نو احمدی‌نژادها در راه بهارستان و پاستور

دکتر صلاح‌الدین هرسنی ‪-‬ محمودی احمدی‌نژاد تحرکات سیاسی جدیدش را آغاز کرده است. با آنکه قویا اعلام کرده بود که هر کاری انجام خواهد داد تا محمدباقر قالیباف گزینه مورد نظر ‌‌اصول‌گرایان در سال 92 رئیس جمهور نشود، اما امروز برای ائتلاف با او ملاقات و دیدار کرده است. این تحرکات جدید موجب تفسیرهایی از سوی ناظران و تحلیل‌گران شده است. در این ارتباط، عده‌ای می‌گویند که نباید احمدی‌نژاد و پس لرزه‌‌ها و تحرکات و هشدار‌‌های گاه وبی‌گاه سیاسی‌اش را جدی گرفت، چرا که او به لحاظ سیاسی تمام شده و عصر او به پایان رسیده است. در مقابل عده‌ای هم احتمال حضور و تاثیرگذاری‌اش در عرصه عمومی و حاشیه‌سازی‌اش در فضای سیاسی را رد نکرده و حتی می‌گویند که شاید بار دیگر راه بهارستان و حتی پاستور از نارمک بگذرد.
این رخدادها در روزهایی اتفاق می‌افتد که عرصه جهانی سیاست با تکثیر پدیده‌ شگفت‌‌آور پوپولیسم و دماکوژی روبه‌رو است. احمدی‌نژاد نیز مانند نتانیاهو در تل‌آویو، پوتین در مسکو، اردوغان در آنکارا، شی‌جین پینگ در پکن، مودی در دهلی نو، مادورو در کاراکاس، ویکتور اوربان در بوداپست، بولسونارو در ریودوژانیرو، ترامپ در واشنگتن و سرانجام جانسون در لندن یک پوپولیست است. همه این رهبران در یک پدیده در حال گسترش جهان مشترکند که ناسیونالیست پوپولیسم نام دارد. سیاستمدارانی که با شعارهای ملی‌گرایانه، تفکرات بنیادگرایانه و ژست‌های نامتعارف، مقبولیت عمومی یافته‌ و روی کار آمده‌اند. این رهبران آنگونه که از سطح و نوع کنش‌‌ها و الگو‌‌های رفتاری آنها پیداست، موجودیت خود را با همزیستی با یکدیگر یا دشمن فرضی تعریف می‌کنند. مثلا اردوغان موجودیت خود را با همزیستی با بشار اسد تعریف می‌کند یا ولادیمیر پوتین مدام از تحت فشار بودن روسیه از سوی غرب پس از جنگ جهانی دوم می‌گوید. مادورو سوسیالیسم بولیواری را دستمایه بقا و رقابت با امپریالیسم و نظام سلطه در ونزوئلا کرده است. شی‌جین پینگ از مظلومیت چین پس از جنگ تریاک صحبت می‌کند. مودی هم در حیات سیاسی شبه قاره موجودیت خود را مدیون بحران مشروعیت حزب کنگره ملی به رهبری خاندان گاندی می‌داند و نتانیاهو نیز مدام همه دنیا را علیه اسرائیل تصور می‌کند. اما داستان احمدی‌نژاد در این میان، کمی متفاوت و اساسا داستانی است پر آب چشم و البته که کمی تراژیک و غمبارتر از سایر این رهبران پوپولیست. در این راستا اگر همه این رهبران پوپولیست جاعلان رویای مردم سرزمین خویش‌اند، اما احمدی‌نژاد، کابوس به انتها ‌رسیده این رویاست. حال اگر احمدی‌نژاد کابوس به انتها رسیده آن رویا‌‌ها باشد، پس راز اینکه او به رغم همه نهی‌‌ها و منع‌‌ها اصرار به حضور در سپهر سیاست ایران دارد، چیست؟ آیا عدم رسیدگی به پرونده‌‌هایی که او به آن هم متهم است، یا ترس از گفتمان و ادبیات افشاسازی او موجب خیز دوباره احمدی‌نژاد شده است؟و اساسا چه چیزی در ذهن او و جریان منتسبش در این حضور‌‌ها می‌گذرد؟
با توجه به شیوه‌‌ها و انگیزه‌‌های فردی احمدی‌نژاد و همچنین شرایطی که برای فضای سیاسی و اجتماعی ایران امروز ایجاد شده است، پاسخ واضح و روشن است. آنگونه که احمدی‌نژاد نشان داده است، او موجودیت خود را نه با تقابل با نتانیاهو، ترامپ، پوتین، اردوغان یا شی‌جین پینگ بلکه با اصلاح‌طلبان، میانه‌رو‌‌ها و حتی ‌‌اصول‌گرایان سپهر سیاست ایران تعریف می‌کند. شیوه‌ای که او برای تعریف خود اتخاذ کرده است، ملغمه از شریعت ‌‌اصول‌گرایان و لیبرالیسم اصلاح‌طلبان است و گاهی هم برحسب ضرورت هیچ کدام از آنها نیست و چه بسا