حکایت آن «طرقه» که طلوع خورشید را گذشت

کیاوش صاحب‌نسق
آهنگساز و پژوهشگر
هنرمند بی‌مرز، هنرمند جهانی، هنرمندی که عرصه‌ای را به‌ رسمیت نمی‌شناسد - چون اوست که عرصه‌ها را یک تن واحد می‌بیند و وصل ‌و پویایی لحظه و حال خویش را در آن می‌گشاید و می‌پیماید - به زبانی می‌رسد که این زبان، فصل مشترک لهجه‌هاست ‌تا مرز تار و پود دستگاه و مقام و... را در گستره‌ بی‌نهایت نامکانی طی طریق کند. اوست که همنشینی و هم نوازی‌هایش وخلق با آنان- که همچو او بی‌کرانگی تداوم جاری شدن را تضمین می‌کنند - بی‌واسطه به سحر موسیقی بدل می‌کند. اینجاست که چون او - کیهان کلهر - سویه همیشه معکوس نگاه شرق به غرب را - که همیشه مدینه فاضله شرقی‌های متجدد را به آنجا که خورشید غروب می‌کند تعریف کرده به سمت شرق - آنجا که خورشید طلوع می‌کند – برمی‌گرداند؛ و این دورِ گذشتن از خویش و غیر را تعریف و معنایی دوباره می‌بخشد. اینجا صراحت لهجه و شوریدگی ‌«آنِ» خویش چنان ترجمانی می‌شود به انگاره‌های آنجا که ماییم و دل ماست و آنجا که خرد او حافظه شنیداری ما می‌شود بی‌آنکه تداعی مستقیم خاطره باشد. نه آن حکایت «طرقه» که در آستان خورشید محو وصال شد و سوخت حکایت اوست؛ حکایت یافتن نام هزار و دوم حق شاید!