روزنامه آفتاب یزد
1398/06/28
سرمایه سوزی تمامی ندارد؟!
آفتاب یزد: امروز دوباره سراغی از یک متن گرفتم، متنی با این عنوان:«رفتن…اما بی گلایه». موضوع به زمستان 1392 بازمیگردد جایی که داور دربی 78 تصمیم گرفته بود با مستطیل سبز خداحافظی کند:«شخصیت اجتماعی ِ هر فرد از کانونِ گرمِ خانواده تا دامانِ پرمهرِ جامعه، تمامی؛ دستخوش فراز و نشیب است اما آرامش، تنها در پناه اهداف بلند و صادقانه و بر مبنایِ پاکی و درستی است که این فراز و نشیبها را در سیطره خود نگاه میدارد و در نهایت به سرانجامی شادی آفرین میرساند.» کلماتی سنگین، که احساس میکنی نویسنده، در یک بِهت و بُغضی فروغلتیده در پس یک سکوتِ طولانی، بالاخره به حرف آمده است.در ادامه میخوانیم:«خُرد و کلان میدانند؛ بازنمایی سره از ناسره، درست از اشتباه، حق از ناحق و خوب از بد؛ اگرچه ریزه کاریهایی دارد، سخت، حساس و خطیر اما، اگر در بستری از پاکی و صداقت باشد انجامِ آن چندان هم سخت نیست.»
نویسنده ی متن، بیشتر از آن که دل در گرو خویشتنِ خویش داشته باشد، نگران همه ی انتسابهایی است که هیچگاه او را رها نخواهند کرد:«با نیم نگاهی به پسوندِ مکانیِ تولد، همیشه دل نگرانِ اندیشه ی پاک مردمان سخت کوش و درست رفتارِ یزد نیز بودهام و آنان که این باورِ ذهنی را ایمان دارند به خوبی میدانند که اعتقاد و ایمانِ قلبی به این مقوله، خود بزرگترین و مهمترین شیوه ی نظارت بر عملکردی است که سخت تاثیر گذار است.» نویسنده ی متن یعنی داور دربیِ 78؛ یزدی است! و این یعنی معما حل شده است؛ بله سعید مظفری زاده، در زمستانِ سرد 92 و در حالی که هنوز 5 سال زمان دارد تا بازنشسته شود از رفتن و خداحافظی میگوید و مینویسد: «این مقدمه کوتاه اگرچه با«نازپرورده تنعم نبرد…» فاصلهها دارد اما از این جهت یادآوری شد که در پناهِ شخصیتی اجتماعی و برخاسته از گذشته و الآنی سرافراز و با دریافتِ عمق و اهمیتِ هنرِ والای قضاوت، قدم به وادیِ دلبستگیهای همیشهام گذاشتم تا سهمی داشته باشم در چارچوبهای ذهنی که برای خود ترسیم کرده بودم و در این راه هر آموختنی بود به قدر توان آموختم و برای کسب توان و آمادگی لازم از تلاش مجدّانه دریغ نکردم، تا قبل و بیش از همه، از عملکردی که بارها و بارها آن را از زوایای مختلف میبینم؛ خود خشنود و آرام باشم و شاید به همین دلایلِ برشمرده شده، هرآنکس که طی سالهای رفته و بازنیامده قضاوتهای مرا به داوری نشسته است اذعان میدارد که کم نگذاشتم.»
سعیدِ قصه ی ما، از همه گفت اما گلایهای در کار نبود: «به وادیِ فراموشی سپردن دلبستگیها وقتی پای آرمانهایی فراگیر به میان میآید چندان سخت نیست اما وقتی قدم به وادی آزموده شدن مینهی آنگاه با تمامِ حضور و غیابت درک میکنی در نبرد احساس و توان آن کس که بیپناهتر از آن بیست و دو نفر در پی ترسیم چهرهی زیبای واقعیتها است، کسی نیست جز همان مردِ سیاهپوش میدانِ سبزِ مستطیلیِ فوتبال.»
