قصه همیشه از دل شب آغاز می‌شود


یحیی نطنزی
منتقد
در شرایط عادی نباید بازدید از موزه «ماه» را در اولویت قــــــــرار مــی‌دادم. موضوعش پنجاه سالگی قدم گذاشتن انسان به کره ماه بود؛ حواشی مأموریت آپولو 11 و تاریخ‌سازی نیل آرمسترانگ و باز آلدرین. آخرین تلاشم برای دنبال کردن ماجراجویی‌های فضایی آدم‌ها، به دوران کودکی و تورق کتاب‌های آیزاک آسیموف برمی‌گشت. گرچه فیلم‌های علمی‌‌-خیالی و جهان فانتزی‌شان معمولاً مجذوبم می‌کنند اما هر وقت این قصه‌ها و روایت‌ها رنگ واقعیت می‌گرفتند چندان به آنها دل نمی‌دادم. نمونه‌اش فیلم «نخستین انسان» دمین شزل که پارسال با کلی سر و صدا با محوریت زندگی و تجربه عجیب آرمسترانگ به نمایش درآمد اما تماشایش به تجربه‌ سختی تبدیل شد و حسابی حوصله‌سربر از کار درآمد. نمایشگاه «ماه» اما برخلاف مناسبت و اسمش تلاش می‌کرد از مسیر دیگری پای آدم را به خودش باز کند. این را می‌شد از استفاده از تابلوی معروف «چشم‌انداز آبی» مارک شاگال روی پوستر و بنر جشنواره حدس زد؛ پوستری که وقتی از روی پل الکساندر سوم می‌گذشتی و به سمت عمارت تاریخی و زیبای گران پله (قصر بزرگ) می‌پیچیدی چشم را خیره می‌کرد. پارسال در نمایشگاهی که مرکز ژرژ پمپیوی پاریس برای مرور آثار شاگال برگزار کرد حسابی شیفته ایده‌‌های مدرن و همچنان چشمگیر تابلوهایش شدم و همین نکته ترغیبم کرد قدم به نمایشگاهی بگذارم که پوسترش خلاقیت و نوآوری‌های این هنرمند بزرگ را برایم تداعی می‌کرد.


آثار نمایشگاه در هفت بخش به نمایش گذاشته شده بودند؛ شاید با الهام از هفت لایه آسمان که در کیهان‌شناسی دینی مفهومی کاملاً معنا‌دار است. بخش‌های اول و دوم به‌دلیل مناسبت برگزاری نمایشگاه پر بود از اِلمان‌ها و نشانه‌های مربوط به مأموریت آپولو 11. تلاش شده بود با ایده‌های مختلف شگفت‌انگیزبودن این اتفاق در تاریخ زندگی بشر به تصویر کشیده شود و بازدیدکننده به لحاظ بصری در معرض مراحل و سرانجام این مأموریت قرار بگیرد. جذاب‌ترین ایده هم شاید بازسازی لحظه قدم گذاشتن آرمسترانگ روی سطح ماه و ثبت جای پای معروفش روی آن بود که در قالب یک چیدمان بزرگ به نمایش گذاشته شده بود. نمایش اسناد و تجهیزات و روایت لحظه‌به‌لحظه‌ اتفاقاتی که در شب‌های بیستم و بیست و یکم جولای 1969 در گوشه‌‌گوشه‌ زمین و تکه‌ای از کره ماه گذشت بخش دیگری از نمایشگاه را به خودش اختصاص می‌داد. از بخش سوم اما آرام آرام جذابیت‌های نمایشگاه بیشتر به چشم می‌آمدند. ردپای ماه و سودای سفر به فضا در ادبیات و هنرهای تصویری روی دیوارها خودنمایی و گاهی چشم‌ها را خیره می‌کرد. هم می‌شد به تماشای فیلم‌های صامتی مثل تجربه‌ ماندگار ژرژ ملی‌یس، «سفر به ماه»، نشست و هم دیگر آثار گرافیکی که ماه در آنها به‌عنوان یک مؤلفه‌ محوری خودنمایی می‌کرد. آثاری که ماه در هر کدام از آنها در نقش سوژه یا بستری اصلی، عنصری انگیزه‌بخش برای هنرمند شده و به شکل‌گیری یک اثر تماشایی کمک کرده بود. در اکثر آنها، مثل فیلم ملی‌یس که حالا یکی از آثار ماندگار تاریخ سینما محسوب می‌شود، ماه بستری اغلب ناشناخته به تصویر کشیده شده که انسان همیشه سودای کشفش را داشته و هر چقدر تخیل‌ مجال داده مابه‌ازایی تصویری برای آن خلق کرده است؛ گاهی در قالب دنیایی فانتزی و تا حدی کودکانه و گاهی در شکل و شمایل جهانی اسرارآمیز و کشف‌نشده.
