نخبه دستفروش

و نزاری اقتصاد ما!
ادامه از صفحه اول:
گذشت زمانی که کشورهای نیرومند جهان باید وقت صرف می کردند و به کمین نخبگان ما می نشستند و آنها را لب دانشگاه ها و موسسات علمی شان می کردند.
امروز چنان شرایط کار و زندگی برای نخبگان تنگ شده که نیازی به تقلای زیادی نیست و نخبه ای( در اینجا با استثناها کاری نیست) اگر شرایط را دلپذیر وعادلانه بداند، برای رفت به


« آن ور آب» لحظه ای درنگ نمی کند.این که کار عار نیست و جوانان به پشت میز نشینی خو گرفته اند و آسان طلب و سهل پرست شده اند ، از آن کلیشه هایی است که روزی باید تکلیف مان را با آنها روشن کنیم. اگر قرار بر این است که نخبه اقتصاد کشور انرژی اش این چنین تلف شود، پس چندان شگفتی آور نیست که پای اقتصادمان همیشه لنگ است! این بی توجهی به نخبگان کشور و تنگ بودن دایره مدیران که دیگر گناهش به گردن بیگانگان نیست. امروز باید از کسانی گلایه کرد که نمی‌گذارند این همه استعداد در کشور به کار افتد و به محض گرفتاری و برخورد با نخستین مانع، همه مشکلات را به گردن چرخِ زمانه و فلک غدار می اندازند و «بدها که به من می رسد همی از من» را به چاه ویل فراموشی سرازیر می کنند. وقتی طبقه مدیران را از نیروی جوان تُهی کردیم، حاصلش می شود بیماریِ نزاری یا لاغری مفرط «atrophy» که امروز بی هیچ تعارفی گریبان طبقه مدیران را چسبیده است. اقتصاد،سیاست، اجتماع و... بدون متخصصین و نهادهایی که برای آن ساخته و پرداخته شده اند، راهی به دهی آباد نمی برد وجز راسخ کردن مشکلات ما سود و ثمر دیگری در چنته نخواهد داشت. نظم را گذاشتن هرچیزی سر جای خود
دانسته اند و دست برقضا، یکی از تعریف های
عدالت را نیز همین دانسته اند.
این که کار عار نیست حرف درستی است اما شاید عار این باشد که نخبه کشوری ما به جای آنکه تاثیری بر اداره جامعه‌مان داشته باشد به کاری به غیر از تخصص و حرفه ای بسیار دور از توانایی ها و قابلیت هایش بپردازدو مدیران ما به جای بازنشسته شدن فقط از نهادی به نهاد دیگر قدم رنجه فرمایند!