بجنگ و بسوزان سردار!

در شب پرستاره قاره سبز او سینه چاک‌ها را به آتش کشید و منتقدانِ غریبه با منطق را به خاکستر.همو که در شب رونمایی از لیگ قهرمانان اروپا پاگشایی کرد و با آتش زدن آشیانه لیون زورق لاجوردی زنیت را در رود منقلب و نهر ملتهب به حرکت درآورد.
توسنِ تیزپای ترکمن در ولوله یک ورزشگاه نفرین شده به دهانِ هوچی‌های بی لفاف قفل محکمی زد و تند و ریز بارید تا کشتزارهای آن سوی سیبری سبز شوند و جیغ مرغان ماهیخوار در ولگای وحشی گوش‌ها را کَر کند.
سوگلی فوتبال نحیف ما با تیر خلاص خود قاره یشمی را به تعظیم واداشت و کاری کرد فرانک‌ها از رمق بیفتند و اسیر زرق و برق ساق‌های گلادیاتور آریایی شوند.
بله ایشان هستند؛ سردار آزمون. انبار باروتی که سیم خاردارهای زهردار را در مخمل سبز به مردگان متحرک بدل می‌کند و در همهمه گورستان‌های عمودی آن سوی رِن فرشته نجات تزارها لقب می‌گیرد.


حالا لابد منتقدان ابن الوقت می‌توانند روزه سکوت بگیرند و انگشت اشاره سردار بر روی دماغش را بزرگترین رذیلت گیتی ننامند.حالا باید به این اندیشید که از جام جهانی تا همین امروز چه بر آتشبار تیم ملی گذشته که در هر ملاقات به ایام ماضی باز می‌گردد و دلخوری‌اش را برابر سکوهای بزک کرده و شعارهای بودارِ بنجل نشان می‌دهد؟ما با ستاره‌هایمان چه‌می‌کنیم که حظ بردن از جامه سپید وطن را از یاد می‌برند و در ملتهب ترین روزها به انتقام فکر می‌کنند؟مگر در این سال‌ها چند سرجوخه ترفیع گرفته و به درجه سرداری ارتقا پیدا کرده‌اند که در ضمیر برخی تنگ نظران شکستنی‌اند و باید بشکنند تا چینی نازک تنهایی مام میهن تَرک بردارد تا حضرات کمی تا قسمتی کیفور شوند.
در پُرز غروب و کرک سحر تفنگچی تیزهوش ما اروپا را یک تنه مات می‌کند و آن سوتر از "ورسای" قفس‌ها را به آتش می‌کشد تا به یادمان بیاورد هنوز هم می‌تواند در قامت یک مهاجمِ لبالب از شور و شعور پیام آور شادی لقب بگیرد و نیمکت‌های زمین گیر را در اوج استیصال از بن بست خارج کند.
راستی جیرجیرک‌ها تا کی قرار است به شمایل یک قهرمان ملی با سوءظن بنگرند و صدای اعتراضشان خرده‌های نور را از ساق‌های توپچی‌های بی بدیل این خاک دریغ کند؟
تا کی دقیقا؟!