ماه در ایده‌های باستانی و اسطوره‌ای بشر و قرن‌ها قبل از اکتشافات علمی و تکنولوژیک اغلب به‌عنوان موجودی فرازمینی با قدرت‌های ماوراء‌الطبیعه ‌شناخته می‌شده است. گاهی به آن «سلنه» یا خدای ماه گفته‌اند؛ گاهی هم «لونا»، که در افسانه‌های باستانی یک خدای مؤنث و دارای قدرت‌های بی‌شمار بوده. اسم‌های دیگرش «دیانا» یا الهه شکار در اسطوره‌های رومی و «چاندرا» در اساطیر هندوئیسم و زبان سانسکریت بوده‌اند. در مصر باستان به آن «خونسو» می‌گفتند که در قالب یک خدای مذکر فرعون را در تاریکی شب و نبرد با دشمنان همراهی می‌کرد. اهالی کارتاژ در دوران فینیقیان هم به آن «تحوت» می‌گفتند که نوعی ملکه‌ شب با ارزش‌های نمادین بسیار زیاد بوده است. بشر سده‌های گذشته برای همه‌ این خدایان و الهه‌ها مجسمه‌ها و تمثال‌های متعددی ساخته و با نیایش در پیشگاه آنها طلب آمرزش، استجابت یا سعادت می‌کرده است. نمایش این حجم‌های باستانی که از گوشه و کنار دنیا جمع‌آوری شده بودند یکی دیگر از بخش‌های دیدنی نمایشگاه بود. مجسمه‌ها و تمثال‌های کوچک و بزرگی که از موزه‌های مختلف دنیا قرض گرفته شده بودند تا در این مجموعه کنار هم قرار بگیرند و بازدیدکننده‌ را با وجهی خداگونه و آسمانی از ماه آشنا کنند. هم می‌شد کنار مجسمه‌های بزرگی ایستاد که زمانی یادآور موجودی فرازمینی برای بشر گذشته بوده‌اند و هم در نگاره‌ها و نقش‌های کوچکی دقیق شد که زمانی ماهیتی مقدس داشته‌اند و حالا به‌عنوان یک شیء صرفاً تاریخی سر از این نمایشگاه درآورده بودند. این بخش از نمایشگاه برعکس بخش‌های دیگر به جای توجه به آینده‌‌ای در دسترس، آدم‌ را به گذشته‌ای به‌شدت دور از دسترس پرتاب می‌کرد؛ گذشته‌ای که نیاکان ما در آن مقهور افسانه‌هایی بودند که همیشه پیرامون ماه وجود داشته است؛ ماه به‌عنوان یک پدیده سحرآمیز که زل زدن به شکل کامل آن می‌توانست انسان را به جنون بکشاند و عقل را زائل کند.
اما شگفت‌انگیزترین و تماشایی‌ترین بخش نمایشگاه مربوط به قسمتی بود که پیوند ماه را با هنر دنبال می‌کرد و ردپایش را در تاریخ عکاسی و نقاشی پی می‌گرفت. در واقع بخش زیادی از 200 اثر تاریخی به نمایش درآمده در این نمایشگاه اختصاص داشتند به همین آثار هنری؛ آثاری که هم شامل نقاشی‌های ناتورالیستی قرون گذشته می‌شد و هم تجربه‌های پست‌مدرن و رادیکال قرن بیستم. علاوه بر تابلو «چشم‌انداز آبی» شاگال که در جایگاهی اختصاصی قرار گرفته بود، می‌شد مسحور جزئیات تابلو «شب یک بندرگاه زیر نور مهتاب» کلود ورنه شد که تاریخش به قرن شانزدهم برمی‌گشت و موقتاً از موزه لوور به گران پله منتقل شده بود و چند دقیقه دیگر به تابلو معروف «مروارید» سالوادور دالی برخورد و تحت تأثیر ویژگی سورئالیستی‌اش قرار گرفت. می‌شد دقایقی طولانی به «فرانچسکای ریمینی» اثر ویلیام دایس خیره ماند و چند لحظه بعد در آبی بی‌کران تابلو «زن شناگر» خوان میرو غرق شد و بعد هم سراغ‌ کلاژ‌های بصری لئونید تیشکوف روسی رفت و ایده‌های خلاقانه‌اش را تحسین کرد. کیریتور‌های نمایشگاه، الکسیا فابره و فیلیپ مالگویر، در کنار یک تیم هنری کاربلد فضای نمایشگاه را به شکلی طراحی کرده بودند تا چند ساعت حضور در آن برای هر بازدیدکننده‌ای مثل یک رؤیای شبانه به نظر برسد؛ رؤیایی که به بازدید‌کننده‌ها کمک می‌کرد سفری را در دل یک شب طولانی و مهتابی تجربه کنند و در فضای کم‌نور آنجا مجذوب ایده‌هایی شوند که بشر در قرن‌ها و دهه‌های گذشته به ماه نسبت داده است؛ گاهی به‌عنوان یک عنصر طبیعی، گاهی در شمایلی فراطبیعی و گاهی هم در شکل یک مؤلفه گرافیکی. ماه در همه این آثار شاید یک ویژگی مشترک داشته باشد؛ همیشه در دل شب قصه‌ای را آغاز کرده است که سرانجامش شیرین، تلخ و گاهی هول‌انگیز بوده است.