که ممکن است که با شریعت ‌‌اصول‌گرایان به لیبرالیسم اصلاح‌طلبان بتازد و یا بر عکس. او ثابت کرده است که می‌تواند جلوه‌‌ها و نشانگان رفتار‌‌های پوپولیستی و آنارشیستی را توامان به نمایش بگذارد و در صدد القای این پیام است که فقط او قدرت و جسارت انجام چنین رفتاری را دارد. برای او نه خطوط قرمز و عبور از آنها بلکه ماندن و ادامه حضور در چنین سپهری اهمیت دارد. در سطح دیگر او می‌خواهد ثابت کند که فقط خودش می‌تواند با چهره‌‌های مطرح اصلاح‌طلبان و حتی ‌‌اصول‌گرایان یا هر نامزد پوششی مورد نظر آنها رقابت کند و نشان نیز داده که گزینه محق‌تری برای صدارت در پاستور است. در این ارتباط اتکای احمدی‌نژاد به دو چیز است: اول محبوبیت پوپولیستی و کاریزماتیک او در بین اقشار زیرین جامعه است که گویی انعکاس صدای آنها و تحقق‌بخش آرمان‌ها و آرزوهای ناممکن آنهاست. آنگونه که تجربه دو دوره احمدی‌نژاد نشان داده، طبقات زیرین جامعه با شگرد‌‌های احمدی‌نژاد بیشتر احساس امنیت و آرامش می‌کنند و باور دارند که با احمدی‌نژاد سقف بلند امکان‌‌ها کوتاه می‌شود. دوم، ناباوری‌اش به حافظه تاریخی ایرانیان به این معنی که شاید مردم ایران می‌خواهند یک اشتباه تاریخی را چندین بار تکرار کنند.
اما مهم‌ترین پیام کنش و تحرکات این روز‌‌های احمدی‌نژاد، قبل از هر چیز تلاش برای ماندن و بقا در سپهر سیاست کشور است. او و همفکرانش تلاش می‌کنند که تفکرشان جایی و مجالی برای انعکاس در سپهر سیاست کشور داشته باشد، چراکه عدم حضور در انتخابات و یا کنار کشیدن آنها از فعالیت‌ انتخاباتی به معنی پایان حیات سیاسی‌شان خواهد بود. به این ترتیب همان گونه که انتخابات ۸۴ سرنوشت سیاسی احمدی‌نژاد را برای همیشه تغییر داد، شاید چنین حضوری در انتخابات پیش‌رو چرخش دیگری در مسیر زندگی سیاسی او و همفکرانش رقم بزند. برای تحقق چنین هدفی، تصور و تغییراتی لازم است که قطعا احمدی‌نژاد آنها را مد نظر قرار داده است. بی‌تردید او به این باور رسیده است که با گذشت 10سال از وقایع ۸۸، نگاه جامعه به او و همفکرانش تعدیل شده است. او با تصورات ناسیونالیستی و البته منجی‌گرایی به این باور رسیده است که دولتش پاکدست‌ترین دولت روزگاران ایران است و دولتی به پاکدستی دولت او در این روزگاران وجود نداشته و ظهور نکرده است و لابد هم در همین پندار است که اختلاس‌‌ها، پول‌پاشی‌‌ها و در نهایت دستگیری و زندانی حلقه‌‌های نزدیک به او پروژه‌ای بود که از سوی برخی معاندان و حریفان به ویژه نوآنگلوفیل‌‌های سپهر سیاست ایران برای سیاه‌نمایی عملکرد دولتش طراحی شده بود. از بد حادثه هم مشکلات اقتصادی و بحران‌‌های سریالی دولت تدبیر و امید و شرایط اسفناک و غمبار موجود، منجر شده تا ناکارآمدی‌ها و آسیب‌رسانی‌های عمیق دوران احمدی‌نژاد کمرنگ جلوه کند. حال کافی است خود احمدی‌نژاد نیز اندکی تغییرات ظاهری در کردار و گفتار و رفتار و شعارهایش ایجاد کند. این تغییرات سطحی آنقدر واضح‌اند که اگر فرضاً نام احمدی‌نژاد از متن مصاحبه‌ها حذف شود، مخاطب به سختی می‌تواند تشخیص دهد مرجع این سخنان احمدی‌نژاد است. چهره‌ای ملی و بهبودخواه، صلح‌دوست و طرفدار مذاکره و مدافع ایران که خود را دارای جهان‌بینی منحصر به فرد و خاصی معرفی می‌کند. به گونه‌ای که به هر سوال مربوط و نامربوط پاسخی جهان‌شمول ارائه می‌دهد یا آنکه برای تمامی مشکلات پیچیده جهان راه حل ساده و سریع دارد. اندکی دقت کافی است تا بفهمیم که تمام این دست و پا زدن‌‌ها، جوسازی‌‌ها، بست‌نشینی و بزک‌‌های جهان‌شمول احمدی‌نژاد چیزی نیست جز پوپولیسم، دماکوژی، شعارزدگی و هیپوکراسی.