و تو دلت میخواهد با او هم صدا شوی:«مردِ سیاهپوش میدانِ سبزِ مستطیلیِ فوتبال». او نمیخواهد این سیاه پوشی به خاکستر نشینی مبدل شود! پس تصمیم سخت، سترگ میگیرد: «این روزها اما نگاهها سنگینتر شده است، زمزمهها گوش خراشتر و طعنه و کنایهها آزار دهنده تر و این شکنندگی را تاب آوردن در میدانِ تمرکز و عمل به وظیفه، تکلیفِ مالایطاق است هرچند تا این دقیقه هرگز از انجام سختترینِ صعبها شانه خالی نکردم اما اینک ترجیحم بر رفتن بدون گلایه و خداحافظیِ بیحاشیه است.» چقدر خوب است که مردِ قضاوتهای سبز و مرد سوت زدنهای متهورانه! بی هیچ گلایهای به سمتِ دیگر سرنوشت در حرکت در میآید: «منکر نیکیها نیستم و قدردانتر از همیشه نسبت به همهی آنانی که در این حال و احوالِ امروزیم قدمها برداشتهاند بی مزد و منت اما… حرف گفتنی، راه رفتنی و امور شدنی، همه از مصادیقِ بارزِ لابد و ناگزیر است… و من برای رفتن از آوردگاه میدان سبز قدم به شهرآورد میگذارم…»
>سعید مظفری زاده اما بعدها چه گفت؟
سعید مظفری زاده، هیچ وقت بیشتر از همینهایی که نوشت حرفی نزد. او در یک جمله، همه را متقاعد کرد که در بهترین لحظه تصمیم به رفتن گرفته است: «اشکهای دخترم ارزش داوری کردن ندارد!»
دو سال بعد، محسن قهرمان با حواشی تلخ با دنیای داوری خداحافظی کرد، کمی بعد، محسن ترکی و همین چند روز قبل، علیرضا فغانی!
داستان کوچ همیشگی علیرضا فغانی به اندازه مطالعه متنی که مظفری زاده در وبلاگش منتشر میکند، تلخ و شکننده است.
>فغانی میخواهد به همه بفهماند
قدرش را ندانستیم!
فغانی میگوید: «اگر یک بازیکن ۹۰ دقیقه بد بازی کند و در دقیقه ۹۱ گلزنی کند ستاره میدان میشود اما داور با ۹۰ دقیقه قضاوت خوب با یک اشتباه تاثیرگذار بدترین روز داوریاش را تجربه خواهد کرد.» علیرضا فغانی برترین داور فوتبال آسیا با این حرفها میخواهد سختی کار داور فوتبال را نشان بدهد یا دارد زمینه چینی میکند تا او نیز «رفتنی بیگلایه» را همچون سعید مظفری زاده، تجربه کند؟ همگان میدانند که حق با او است، داوری که مرد فینالهای بینالمللی است و باعث افتخار داوری فوتبال ایران در جهان شده، حالا به کشور استرالیا مهاجرت کرده است اما کلی قاب خاطره انگیز از او به یاد داریم؛ از درگیریهای همیشگیاش با فرهاد مجیدی بازیکن استقلال که حدود یک دهه طول کشید و دیگر زبانزد اهالی فوتبال شد تا هل دادن بازیکن تیم ملی آلمان در جام جهانی که تبدیل یک صحنه به یادماندنی و بحث برانگیز در داوری شد. فغانی فینالهای معتبر زیادی را در جهان فوتبال قضاوت کرده است. از فینال جام ملتهای آسیا تا فینال جام باشگاههای جهان در سال ۲۰۱۶ و فینال المپیک ریو حتی حضور در این رقابتها برای بسیاری افتخار محسوب میشود چه برسد به اینکه قاضی معتبرترین مسابقه المپیک هم باشید! فغانی اما همیشه از اینکه به او به اندازه یک ورزشکار طلایی المپیک مدال داده نشد گلایه داشت و معترض بود. حق با او بود وقتی در گفتوگو با داوران کرهای و ژاپنی که یک دهم او افتخار ندارند میشنید که ماهیانه ۱۲ هزار دلار(بیش از ۱۲۰ میلیون تومان) حقوق میگیرند اصلا نمیتوانست دستمزد خودش را با آنها مقایسه کند!
به هر حال فغانی، همچون سعید مظفری زاده برای آن که بتواند از سوالات بعدی خود را نجات دهد؛ نه به خاطر پول که به بهانه تحصیلات پسر و دخترش راهی استرالیا شد آن هم در حالی که دو سال پیش از این برای عضویت در شورای شهر تهران هم ثبت نام کرده بود! به هر حال اگرچه خیلیها میگویند که او به یکباره تصمیم به مهاجرت گرفت تا لیگ برتر ایران بچه شهر ری را کم داشته باشد اما چنین تصمیمی را حداقل باید در یک دوره ی 20 ساله اتخاذ کنی! بله 20 سال طول میکشد تا یک نفر ریشهاش را از خاکی که به آن عشق میورزد بیرون بیاورد و برود!
نه فقط علیرضا فغانی که خیلیها سعید مظفری زاده را نیز پرسپولیسی میدانستند اما باید داور باشی، فغانی و سعید مظفری زاده باشی تا همگان با تو همصدا شوند. برای یک داور رنگها دیگر اهمیتی ندارد حتی اگر رویای کودکی تو سرخ یا آبی بوده باشد.
