‌های جهان هزینه‌های زیادی را انجام می‌دهند تا مردم خود را با جهان آشنا کنند. باید این رویکرد به‌طور جدی‌تری پی گرفته شود و برای آن برنامه‌ریزی‌های بیشتری تدارک دید. در گذشته دولت‌های ایران با ماهواره مخالف بودند و امروز این وضعیت درباره فضای مجازی وجود دارد. این همان جدال دولت محلی و مردم جهانی است که وجود دارد. بسیاری از دولت‌ها در جهان هزینه‌های زیادی را متحمل می‌شوند که مردم خود را با جهان آشنا کنند. دولت اصولگرا و اصلاح‌طلب نیز هیچ‌تفاوتی ندارد و همه دولت‌ها دارای چنین رویکردی بوده‌اند. مردم ایران هزینه‌های جهانی‌شدن را پرداخت می‌کنند؛ دولت‌ها نیز باید با آنها همراهی و گفت‌و‌گو کنند.
پرداخت این هزینه توسط مردم ایران به‌معنای تلاش برای تغییر زیست جهان زندگی خود است؟
بله؛ همین طور است. مردم ایران تلاش بنیادینی انجام می‌دهند که زیست جهان خود را تغییر دهند و به همین دلیل نیز از دولت‌های محلی عبور کرده‌اند. نگاه سنتی در جامعه ایران فرد ایرانی را به جایی رسانده که از جای خود بلند شود. دستگاه‌های اجرایی هر کدام باید به‌جای ایجاد منازعه و تعارض، انسان‌دوستی و همگرایی به جامعه تزریق کنند. اگر به‌دنبال راه‌حل این قضیه هستیم نیز باید دست از رادیکالیسم و رویکردهای هیجانی برداریم. شواهد و قرائن نشان می‌دهد که صدای شکستن استخوان‌های این گفتمان‌ها در جامعه ایران به گوش می‌رسد. باید به‌دنبال مفاهیمی برویم که بوی همزیستی و رویکرد مسالمت‌آمیز از آن خارج شود. در شرایط کنونی طبقه متوسط این رویکرد را دنبال می‌کند و آن را مطالبه‌گری می‌کند. به همین دلیل نیز مشاهده می‌شود که این رویکرد به ساحت خانواده نیز وارد شده است. امروز ایران در یک مقطع استثنائی تاریخی در زمینه فرایند دموکراسی قرار دارد. به همین دلیل نیز اگر در تنش بین ایران و آمریکا یک گلوله شلیک شود و دو طرف به سمت جنگ نظامی حرکت کنند فرایند دموکراسی عقب خواهد افتاد. بنده معتقدم یکی از اهداف آمریکا این است که ایران را مجدد درگیر رادیکالیسم کند. غرب و آمریکا همواره مخل دموکراسی در ایران بوده‌اند و این رویکرد امروز نیز وجود دارد. در دهه‌های اخیر ایران آبستن تغییرات بنیادین اجتماعی و سیاسی بود. با این وجود غرب و آمریکا به شکل‌های مختلف این بازی را به‌هم زدند.