زمان شناسی تغییر؛ زبان شناسی تغییر

صادق خوانساری ‪-‬ ذائقه مردم تغییر کرده است. به نظر نمی‌رسد کسی با این گزاره مخالف باشد. تغییر سلیقه فرهنگی، موسیقایی، سینمایی و در مجموع سبک زندگی مردمِ ایران، از مدت‌ها پیش آغاز شده است. از جمله عواملی که باعث چنین تغییری شده است، می‌توان این موارد را نام برد:
تغییر نسل، افزایش نرخ تحصیلات و تحصیلات تکمیلی، گسترش رسانه‌ها و ارتباطات که علاوه بر افزایش دانش و اطلاعات، موجب آشنایی با تجارت و دیدگاه‌های دیگر ملل شده است و...
و شاید بتوان نتیجه همه این عوامل را افزایش اطلاعات و در نهایت تغییر ذائقه دانست.
اینکه گاهی ذائقه مطلوب نداریم به این بستگی دارد که با این افزایش اطلاعات چگونه مواجه شویم. اما افزایش اطلاعات و در نتیجه آن تغییر ذائقه، منتج به تغییرِ «نظام بینشی، منشی و روشی» مردم می‌شود.


-بینش: یعنی نگرش. جهان‌بینی، عالم هر فرد یا اجتماع و نهایت نظام اندیشه هر فرد و جامعه
-منش: یعنی رفتار و اعمال و اخلاق عملی. مثل منش «فتوت» که زمانی در ایران‌زمین همه‌گیر بود، امروز رگه‌هایی از آن به ندرت دیده می‌شود.
-روش : تاکتیک‌ها و مهارت‌ها
«بینش» را فلاسفه و علما، معماری می‌کنند. «منش» نیاز به تربیت دارد و کار علمای اخلاق است. «روش» را مهندسان و معماران و در علم سیاست: سیاسیون تدوین می‌کنند.
«روش»، تاکتیک است به زمان و مکان و نسل وابسته است. یعنی متناسب با ذائقه هر نسل و شرایط زمانی و مکانی روش برای رسیدن به آرمان‌های مندرج در نظام بینشی اتخاذ می‌شود.
طبیعتا با تغییر شرایط زمانی و مکانی و تغییر ذائقه مخاطب، لازم است در روش‌ها هم تجدید نظر شود. اصرار بر روش‌های قدیمی در شرایط «جدید» منجر به اضمحلال و فروپاشی یک جامعه خواهد شد. و از آن بدتر زمانی خواهد بود که برای حفظ روش‌ها، آنها را به نظام بینشی منتقل کرده و به عنوان یک آرمان یا اصل فرض کنیم. به نظر می‌رسد منطقی‌ترین حالت در تغییرات بین نسلی، هدایت بیشترین تغییرات به سمتِ «نظامِ روشی» و مدیریت برای ایجاد کمترین تغییرات در «نظام بینشی» است. اما تعصب بر حفظ روش‌های قدیم در مواجه با نسل جدید، در نهایت به تعارض در نظام بینشی هم خواهد رسید. حامل و عاملِ این تغییرات در واقع نظام منشی است. بر زعما و علما و سیاسیون است که یک نسل را برای تغییر در روش‌ها تربیت کنند، همچنین بر آنهاست که مهارت تمیز دادن بین روش و اصول بینشی را به نسل جدید بیاموزند. و از همه مهم‌تر بر این زعما و علما و سیاسیون است که هم «تغییر ذائقه مردم» را تشخیص دهند و هم «بهترین زمان تغییر» را تعیین کنند.
***
به اعتقاد حکما، حقیقت در زبان آشکار می‌شود. فهم در زبان رخ می‌دهد؛ هیچ اندیشه‌ای بدون زبان محقق نمی‌شود و زبان نقش مقوم یا قوام‌دهنده در اندیشه را دارد. یعنی زبان قوام‌بخشِ «نظام بینشی» است. از سوی دیگر زبان ابزار ارتباط است. پس تربیت و اخلاق و همچنین اتخاذ روش‌ها و تاکتیک‌ها مبتنی بر زبان است. در نتیجه زبان، رکن اصلی نظام بینشی، منشی و روشی یک جامعه است. هر چه زبان قدرت‌مندتر تبیین اصول دقیق‌تر، تربیت افراد بهتر و روش‌ها و مهارت‌ها حساب شده‌تر. همچنین گذر از مرحله تغییر و آماده کردن یک نسل برای تغییر هم مبتنی بر قدرت زبان است.
***
افسوس که امروز برخی هنوز تغییر ذائقه مردم را تشخیص نداده‌اند. به بهانه دفاع از نظام بینشی، به شدت روی روش‌های قدیمی اصرار دارند. همه چیز را اصل و غیر قابل تغییر می‌دانند، نظام بینشی‌شان چنان فربه شده تا جایی که گاهی یک تغییر کوچک را مخل در مبانی و اصول می‌دانند. این اصرار و تعصب بر روش‌ها را تا جایی رسانده‌اند که تعارض در روش‌ها را به تعارض در اصول مبدل کرده‌اند. زبانشان الکن و جهان اندیشه‌شان محدود است. نه تنها قدرت تبیین اصول را ندارند، بلکه حتی از برقراری ارتباط با دیگران به خصوص نسل جدید هم عاجزند.
***
محتوای قانون اساسی جمهوری اسلامی شامل اصول بینشی و روش‌هاست. خود قانون نیز، شکل بازنگری در خود را پیش‌بینی کرده است. فصل چهاردهم قانون اساسی که شامل یک اصل است به «بازنگری در قانون اساسی» اختصاص دارد. این اصل در نخستین قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود نداشت و در اصلاحات سال 68 بدان اضافه شده است . پس اگر «تغییر ذائقه مردم» تشخیص داده شد، می‌توان با استفاده از ظرفیتِ خود قانون اساسی، در آن بازنگری کرد. قانون اساسی همچنین برای تشخیص ذائقه مردم نیز راهکاری پیش‌بینی کرده است. «رفراندوم». اگر هنوز و با وجود این همه شواهد، در تغییر ذائقه مردم تردید داریم کافی‌ست به صندوق آرا مراجعه کنیم.