>سرمایه سوزی تمامی ندارد؟!
فوتبال ورزش جذابی است! خیلیها شبیه ترین ورزش به زندگی را، فوتبال میدانند. اصلاً میگویند فوتبال یعنی زندگی و زندگی یعنی باختن در یک ثانیه و بردن در کمتر از یک ثانیه! بیایید سری به دنیای بیرون از ایران بزنیم بیایید، فارغ از مارادونا، رونالدو، مسی و بکن بائر سراغی از سبز ترین جای میدان، سراغی از پیرلوئیجی کولینا، همان ایتالیایی حالا دیگر ۵۹ ساله و مشهورترین سیاهپوش دنیای داوری بگیریم... پر از افتخار در اوج! داوری که همه او را دوست داشتند و با آن قیافه عجیب و چشمهای سبز که وقتی به تو نگاه میکرد معادل سه کارت قرمز تن و بدنت میلرزید!
اصلا چطور است برویم سراغ «ساندور پل» همان مجاری دوست داشتنی! همان داوری که خاطره انگیزترین بازی ایران را به گونهای رقم زد که هیچ وقت از ذهنها پاک نشود! دیدارهای مهمی را در جام جهانی ۱۹۹۴ قضاوت کرد بازی فینال را، بازی لاجوردیپوشان ایتالیایی و طلایی پوشان برزیلی را. در آن بازی هم یک ایرانی با او همراه بود؛ فنایی! اما شهرت ساندور پل در بین ایرانیان تنها و تنها به بازی مهم ایران و استرالیا ختم میشود و... خیلیهای دیگر!
نمیخواهیم تاریخ داوری جهان را بررسی کنیم! نمیخواهیم سراغ مشهورترین داوران را بگیریم فقط میخواستیم بگوییم بر سر هیچ یک از این داورهای مشهور و خوش نام، بلاهایی که بر سر سعید مظفری زاده، محسن قهرمانی، محسن ترکی و علیرضا فغانی آمد بر سر آنها نیامد.
اصلاً عادت کردهایم به فرصت سوزی! عادت کردهایم به سرمایه از بین بردن! بعد از بین بردن نخبههای علمی و نابغههای کارآفرینی، حالا به جان ورزشیها افتادهایم از مجری تلویزیون گرفته تا برنامههای پر بیننده، از عادل فردوسی پور و نود مزدک میرزایی... حالا که دارم به رفتن علیرضا فغانی از ایران فکر میکنم میبینم اصلا شاید اینها چارهای به جز رفتن نداشتند! اصلاً شاید اینها چارهای به جز خداحافظی کردن و سوت را آویزان کردن نداشتند، اصلا اگر نمیرفتند شاید از خودشان هم بیزار میشدند.
وقتی تحلیلها و نقدهای سعید مظفریزاده درباره برخی از بازیها را میخوانم میبینم او هنوز با شهامت اظهارنظر میکند پس اینها اگرچه رفتهاند اما همچنان همانی هستند که بودهاند. اگرچه سالها است از قهرمانی و ترکی خبری نداریم اما کم کم داریم عادت میکنیم، عادت میکنیم به فراموش کردن، به از دستدادن! خیلی زود از مزدک میرزایی دل میکنیم خیلی زود عادل فردوسی پور را و خیلی زود سعید مظفریزاده را و خیلی زود علیرضا فغانی را، محسن ترکی و خیلیهای دیگر را فراموش میکنیم. اصلا به قول عادل فردوسی پور:«چقدر خوبیم ما...» که میبینیم که غصه میخوریم که زود فراموش میکنیم!
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
پارکینگ؛ بزرگترین بحران پایتخت
راهپیمایی عظیم اربعین نشانه اراده پروردگار بر نصرت امت اسلامی است
دانشجوی جعلی از نظر تلویزیون دانشجوی نخبه بود!
و بالاخره جذب یک نخبه
سرمایه سوزی تمامی ندارد؟!
ابهام در محاسبات برقی
توضیح کانون سردفتران و دفتریاران در مورد یک گزارش
بررسی آخرین تحولات پس از حمله به تاسیسات نفتی آرامکو عربستان در گفتوگو با دکتر مطهرنیا کارشناس مسائل آمریکا:
پیشنهاد کارشناسان در صورت عدم صدور ویزای هیئت ایرانی برای حضور در سازمان ملل در گفتوگو با آفتاب یزد
دلیل تاخیر صدور ویزا
شمس ایرانی مولانای خارجی
بهبود وضعیت تولید
بجنگ و بسوزان سردار!
بهبود وضعیت تولید
سرمایه سوزی تمامی ندارد؟!
بجنگ و بسوزان سردار!